بحث:آقامحمدخان قاجار
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] فاصله میان واژهها
با درود. شما صفحه آقامحمدخان را به آقا محمدخان منتقل کردید. به نظر من یا باید تصمیم گرفته بشود که القابی همچون آقا، سید، خان و غیره همگی چسبیده به واژه نوشته بشوند یا همگی جدا. روند کار ما در ویکی پدیا تا امروز این بوده که آنها را چسبیده نوشته ایم. برای یکدست ماندن عناوین پیشنهاد میکنم همان روند را ادامه بدهیم. اگر یک روش را پیش بگیریم بازدیدکنندگان هم بزودی روشهای ما دستشان می آید و بعد کار جستجو برایشان آسان میشود. پاینده باشید. --ماني ۰۹:۰۷, ۳ نوامبر ۲۰۰۵ (UTC)
- با درود به نظر من اینکار یک اشتباست چون در جستجو نتیجه خوب ومطلوبی نخواهد داشت. به هرحال اگر می خواهید به اول برگردانید اشکالی ندارد ولی ارزش ان پایین می اید. تا به حال نزدیک به 2000 صفحه راجع به اقا محمد خان خواندم و در همه جداگانه نوشته بود. در داخل مقاله نیز سعی کردم بتوانم از همه مدل چسبیده وجدا بنگارم تا در پویش ها نتیجه برتر به دست اید.
--Ali1986 ۰۹:۱۸, ۳ نوامبر ۲۰۰۵ (UTC)
- درود. از آنجا که با ایجاد صفحه تغییر مسیر میتوان همه گزینه ها را ایجاد کرد میشود مشکل دسترسی کاربران را حل کرد. چون تجربه شما نشان میدهد که این نام بیشتر جدا نوشته میشود پس به نظر من بهتر است از عنوان چسبیده به عنوان جدا تغییر مسیر بدهیم.
پاینده باشید. --ماني ۰۹:۳۴, ۳ نوامبر ۲۰۰۵ (UTC)
- درود
با یک روخوانی از متن نوشته شده پی بردم که بسیاری از این نوشته از کتاب خواجه تاجدار ژان گور برداشت شده است،حال آنکه اسن کتاب یک رمان تاریخی است و ارزش تاریخی چندانی ندارد.--Ariobarzan 17:49, ۲۷ دسامبر ۲۰۰۵ (UTC)
- با درود.
پس بد نیست رنجه را به دوش گرفته، رفتهرفته آن بخش هایی که از دیدگاه تاریخی گواهمند نیستند یا رویه داستانی دارند را سترده و یا ویرایش کنید.
با سپاس از شما دوست گرامی. --ماني 17:53, ۲۷ دسامبر ۲۰۰۵ (UTC)
- خواهش می کنم؛بی گمان با یاری شما دست به این کار خواهم زد ولی اندک اندک و در درازای زمان و البته همه با هم
راستی خسته نباشید.--Ariobarzan 18:12, ۲۷ دسامبر ۲۰۰۵ (UTC)
- سپاسگذارم.
پاینده باشید. --ماني 18:21, ۲۷ دسامبر ۲۰۰۵ (UTC)
سلام دوستان، از این که با قرار دادن اطلاعات خود در شناخت چهره واقعی آغا محمد خان همکاری میکنید لازم است تشکر کنم اما به نظر من نوشته های این مقاله بیشتر در صدد توجیه چهره خونخوار آغا محمد خان بوده است: باید به عرض برسانم: 1- برخلاف نوشته های شما آغا محمد خان مرد با سوادی نبوده که بخواهد سواد خود را در اختیار مردم هم بگذارد وصیت او به فتحعلی خان قاجار که میگفت اگر میخواهی راحت بر ایران حکومت کنی سعی کن مردم گرسنه و بیسواد باشند معروف است.2- وی مردی خونریز و ظالم بود و نفرت مردم ایران بخصوص گرجستانی ها از او باعث گرایش مردم به دولت های اجنوی بخصوص روسها شد بنابراین این تصور که اگر پادشاهی او بیشتر طول میکشید اتفاقات ناگوار زمان جانیشنان او رخ نمی داد کاملا غلط است در واقع باید گفت آغا محمد خان ریشه رقابتهای استعماری را در ایران پایه ریزی کرد. 3- تجاوز و قتل و غارت این مرد سفاک در کرمان و گرجستان نه تنها مایه افتخار ما نیست بلکه مایه ننگ و بیزاری مردم ایران از ظلم بینهایت این شاه ستم پیشه بر اسلاف ما در زمان وی بود عباراتی مثل: حمله تاریخی به کرمان و یا فتح بدون خونریزی شوشی (!) کاملا دور از حقیقت و غیرمنصفانه است. 4- مردم دلاور و حماسه ساز کرمان که حاضر به اطاعت از خان گرگ صفت قاجار نبودند با جانبداری از لطفعلی خان زند در برابر محاصره طاقت فرسای او به شدت مقاومت کردند و گرچه شما معتقدید جنایات ننگین آغا