اسطوره‌های ایران

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

فهرست مندرجات

[ویرایش] کيکاوس

کيکاوس از پادشاهان اساطيری ايران و از سلسله کيان است. در اوستا از او به عنوان پادشاهی مقتدر و فره مند ياد شده که بر فراز البرز اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند قربانی کرد و از ايزدبانو ناهيد خواست که او را تواناترين و پيروزمندترين شهريار روی زمين کند. ناهيد فرشته نگهبان آب که خود فره مند و فره بخش است آرزوی او را برآورد و کيکاوس بر هفت کشور و ديوان و آدميان پادشاهی يافت. سپس بر فراز البرز کوه هفت کاخ بلند برآورد. يکی از زر، دو از سيم، دو از پولاد و دو از آبگينه. هرکس از ضعف پيری به رنج بود چون بدان کاخ‌ها می‌رفت جوان پانزده ساله می‌شد.

بنابر شاهنامه کيکاوس در پادشاهی ۱۵۰ ساله خويش بارها حادثه آفريد. نخست رامشگری از مردم مازندران با توصيف زيبائی‌های سرزمين خويش او را برانگيخت که به آن ديار لشکر کشيد. پند پيران و هشدار بزرگان او را از راه بازنداشت. چون سپاه کيکاوس به مازندران رسيد و به کشتن و سوختن و غارت پرداخت، شاه مازندران ديو سپيد را به ياری خواند. ديو سپيد شبانه سپاه کيکاوس را در هم شکست و شاه و سران لشکر را کور کرد و از زال زر خواست کسی را به نجات او بفرستد. زال فرزند جوان و پهلوان خود رستم را برای نخستين بار به نبرد روانه مازندران نمود و به او آموخت که چگونه از راه ميان بر خود را زودتر به مازندران برساند. رستم در اين راه هفت خان را با پيروزی در نورديد و با کشتن ديو سپيد کاوس و سران سپاه او را از بند ديوان مازندران رهانيد.

سپس کيکاوس به جنگ شاه هاماوران (حيره) رفت و پس از شکست دادن او دخترش سودابه را به زنی خواست. اما اين بار نيز فريب خورد و اسير شاه هاماوران شد. باز رستم به ياری او شتافت و او را از بند دشمن برهانيد. ديگر بار، ابليس به فريب دادن کيکاوس پادشاه خودکامه پرداخت. ديوی را وداشت تا با چرب زبانی و خوش آمد گويی کيکاوس را به تسخير آسمان تشويق کند. کيکاوس باز فريفته شد. چهار بچه عقاب را که از آشيانه مادر ربوده بود به مرغ و کباب بره پروراند و چون بزرگ و نيرومند شدند. آنها را به چهار پايه تختی بست که در چهار گوشه آن بر سر نيزه‌های بلند ران‌های کباب شده آويخته بود. عقاب‌ها به سودای رسيدن به گوشت به سوی آسمان بال گشودند. اما پس از چندی خسته و گرسنه از پرواز بازماندند و نگونسار به شهر آمل در مازندران فرو افتادند. پهلوانان ايرانی، رستم، گيو و گودرز، ناچار دوباره به سرزمين دشمن لشکر کشيدند و کيکاوس را که پوزش خواه و زرد روی بود به پايتخت باز گرداندند.

کيکاوس اگرچه پادشاهی فره مند است اما در افسانه‌های ايرانی از او به عنوان مظهر خودکامگی و سبک سری ياد می‌شود. ماجراهای زندگی کيکاوس در آثار عرفانی نيز تعبيرهای رمزی به خود گرفته است. در اين تمثيل‌ها کيکاوس مظهر نفس انسانی است که با همه عظمت قدر و والايی مقام، بارها و بارها فريب دنيای مادی و لذات جسمانی را می‌خورد و هرچند پيوسته گناه خود را در می‌يابد و با درد و اندوه از آن شرمنده می‌شود اما باز نفس آماره در سيمايی تازه او را می‌فريبد و به گناهی ديگر می‌کشاند.

[ویرایش] سياوش

سياوش از شاهزادگان و دلاوران افسانه‌ای ايران است. بنابر شاهنامه، کيکاوس پادشاه سبکسر و بدخوی سلسله کيانی پسری دانا، خوش سيما و دلير به نام سياوش داشت که از کودکی پرورش او را رستم به عهده گرفته بود. هنگامی که سياوش جوانی کارآمد شد و به دربار پدر بازگشت، همسر کيکاوس، سودابه دختر شاه هاماوران، به او دل باخت. اما سياوش نيک نهاد به آرزوی او تن درنداد. سودابه خشمگين شد و نزد کيکاوس به سياوش تهمت بدکاری زد. به آئين آن روزگاران، کسی که خود را بی گناه می‌دانست بايد از آتش به سلامت بگذرد.سياوش در حضور پدر و بزرگان دربار از گذر باريکی ميان دو تل عظيم آتش سواره بگذشت و پاکدامنی خود را ثابت کرد.

