اهل حق

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

اهل حق نام یکی از کیش‌های موجود در خاورمیانه‌ است. نام پیروان مسلک اهل حق در زبان کردی یارسان است. اصطلاح اهل حق به‌معنی پیروان حقیقت است. پیروان آن که‌ حدود دو و نیم میلیون نفر برآورد می‌شود بیشتر ساکن بخش باختری استان کرمانشاه ایران هستند. گاه به‌ اشتباه از آنان به نام علی‌اللهی یاد می‌شود. برخی بر این باورند که واژه "علی‌اللهی" تحریف‌شده واژه‌ "علی اعلایی" یعنی "علی بلندمرتبه" است و عبارت "علی‌اللهی" را نادرست می‌دانند.

از گروه‌هایی که به اشتباه، علی‌اللهی شناخته شده‌اند، گروه یا فرقه یا جماعت اهل حق است. اما جماعت اهل حق، بنا بر اعتقادات و آداب و ارکان آئینی و مذهبی‌شان با گروه علی‌اللهی کاملا متفاوتند.[1]

فهرست مندرجات

[ویرایش] طبقه‌بندی

بسیاری از پژوهشگران دین اهل‌حق بر این باورند که‌ این آیین‌ ادامه‌‌دهنده‌ ادیان باستانی ایران بوده‌ و پس از اسلام و در نتیجه‌ مقاومت ایرانیان با اعراب و در راستای مقابله‌ با آن و نیز حفظ سنن باستانی خود تغییراتی در آن صورت داده شده‌ که‌ منجر به‌ شباهت‌هایی میان آن و اسلام شده‌ است.

اما عده‌ای از دین‌پژوهان به‌ ویژه‌ پیروان اهل تشیع و نیز تعدادی از بزرگان یارسان سعی بر آن دارند که این شبهه را که یارسان از غلات شیعه هستند در اذهان عموم جای بندازند. شیعیان معتقدند که که اعتقاد به تناسخ (عدم اعتقاد به معاد) و نیز عدم خاتمیت محمد پیامبر اسلام که از مبانی یارسان است آنان را به ‌لحاظ جهانبینی در مسیری نزدیکتر به بوداییان و مانویان قرار می‌دهد تا اسلام و شیعه. با این حال دین اهل حق، امروزه‌ درست یا نادرست بیشتر یکی از فرقه‏های وابسته به شیعه بشمار می‏رود، و آنان را از غلاة شیعه به حساب می‏آورند.

بعضی دیگر از فرقه‌های اسلام نیز مانند حروفی‏ها و متصوفه، خود را اهل حق یا حقیقت نامیده‏اند. اما اهل حق، به‌معنی اخص نام گروهی است، که به ایشان با نوعی تسامح "علی‌اللهی" نیز گویند، ولی آنان علی‌اللهی واقعی نیستند، بلکه عقایدشان آمیخته‏ای از اعتقادات «مانوی‏» و ادیان کهن «ایرانی‏»، و مذهب «اسماعیلی‏»، و «تناسخ هندی‏» و دیگر ادیان سری است. [2]

طوایف اهل حق به نامهای مختلف مانند: اهل حق، اهل سر، یارسان، نصیری، علی‌اللهی معروف می‏باشند، و از نشانه‏های خاص آنان «شارب‏» است، یعنی موی سبیل خود را نمی‏زنند، تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند. آنان «شارب‏» را معرف مسلک حقیقت می‏دانند و معتقدند که علی (خلیفه‌ چهارم) نیز شارب خود را نمی‏زده است. از این جهت زدن شارب را گناهی بزرگ می‏دانند. [3]

[ویرایش] اعتقادات[4]

اساس مذهب اهل حق کوشش برای «وصول‏» به حق و به‌ زعم خود خدا می‏باشد و در این راه باید نخست مرحله «شریعت‏» یعنی انجام آداب و مراسم ظاهری دین، مرحله «طریقت‏» یعنی رسوم عرفانی، مرحله معرفت‏ یعنی شناخت ‏خدا، و مرحله «حقیقت‏» یعنی وصول به خدا را بپیمایند.

به‌ عقیده جماعت اهل حق، اساس دینشان "حقیقتی است که سبب و علت‏ خلقت موجودات است".

کیش یارسان آمیزه‌ای است از دینهای زرتشتی و بودایی و اسلام. آنها مانند بوداییان به وازایش (تناسخ) باور دارند یعنی بر این باورند که انسان‌ها پس از مرگ در پیکر دیگری دوباره زاییده می‌شوند.

کیش ایشان مجموعه‏ای است از آراء و عقاید که تحت تأثیر افکار اسلامی، زردشتی و یهودی و مسیحی و مهرپرستی و مانوی و هندی و افکار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهای دینی اهل حق، اجرای سه بوخت ‏یا سه اصل اخلاقی زردشتی، که «پندار نیک‏» و «گفتار نیک‏» و «کردار نیک‏» باشد از واجبات است. مفهوم این سه اصل در یک بیت‏ به یکی از گویش‌های کردی، از کلام «سرانجام‏» کتاب مقدس اهل حق خلاصه شده است:

"یاری چارچیون، باوری وجا پاکی و راستی، نیستی وردآ"

یعنی: "دین اهل حق چهار چیز است و به جای آورید، پاکی و راستی، نیستی و یاری."