محمد خان و کشتار مردم بی دفاع و تجاوز به زنان و دختران توسط سپاهیان وی که به نظر شما مرد با ایمانی هم بوده (!) و کور کردن مردان و قتل و غارت و ویران کردن شهر و حتی رحم نکردن به کودکان بیگناه، همه و همه حق مسلم آغامحمدخان قاجار در تلافی فحاشی مردم کرمان و عدم استقبال از وی و بستن دروازههای شهر بوده است (این مسئله خود به خوبی کینه توزی دیوانه وار این شاه ستمکار را نشان میدهد) با این حال لازم است بدانید که مردم شهر تفلیس هم که در برابر آغا محمد خان مقاومتی نکردند و تسلیم شدند نیز به همان سرنوشت کرمانی ها دچار شدند. 5- شهر شوشی مدتها در محاصره سپاه قاجار بود و تعداد کثیری از اهالی شهر در اثر گرسنگی جان خود را از دست دادند و این شهر اینگونه بدون خونریزی فتح شد!! 6- شما از شهادت مظلومانه (!) قهرمان داستان خود که فقط به خاطر یک میوه میخواست خدمتکاران خود را به قتل برساند اما آنان پیشدستی کرده و وی را به جهنم واصل کردند ذکری نکرده اید.7- آغامحمدخان زمانی هم که در اسارت وکیل الرعایا بود خوی توحش خود را نشان میداد و قالی های نفیس دربار را میدرید و به خان زند زیان های مالی میرساند اما وکیل این کارها را با دید عفو می نگریست. تحصن آغامحمدخان در امامزاده نیز به قصد طلب عفو از وکیل الرعایا برای برادر خود حسینقلیخان جهانسوز بود که این والی ناسپاس با آنکه خود از سوی کریم خان به حکومت دامغان منصوب شده بود به فتنه گری و کشتار و غارت پرداخت و اعلام استقلال کرد و علیرغم بخشش های مکرر کریمخان آشوبگری او به حدی رسید که خان زند وی را از میان برداشت. 9- آغا محمد خان با اقلیت های مذهبی به نیکی رفتار نمی کرد حتی در یورش به قفقاز هزاران کشیش به دستور وی دست بسته به رود ارس انداخته شدند و صد ها کلیسا ویران شد. 8- همان طور که دوست عزیز ما فرمودند علی رغم ذکر کردن منابع متعدد اکثر مطالب این مقاله به صورت گلچین شده انتخاب گردیده است این محدودیت ارزش کار تحقیقاتی شما را پایین می آورد.
.... نباید یک جنایتکار پلیدرا قهرمان ملی ایران دانست.
منتظر پاسخ شما هستم ر.ت
- سلام به شما کاربر گرامی.
جمله وصیت او در ویکیگفتاورد آورده شده که پیوند به آن در زیر مقاله موجود است. درباره جنبههای دیگر اخلاق و کردار آغا محمدخان اگر اطلاعات دیگری دارید خوشحال می شویم به نوشتار بیفزایید. این دانشنامه، آزاد است و همگی در آن حق ویرایش داریم.
قربان شما. --ماني 21:42, ۳ ژانویه ۲۰۰۶ (UTC)
[ویرایش] چطور هتک حرمت روا می دارید ؟
من نمی دانم چه کسی این قدر به خودش اجازه داده که این طوری راجع به اقا محمد خان بد بگوید متاسفانه عمده علت بدبختی و مشکلات ما ایرانیان این است که بهانه های مختلف به دست غرب داده ایم جدا متاسفم که به این مقاله برخورد کردم و اگر می شود و میخواهید نظر شخصی خود را بیان کنید لطفا آن را اینجا بیان نکنید، ما بجای آنکه به 3000 سال فرهنگ و تمدن خودمان بیاندیشیم فقط آن را خراب مب کنیم و بین خودمان تفرقه می اندازیم.--Vizviz 20:13, ۳ فوریه ۲۰۰۶ (UTC)
کوشش در ویکی پدیا بر سر بی طرفی است،راستی را با سند و مدرک نشان دهید. --Ariobarzan 23:31, ۳ فوریه ۲۰۰۶ (UTC)
برادر یا خواهر گرامی با سلام