پس از چندی، به قصد امان ماندن از تحريکات زن پدر داوطلب جنگ با پادشاه توران شد. افراسياب که از جلادت سياوش به هراس افتاده بود تقاضای آشتی کرد. سياوش درخواست او را پذيرفت، اما کيکاوس پسر را سرزنش کرد و سياوش رنجيده نزد افراسياب بازگشت. تورانيان مقدم او را گرامی داشتند و افراسياب دختر خود، فرنگيس، را به همسری او در آورد. سياوس با اجازه افراسياب در ختن قلعه‌ای بنام گنگ دژ ساخت و با صد تن از همراهان ايرانی خود به خوشی روزگار می‌گذراند. اما، گرسيوز، برادر افراسياب، بر او حسد برد و افراسياب را بدگمان کرد. عاقبت افراسياب به کشتن سياوش جوان، که خوش سيما و خردمند و پاک نهاد بود فرمان داد.

سياوش در افسانه‌های ايرانی مظهر مظلوميت و بی گناهی است. از خون به ناحق ريخته او هربهار گياه پرسياوشان بر لب جوی‌ها و آبگيرها می‌رويد. گمان می‌رود سياوش در افسانه‌های بسيار کهن آريايی مظهر گياه و سرسبزی باشد و مرگ جانگداز او فرا رسيدن فصل سرما و برخاک افتادن گياه را خبر می‌دهد. مراسم خاص عزاداری سياوشان يا سووشون که تا زمان‌های نه چندان دور، رايج بوده، دليلی بر اين باور شمرده می‌شود. در اين مراسم شبانگاه بر مرگ سياوش نوحه و زاری می‌کردند و زنان دسته‌های موی خود را به نشان فرو ريختن برگها می‌بريدند و آن را بر درختان نظر کرده می‌آويختند. سوگواری شام غريبان در شب دهم محرم را نيز با اين مراسم بی ارتباط نمی‌دانند.

چنان که در شاهنامه آمده است خبر کشته شدن سياوش در ايران هنگامه‌ای برپا کرد. رستم، که او را به فرزندی پرورده بود، سودابه را به کين او کشت، به توران تاخت و همه جا را ويران کرد. اما چون هوس بازی‌های کيکاوس پايان نداشت، فرکيانی از او جدا شد و افراسياب قدرت يافت که دوباره به ايران بتازد و بيداد و ويرانی کند. پس از مرگ سياوش، فرنگيس همسر او که باردار بود، پسری زاد. به دستور افراسياب بچه را به شبانان سپردند تا از نژاد خود با خبر نشود. اين پسر کيخسرو نام گرفت. گيو، پسر گودرز، و از پهلوانان ايرانی، برای آوردن کيخسرو نهانی به توران رفت و پس از هفت سال جستجو کيخسرو و فرنگيس را يافت و با پوشاندن زره سياوش بر تن کيخسرو او را رويين تن کرد، بر اسب سياه سياوش، که اين همه سال به هيچ کس سواری نداده بود، نشاند و با جنگ و گريز راهی ايران شد.

[ویرایش] کيخسرو

سال‌ها بعد، کيخسرو به دستور کيکاوس به کين پدر برخاست و افراسياب برادرش، گرسيوز، را که محرک قتل سياوش بود کشت. کيخسرو پس از کيکاوس پادشاه ايران شد و به اوضاع نابسامانی که در دوران حکومت خود کامه کيکاوس پديدار شده بود پايان داد. اما چندی نگذشت که پادشاهی را به يکی از افراد خانواده خاندانش، لهراسب، واگذاشت و خود با چند تن از دلاوران ايران با او همراه شدند. کيخسرو بديشان هشدار داد که آمدن به دنبال وی خطرناک است و آنان او را نخواهند ديد. پهلوانان، جز يکی دو تن، بازنگشتند و پس از غايب شدن سياوش همگی در طوفان برف تلف شدند.

کيخسرو که او را صورت افسانه‌ای کورش بزرگ می‌پندارند، در ادب فارسی مظهر انسان کامل و پير به حقيقت پيوسته‌ای است که جهان معنا و حقايق روحانی را بر حکومت ظاهری و قدرت دنيايی ترجيح داده و از همين رو در شمار هفت تن جاويدانی است که بنابر سنت زرتشتيان روز رستاخيز به ياری سوشيانت، موعود آخر زمان، برمی خيزد و اهريمن و پليدی او را از پهنه زمين پاک می‌کند.

چنين مشهور است که غار شاه زنده، در سی و پنج کيلومتری جنوب غربی اراک، محلی بود که کيخسرو در آنجا عزلت گزيده است. اين غار اعجاب انگيز دخمه‌ای بزرگ است که بر فراز قله‌ای به ارتفاع ۲۸۹۰ متر از سطح دريا واقع شده و زرتشتيان هرساله از سراسر جهان برای زيارت به آنجا می‌روند. در پای کوه چشمه‌ای پرآب از زمين می‌جوشد که زائران از آب آن می‌نوشند و به عنوان داروی شفا بخش به همراه خود می‌برند.


[ویرایش] فهرست اساطیر ایران

[ویرایش] سه هزار سال نخست

[ویرایش] پیوند به بیرون