کسی که به خود اجازه داده که این مقاله را بنویسد این حقیر است که حق خود بلکه وظیفه خود میداند که اگر حقیقتی را میداند بگوید. این وظیفه همه ما ایرانیان وطن دوست (مثل شما) است که با تاریخ منصفانه و بدون تعصب برخورد کنیم و دل خود را به دروغ خوش نکنیم. ای کاش می گفتنید کجای این مقاله نظرات شخصی من است؟ من همه حرفهایم را با دلیل و مدرک گفته ام که اگر من را دروغ گو میدانید بروید مراجعه کنید.اگر آنها را هم قبول ندارید بهتر است به جای درافتادن با من مدارک خود را ارائه کنید. واقعا از شما تعجب میکنم. آیا بیان یک حقیقت تاریخی بهانه دادن به دست غرب و تفرقه انداختن است؟ تاریخ تمدن سه هزارساله ایران به دانش و هنر و عدالت مزین شده و افتخار ما خیام و ابن سینا و کوروش و امثالهم هستند نه زورگویان و غارت گرانی که بر اجداد و پیشینیان ما ظلم کرده و مملکت را ویران نموده اند. ملت ما نه مغول است و نه بربر و نه تاتار که بخواهد به قتل و کشت و کشتار افتخار کند.دوست عزیز، نمی دانم که چرا برخی افراد سعی دارند که از یک جنایتکار به نیکی یاد کرده و اعمال ننگین وی را تایید و توجیه کنند. این کار گناهی نابخشودنی است. حتی او را قهرمان ملی ایران معرفی می کنند!!! جالب است بدانید که آغا محمد خان اصلا خودش را ایرانی نمیدانست بلکه معتقد بود که مغول است و از نسل چنگیز!و یه این امر مباهات میکرد و میخواست راه او را ادامه دهد. اگر من وی را خونخوار مینامم توهین و هتک حرمت نیست، واقعیت است. وگرنه این حقیر که با خان ستمکار قاجار مشکل شخصی ندارد. من نه او را بی حرمت نکرده ام و نه بهانه ای به دست اروپاییان داده ام خود این روسیاه نه برای خودش و نه برای میهن ما آبرویی گذاشته است.
من از این متاسف و متعجبم که می بینم کسانی چقدر ساده لوحانه بر واضحترین حقایق چشم می بندند. مگر همین تبهکاری های آغامحمدخان و اسلاف او ریشه مشکلات و عقب ماندگی مملکت ما نیستند؟ بقول سیاحی که آنزمان از ایران عبور کرده بود وقتی در غرب بتهوون، شوبرت، گوته، چارلز لمب، کارلایل، واشنگتن، فارادی، تورنر...به کارهای هنری و مسالمت آمیز سرگرم بودند در ایران آغا محمد خان داشت از چشم مردم تپه میساخت! (سفرنامه فرد ریچارز ترجمه مهین دخت صبا)
پس به جای اشکریزی و آه و ناله و دلسوزی برای یک اهریمن قسی القلب بهتر است کارهای او را مطالعه کرده تا او را بهتر بشناسید. ضمنا من قسمت حذف شده منابع مقاله ام را بازنویسی میکنم.
ر.ت
با درود شما مطالبی بيان کرديد که بسياری از آنها به دور از واقعيت بود؛ همچنين برداشت های شخصی بسيار اشتباهی داشتيد که درست نيست بدينگونه با من صحبت کنيد؛ شما فرموديد که تمايل داريد با تاريخ منصفانه برخورد کنيد که جواب اين حرف شما را در آخر خواهم داد ولی پيش از هر چيز بايد نکته ای را بنگارم و آن اين است که آقامحمدخان نه بابای من بود و نه کسی که با دادن پولی بخواهد برای خودش آگهی کند ( اين در جواب برداشت شما که گمان می بريد من طرفدار وی هستم ! ) در مورد دليل و مدرک شما هم خواهم گفت ! شما فرموديد که وی فردی غارتگر بود ولی معلوم است مدارک خودتان را به طور کامل مرور نکرديد البته مدارکی که تحريف شده چون در منابع همان مدارک واقعيت به گونه ديگريست . همچنين من اعمال ننگين کسی را تاييد نکردم؛ شما از "گناهی نابخشودني" سخن به ميان آورده ايد در حالی که در مقاله و حرف های خود به طور کامل يک طرفه نوشته ايد و سعی در "قهرمان ملی ايران" جلوه دادن ( بنا بر فرمايش خودتان ) کريم خان کرده ايد بايد بگويم که آقامحمدخان قاجار به هيچ وجه از نسل چنگيز نبود و در هيچ کتابی نگاشته نگشته؛ اتفاقا هم از قرار معلوم شما مشکل شخصی نيز با وی داشتيد که در جلوتر به آن اشاره خواهم کرد؛ معلوم است نگار وی را که توسط يک نگارگر فرانسوی نگاشته شده را نديديد و يا آن را از مقاله پاک کرديد چون اگر می ديدييد می فهميديد که روسياه نبود و سفيد بود؛ اتفاقا او آبروی ايران آن زمان را خريد؛ زيرا باری ديگر سراسر کشور يکپارچه گشت و از يک حکومت واحد دستور می گرفت ولی افسوس که پس از آن رو به زوال نهاد حتی در زمان ناصرالدين شاه که هرات ( اين شهر دل انگيز و پر از سرمايه و مهم ) که توسط افغان ها از ايران گسسته می گشت خود افغان ها نيز هنوز ترس شکست از آرتش ايران - را که حتی پس از شکست جنگ های ده ساله آبرويش به پاک رفت و پس از آن بود که انگليسی ها و فرانسوی ها و روسی ها سياست جديدی در پيش رو گرفتند - داشتند ولی با دسيسه های بيگانگان در نهايت مستقل گشت؛ همچنين من دست کم تا کنون چيزی نزديک به 7000 صفحه در مورد وی مطالعه کردم که نام بيشتر آن کتاب ها نگاشته گشته شده و علاوه بر آن اگر زبان فرانسوی را بخوبی فراگيرم کتاب های جهانگردان فرانسوی را نيز خواهم خواند و اگر تا آن روز ويکی پديا پايدار ماند آنها را نيز به مقاله اضافه خواهم کرد حالا هم برای راهنمايی شما سرور گرامی در پايان هر مورد فرمايش شما مواردی را آورده ام : 1- برخلاف نوشته های شما آغا محمد خان مرد با سوادی نبوده که بخواهد سواد خود را در اختيار مردم هم بگذارد وصيت او به فتحعلی خان قاجار که ميگفت اگر ميخواهی راحت بر ايران حکومت کنی سعی کن مردم گرسنه و بيسواد باشند معروف است. اين نظر شماست ولی اگر اندکی به خودتان زحمت مطالعه کتاب های مختلف را بدهيد از گستردگی اطلاعات عمومی و تخصصی اين شخص آگاه خواهيد شد؛ به ويژه که تا به حال به هيچ منبع و مقاله ای نديدم که آن را رد نمايد؛ در ضمن اين وصيتی که شما می فرماييد لطفا مرجع آن را نيز بفرماييد؛ تازه اگر هم اين جمله از جملات وی بوده باشد هيچگونه دليلی در مورد حرف شما را گواه نمی دارد؛ زيرا اگر فرمانده ای بخواهد در جنگ پيروز گردد بايد به افسرانش آموزش بدهد و اطلاعات قوی داشته باشد و داشتن اطلاعات و آگاهی از امور برابر است با قدرت بيشتر به ويژه آنکه اين در مورد شخصيت وی که مرد زيرکی بوده و در فريبکاری کم نظير بوده گواهی دارد و البته بسياری از کتاب ها حتی در کتاب امينه پاکروان که از ارزش پايينی برخوردار است (به دلايل ذيل) نيز گفتاری مربوط به توصيه وی به باباخان در مورد خورش خوردنش آورده اند (به نظر من اصل آن در تاريخ عضدی است) و در مورد نکته دوم شما 2- وی مردی خونريز و ظالم بود و نفرت مردم ايران بخصوص گرجستانی ها از او باعث گرايش مردم به دولت های اجنوی بخصوص روسها شد بنابراين اين تصور که اگر پادشاهی او بيشتر طول ميکشيد اتفاقات ناگوار زمان جانيشنان او رخ نمی داد کاملا غلط است در واقع بايد گفت آغا محمد خان ريشه رقابتهای استعماری را در ايران پايه ريزی کرد. در اين که مردی خونريز و البته بی رحم بود ترديدی نيست ولی نمی توان گفت ظالم بود ( چند مورد جفا کاری های او را بنگاريد ) اگرچه گرجی هايی بودند که از او متنفر بودند ولی در بسياری از اسناد تاريخی نگاشته گشته که در بازگشت و در سفر دوم وی به قفقاز بسياری از مردم گرجی برای آن که به وسيله او روس های مهاجم آن زمان را بيرون کنند به پيشواز وی در شهر شوشی آمده بودند و بسياری از آنها هدايا و پول های زيادی برای اهدا به وی آوردند و البته گرجستان در زمان هرقل ( يا به اصطلاح اروپايی هراکليوس ) پس از قتل نادر توسط دسيسه؛ و به جان هم افتادن جانشينانش؛ هرقل، گرجستان و بسياری از نواحی دگر قفقاز را مستقل خواند و برای آنکه می دانست روزی در ايران فرد قدرتمندی روی کار خواهد آمد و ترس از آنکه او و پادشاهی و دودمانش را برباد دهد با روسيه پيمان دوستی بست پس نبايد بگوييد که آقا محمد خان باعث اين گرايش بود و البته کاترين نيز از لشگرکشی به ايران واهمه داشت و همچنين در زمان فتح علی شاه بود که گرگين خان به دليل يک ايراد ساده گروگان گيري، گريبان گير روس ها شد. و البته هميشه پس ار آنکه آن ايالات از دست رفت گروه هايی از تاتارستان گرجستان و به ويژه داغستان بر ظلم و ستم روس ها شورش می کردند و بسياری از آن ها باری دگر تمايل به گرويدن به ايران داشتند. حتی همين امروز نيز چنين است و يکی دوماه پيش نيز جريان آن از کانال دو تلويزيون پخش شد. ( به نام گل سرخ )؛ همچنين اگر چند کتاب بيشتر می خوانديد می فهميديد که آقا محمد خان با بيگانه گرم جوشی نداشت گرچه در بدايت کار با روس ها نيک بود و از آن بازرگان ها اندکی روسی را ياد گرفت ولی پس از مدتی نگذاشت روس ها در مازندران ( اشرف - بهشهر کنونی ) دفتر بازرگانی يا به راستی جای گه جاسوسی بسازند؛ و با تهديد به دار آويختن؛ آن ها را بيرون کرد همچنين انگليس هايی که در جنوب ايران بودند به آن ها اجازه ورود به سرزمين زير فرمانش را نداد و آنها فقط در سرزمين لطف علی خان زند آزاد بودند؛ ريشه قدرت های استعماری نيز در زمان صفوی در ايران پايه ريزی شده بود 3- تجاوز و قتل و غارت اين مرد سفاک در کرمان و گرجستان نه تنها مايه افتخار ما نيست بلکه مايه ننگ و بيزاری مردم ايران از ظلم بينهايت اين شاه ستم پيشه بر اسلاف ما در زمان وی بود عباراتی مثل: حمله تاريخی به کرمان و يا فتح بدون خونريزی شوشی (!) کاملا دور از حقيقت و غيرمنصفانه است. در هيچ کجای مقاله محاصره و تازيدن به کرمان افتخار آميز ننوشته شده و آن برداشت شما است؛ عباراتی مانند حمله تاريخی به کرمان يعنی آن که بيشتر مردم ايران وی را به حمله به کرمان می شناسند و به طور کامل حقيقی است زيرا او به کرمان حمله کرد و شوشی را هم بدون خونريزی فتح کرد و نيازی به توضيح نيست. 4- مردم دلاور و حماسه ساز کرمان که حاضر به اطاعت از خان گرگ صفت قاجار نبودند با جانبداری از لطفعلی خان زند در برابر محاصره طاقت فرسای او به شدت مقاومت کردند و گرچه شما معتقديد جنايات ننگين آغا محمد خان و کشتار مردم بی دفاع و تجاوز به زنان و دختران توسط سپاهيان وی که به نظر شما مرد با ايمانی هم بوده (!) بايد توجه داشته باشيد که بسياری از سپاه آقامحمدخان متشکل از مازندرانی ها و بسطامی و شاهرودی و دامغانی و فيروزکوهی و ورامينی ها بود و مراقب صحبت خودتان باشيد چون اين مردمان مردمانی دلير ( متين ) و سلحشور و خونگرم و بسيار مهربان و دين دار هستند همينطور بهتر است بدانيد که لطفعلی خان به نيکي، پاسخگوی نيکی کرمانی ها گشت و مردم را که گرسنه شده بودند و برای بدست آوردن غذا هر کاری می کردند را به جان هم انداخت در حالی که در انبار کاخ وی در کرمان پر از آذوقه بود و مردم حتی اجازه نزديک شدن بدانجا را نيز نداشتند و هر که را که برای آنکه جانش را سلامت بدارد به سمت دروازه شهر می رفت تا بگريزد را به زور و تهديد دور می ساختند و لطف علی خان در فرجام کار نيز موفق به گريختن گشت در حاليکه بسياری از مردم کرمان بخاطر او مردند و زندگيشان بر باد رفت و البته با وجود اين در برخی از مقاله ها هم هست که فقط حاکم و دوستارانش در کرمان و آن اطراف از وی دعوت به ماندن در کرمان کرد و بسياری از مردم تمايلی به بودن لطف علی خان و محصور شدن نداشتند و کور کردن مردان و قتل و غارت و ويران کردن شهر و حتی رحم نکردن به کودکان بيگناه، همه و همه حق مسلم آغامحمدخان قاجار در تلافی فحاشی مردم کرمان و عدم استقبال از وی و بستن دروازههای شهر بوده است (اين مسئله خود به خوبی کينه توزی ديوانه وار اين شاه ستمکار را نشان ميدهد) با اين حال لازم است بدانيد که مردم شهر تفليس هم که در برابر آغا محمد خان مقاومتی نکردند و تسليم شدند نيز به همان سرنوشت کرمانی ها دچار شدند. بايد در رد نظر شما بگويم که در بسياری از روايات و اسناد تاريخی است که در طی لشکرکشی آقامحمدخان از اردبيل به مغان و شوشی و از آنجا به تفليس سوء قصد های بسياری به جان وی شد و تنها اين نبود و اتفاقات ديگری نيز عليه وی به وقوع پيوست و همچنين بايد بدانيد که آقامحمدخان در تفليس جاسوس و خبررسان های زيادی داشت که اخبار دقيق آنجا را به ايشان می رساندند 5- شهر شوشی مدتها در محاصره سپاه قاجار بود و تعداد کثيری از اهالی شهر در اثر گرسنگی جان خود را از دست دادند و اين شهر اينگونه بدون خونريزی فتح شد!! شهر شوشی در قشون کشی اول در محاصره سپاه ايشان بود ولی نه در قشون کشی دوم که شهر بدون خونريزی فتح گرديد 6- شما از شهادت مظلومانه (!) قهرمان داستان خود که فقط به خاطر يک ميوه ميخواست خدمتکاران خود را به قتل برساند اما آنان پيشدستی کرده و وی را به جهنم واصل کردند ذکری نکرده ايد. بدينجاست که معلوم شد شما مشکل شخصی با وی داشتيد !! چون گفتيد "به جهنم واصل کردند" و در ادامه بايد گفت هر کتابی و هر کسی يک چيز در مورد به قتل رسيدنش نگاشته است من با آنکه همه گفتنی ها مربوط به چگونگی به قتل رسيدنش را می دانم ولی نمی توانم همگی را بيان بدارم چون بسيار زياد است و وقتگير؛ ولی چيزی که همه در آن هم نظرند آن است که دستور قتل پيش خدمتانش را صادر کرده بود که تا صبح روز بعد به عقب افتاد ولی بايد بدانيد آن ها به جرم خوردن مقداری از خربوزه دستور قتل آنها صادر نشده بود آخر پادشاه آن زمان که با يک اشاره همه چيز برايش مهيا بود چه نيازی به يک مقدار خربوزه داشت؟ و البته در همان کتاب پاکروان نيز مطلبی وجود دارد که نشان می دهد آقامحمدشاه مردی خسيس نبوده است ( در صفحات 50-70 ) ولی چون هم اکنون کتاب در دست دوستانم است نمی توانم شماره صفحه دقيق آن را بگويم7- آغامحمدخان زمانی هم که در اسارت وکيل الرعايا بود خوی توحش خود را نشان ميداد و قالی های نفيس دربار را ميدريد و به خان زند زيان های مالی ميرساند اما وکيل اين کارها را با ديد عفو می نگريست. شما باز هم نظر خودتان را بيان کرديد !! و در مورد بقيه مطلب بايد بگويم فقط در تاريخ عضدی و در صفحه 143 نگاشته شده؛ آنهم خود نگارنده در شک و گمان نوشته زيرا جمله را با "گويند" آورده ! اين در حالی است که به هيچ وجه صحبتی از "اما وکيل اين کارها را با ديد عفو می نگريست." نيز به ميان نيامده و حتی در صفحه 142 را اگر بخوانيد و اگر بدانيد که آقا محمد خان در دربار زند به دليل هوش و ذکاوتش و علمی که داشت به " پيران ويسه " ملقب گشته شده بود اين را نمی گفتيد ! حتی در همه کتاب ها نوشته شده که کريم خان هميشه گماشتگانی برای نگاهبانی از کارهای آقامحمدخان داشت. در ضمن بازهم يادآور می شوم که اين کار را يک کودک هم نمی کند تا چه رسد به آقا محمد که توانست به يک مقام مهم آن زمان دست يابد تحصن آغامحمدخان در امامزاده نيز به قصد طلب عفو از وکيل الرعايا برای برادر خود حسينقليخان جهانسوز بود که اين والی ناسپاس با آنکه خود از سوی کريم خان به حکومت دامغان منصوب شده بود به فتنه گری و کشتار و غارت پرداخت و اعلام استقلال کرد و عليرغم بخشش های مکرر کريمخان آشوبگری او به حدی رسيد که خان زند وی را از ميان برداشت. اينگونه نيست، اين حرف شما حالا ديگر نشان می دهد که از اوضاع آن زمان ديگر کاملا بی اطلاع هستيد زيرا آقا محمد خان به صورت گروگان نزد وی بود و برای گواه آن بود که برادرش کاری عليه وی نکند در ضمن حسين قلی خان پادشادهی را حق مسلم خود می دانست و او برای آنکه حاکم استرآباد را از ميان بردارد بدانجا شتافت و موفق شد و جهانسوز شاه ( نامی که مردم مازندران بر او نهادند ) بر اثر کينه يکی از ترکمانان که تصورش اين بود که اقدامات او باعث شد برادرش کشته شود او را کشت 9- آغا محمد خان با اقليت های مذهبی به نيکی رفتار نمی کرد حتی در يورش به قفقاز هزاران کشيش به دستور وی دست بسته به رود ارس انداخته شدند و صد ها کليسا ويران شد. البته درست است که کليساهای بسياری در تفليس ويران گشت ولی بايد بدانيد که تنها کليسا ها ويران نگرديدند و در مورد جمله دوم شما لطفا لطف بفرماييد بگوييد از کدام سند تاريخی آن را بيان کرديده ايد چون من در جايی آن را نخواندم ولی جالب است که وقتی شهرهای پرجمعيت ايران آن زمان همانند شيراز جمعيتی بيش از چهل و پنج هزار نفر بيشتر نداشت ( تاريخ ايران - واتسون - صفحه 108 ) شما اظهار می داريد هزاران کشيش به رود ارس انداخته شدند؟ همچنين بايد بدانيد که در ناسخ التواريخ نوشته شده که در هنگام اقامت باباخان در شيراز وی چند دختر کليمی آن ديار را به زنی گرفت که اسم آن ها را نيز آورده است ( شيرين، شهربانو، گل اندام، مريم، نازآفرين، نبات خانم و ... تنها تعداد اندکی از بانوان کليمی او بودند ) 8- همان طور که دوست عزيز ما فرمودند علی رغم ذکر کردن منابع متعدد اکثر مطالب اين مقاله به صورت گلچين شده انتخاب گرديده است اين محدوديت ارزش کار تحقيقاتی شما را پايين می آورد . ببينيد سرور گرامي؛ از اين پيشنهاد شما سپاسگزارم ولی آن پيشنهاد شما مربوط به اينجا نخواهد شد چون به هيچ وجه گلچين نبوده و حتی از کتاب های بسياری شد که فقط توانستم يک جمله از آن ها را بياورم چون فقط همان يک جمله را در چندين منبع و سند تاريخی يافتم آوردم و من فقط اسم کتاب هايی را که بسيار از آن ها استفاده نمودم را آورده بودم ( به غير از سه کتاب آخري؛ آنهم به پاس کوشش هايی که آنها کردند آوردم ) از کتاب های انگليسی ها؛ به دليل آنکه بيگانه اند و بيشتر برای منافع خودشان مطلب نوشته بودند بدينسان نامی نياوردم ولی هم اکنون و شايد اگر بيشتر وقت شد يک سری کتاب های ديگر را نيز اضافه می کنم تا به ويژه شما آنها را مورد مطالعه قرار دهيد البته می دانم اگر اين کار را آغاز کنيد چندين ماه بطول می کشد همين طور که مدت هاست من در حال مطالعه اين کتاب ها و کتاب های ديگر هستم و هنوز هم کتاب های بسياريست که در وصف آقامحمدخان هستند؛ همانند کتاب های روس ها، فرانسوی ها، گرجی ها و ... شگفتی آن است که تفاوت گفتنی هر کتاب با کتاب ديگر اگر بسيار نباشد اندک هم نيست و من حتی تاريخ ها و زادگاه و درگذشت وی را چندين بار تغيير دادم تا تاريخ درست تری اينجا درج گردد و در دسترس همه عزيزان باشد و حتی در مورد تاجگذاری او گفتنی های زيادی است ( و برخی می گويند دوبار تاجگذاری کرد ؟ ) ولی آنچه را که بطور کامل شفاف بود را آوردم؛ همچنين کار گفتم که کتاب امينه پاکروان از ارزش پايينی برخوردار است و آن ديدگاه من است چون در پی نگاشت وی به ويژه در مورد حکاياتی که شما از آن ها به بی عدالتی نام می بريد؛ آن ها بگونه ای ديگر بيان گرديده اند برای مثال بيت فردوسی تحريف شده و دست خورده است؛ من فقط برای نمونه برخی از اشتباهات که کم نیست آنهم از یک بخش کتاب برایتان می گویم؛ جهانسوز را در صفحه 70 زیبا و خوش قیافه شرح می دهد ولی در صفحات پیش از آن از آقامحمدخان به عنوان یک ترکمن زاده زشت و بد ترکیب نام می برد ! در حالیکه - 2 - او به هیچ وجه ترکمن نبود ولی میان مردمان ترکمن زندگی کرد و مگر جز آن نیست که دو برادر تنی قیافه ای شبیه هم دارند ؟ - 3 - در صفحه 76 گرگان را ولایت نام برد ولی در همان صفحه دوباره گرگان را می نویسد و این بار به عنوان ایالت نام می برد - 4 - در صفحه 65 محمدحسن خان را محمدحسین خان نام می برد و - 5 - در همان صفحه حسینقلی خان پسرش را نام می برد در حالیکه در پاورقی حسین جهانسوزی نام برد - 6 - در صفحه 143 می نویسد که مرتضی قلی خان برادر اقامحمدخان به اصفهان و پس از آن به خراسان و شیراز پناه برد در حالی که در همه کتاب ها هست که وی به روسیه و به کاترین پناه برد - 7 - در صفحه 241 می گوید آقامحمدخان از تفریح و شکار و نشاط بیزار بود در حالی که در صفحات دیگر به واضح تصریح می کند که وی به شکار زیاد می رفت - 8 - در صفحه 130 در مورد ایل بختیاری حرفی می زند که درست نیست و البته در صفحه 132 با حرفی دیگر نقض می کند - 9 - در صفحه 98 بارفروش را قصبه کوچک معرفی می کند در حالیکه بدینگونه نیست و حتی در کتاب ها هست که شاه اسماعیل اول سردودمان صفوی زمانی که برای جنگ با امیرحسین آل جلاویه به مازندران آمد اگرچه بارفروش همیشه از ساری کوچک تر بوده ولی وقتی آن را دید از زیبایی و فرهنگ و نظم آن شهر شگفت گشت چه رسد به یک قرن و اندی پس از آن - 10 - در صفحه 99 از بندرپی نام می برد که آقامحمدخان در آن شهر نجات پیدا کرد در حالی که بندر پی وجود ندارد و در مازندران شهری به نام بندپی هست که نزدیک بابل است که در آن زمان بسیار آباد و زیبا بود و این شهر با دریا کلی فاصله دارد تا آنکه بندر هم باشد ! و موارد بسیار بسیار دیگر. حال که مدارک و منابع خودتان را دیدید که چگونه اند !! به جای آنکه به خاطر یک شخص دیگر به من توهین کنید به شما پیشنهاد می کنم تا به کتابخانه ملی مراجعه کنید و بیشتر تحقیق کنید هرچند این چند کتاب در همه کتابخانه های حتی کوچک سراسر کشور پیدا می شوندهمچنین شما حتی متوجه آن نگردیدید که من نام کتاب امینه پاکروان را آورده بودم و شما باری دیگر آوردید و من این مطلب به این بلندی را با حوصله و وقت بسیار بخاطر احترامی که برای شما و همه دارم نگاشتم و بزودی هم آن بخش هایی که در مقاله شما به دور از حقیقت است را پاک خواهم کرد زیرا دلیلی برای ماندن آنها نیست ... البته اگر وقت باشد و حوصله که هر دو نادر شده اند .
--Ali1986 21:47, ۱۴ فوریه ۲۰۰۶ (UTC)
[ویرایش] آغا محمد خان، دانشمندی که چشم در می آورد!!!
چون در این صفحه جا نبود جواب شما را در صفحه بحث برخی گفته ها در باره آغا محمد خان آورده ام.
[ویرایش] ننگ آفرینان تاریخ
آغامحمدخان قاجار یکی از ظالم ترین و ستمکارترین شاهانی است که تاریخ ایران به خود دیده، مردی سفاک و خونریز که دشمنان خود را از خرد و کلان، از پیر و جوان به بدترین شکنجه ها نابود میکرد. فریاد مردم ایران از دست ستم پیشهٔ وی به سما میرسید و آه و ناله مظلومان و ستمدیدگان از جور بینهایت وی گوش فلک را کر میکرد...آقا محمدخان هزاران هزار ایرانی را از نعمت بینایی محروم ساخت...هزاران تن را سربرید...دستور تجاوز به دختران و زنان را داد... مردمان بیگناه را به بردگی گرفت...به هر شهری که یورش برد آن را ویران کرد...حتی به اطفال نیز رحم ننمود... کتابخانه ها و مراکز علمی را نابود کرد...اموال مردم را به تاراج برد و خلاصه این که در مدت کمتر از بیست سال اقلیم پارس را به خاک و خون کشید و بلایی بر سر مردم ایران آورد که یادآور چنگیز و تیمور و اسکندر بود. نفرین جاودانه مردم ایران بر او و جانشینان عیاش و بی هنر وی باد که نژاد ایرانی را آلودند و بر میراث تمدن چندین هزارساله کشور ما لکه ننگ انداختند و بی غیرتی و بی آبرویی و دیوثی و وطن فروشی و نمکدان شکنی را به جایی رساندند که میهن عزیزمان دستخوش تاراج استعمارگران و لگدمال سم اسب بیگانگان شد. جای تاسف است که با همه این مظالم عده ای سنگ طرفداری از وی را به سینه میزنند و دل خود را به این ادعا خوش کرده اند که این غول بی شاخ و دم زبان بلد بوده است. حال آنکه آقامحمدخان یک مجسمه عقده و حقارت و کینه توزی و یک عفریت به تمام معنی متعفن و نامطبوع بود که جز در گورستان تاریخ جایی ندارد. اما اکنون دیرزمانی است که ایرانی طایفه قاجار را بیرون رانده تا همگان بدانند که فرهنگ ایرانی نابودناپذیر است وجنایات آقامحمدخان نیز به مانند توحش عربها و زورگویی مغولها و استعمار انگلیسیها و ... در رسیدن به هدف خود که خم کردن کمر ایران بود ناکام ماند.
پاینده ایران