دین آنان آکنده از اسرار است، سری که به‌ زعم ایشان خدا به پیغمبران گفته و آن سر «نبوت‏» است، که از آدم (نام شخصی که‌ در ادیان گوناگون به‌ عنوان اولین انسان نام برده‌ سده‌ است) آغاز شده و به محمد پیامبر اسلام می‏پیوندد. از آن پس این سر به نام سر «امامت‏» که محمد به‌ علی گفته است و از او تا دوازدهمین امام که مهدی باشد می‏رسد. پس از غیبت امام دوازدهم این سر به پیروان و اقطاب ایشان که یکی پس از دیگری می‏آیند گفته می‏شود.

البته از آنجا که پیروان این آئین اعتقاد راسخی به تقیه و مگویی اسرار دارند و از دیگر سو اکثر اوراد و متون مذهبی آنان به گویش هورامی و یا به لهجه‌های دیگری از زبان کردی و آنهم به "نظم" آورده شده، تابه‌حال این دین مورد بررسی دقیقی قرار نگرفته که شاید همین امر هم دلیل مانایی آن است. اشکال: بنا به دعای سر سپردگی اهل حق که از اصول اولیه این مرام است اهل حق مسلما مسلمان و شیعه جعفری می‌‌باشند و نه بودایی و نه مانوی نه زرتشتی تحت ولایت و سر سپردگی ولایت مولانا امیر المومنین و خاندان عصمت و طهارت منتها کلیه ادیان الهی و ابراهیمی از جانب یک خدا برای هدایت بشر بوده به سمت نیکی و پاکی و اخلاق و تکامل روحی بشر برای وصال حق پس تشابهاتی بسیار وجود دارد

[ویرایش] گستره‌ پیروان دین اهل حق

اهل حق را «گوران‏» نیز می‏گویند، و ناحیه گوران در کردستان، یکی از مراکز مهم این فرقه به شمار می‏رود. گورانها در اصل از مردم حوالی استان کرمانشاه هستند، که از آن ناحیه به استان کردستان کوچیده‏اند، و لهجه‏ای مخصوص دارند، که در نواحی غربی و جنوبی استان کردستان به آن تکلم می‏شود، و آن گویشی است آمیخته از لهجه کردی اورامانی، کرمانجی و لکی.

مرکز اصلی طوایف اهل حق، تا قرن هفتم هجری در لرستان بود، سپس این مرکزیت ‏به مناطق غربی کردستان و کرمانشاهان منتقل گردید. امروز تمام طوایف کرد گوران و قلخانی و اکثر طوایف سنجابی، وشاخه‏هایی از طایفه کلهر و زنگنه، و ایلات عثمانه‏وند و جلال‏وند در شهرهای غربی ایران، از جمله قصرشیرین و سرپل ذهاب و کرند و صحنه و هلیلان از اهل حق‌اند.

در لرستان در مناطق دلفان و پشتکوه، در میان ایلات لکستان و سکوند سکونت دارند. در آذربایجان و تبریز، به‌ ویژه‌ در محله چرنداب و در شهر ایلخچی در نزدیکی تبریز، و در مراغه و حوالی قزوین و تهران، بومهن، شهرآباد، گلخندان، سیاه‏بند شمیرانات، رودهن، دماوند، هشتگرد، ورامین و در شمال کلاردشت عده‏ای از صاحبان این مذهب زندگی می‏کنند.

در بیرون از مرزهای ایران بعضی از طوایف کرد کردستان عراق در شهرهای سلیمانیه، کرکوک، موصل، خانقین و در نواحی کردنشین ترکیه گروه فراوانی از اهل حق هستند. پیروان اهل حق غالبا چادرنشین و ده‌نشین‏اند. در قفقاز و جمهوری آذربایجان و سوریه و در مازندران و فارس و خراسان نیز اهل حق، سکونت دارند.

به‌هرحال گستره پیروان این آئین بسیار وسیعتر از آنیست که در بیشتر منابع ذکر شده است. در ترکیه اهل حق به‌ علوی و بکتاشی مشهورند. به‌علاوه در سوریه و عراق نیز پیروان این آئین وجود دارند. کما اینکه در عراق (کردستان) به یزیدی (ایزدی) معروفند.

روستای مقدس [[گره‌بان دلفان]] خاستگاه اهل حق و محل سکونت مسند نشینان بزرگ اهل حق چون عبدالعظیم میرزا و محمد حسین میرزامنصورميرزا‌شاهپور ميرزا وجهانگير ميرزا وابراهيم ميرزا است.

[ویرایش] تناسخ و حلول

«تناسخ‏» یعنی حلول روح از قالبی به قالب دیگر، که در مذهب اهل حق سنگ اساس عقاید ایشان است. حلول ذات را «دونادون‏» گویند. به‌ عقیده ایشان در تن هر کس ذره‏ای از ذرات الهی موجوداست، و ظهور روحانی حق در صورت جسمانی پاکان و برگزیدگان، همیشه در گردش می‏باشد، و آن را گردش مظهر به مظهر نامند. در این باره آنان معتقد به هفت جلوه پیاپیند و می‏گویند هر بار خداوند حق تعالی با چندتن از فرشتگان مقرب خدا، به صورت اتحاد در بدنهای خاکی «حلول‏» می‏نماید، این «حلول‏» به منزله لباس پوشیدن و کندن است، که آن را به فارسی جامه و به ترکی(؟) «دون‏» گویند و همانست که در فلسفه برهمایی هندوئی «کارما» آمده است.

چنان که در کتاب «سرانجام‏» آمده است، «خداوند در ازل درون دری می‏زیست، و سپس برای نخستین بار تجسم یافت، و به صورت شخصی به نام خاوندگار یا کردگار جهان مجسم شد، و بار دوم به صورت علی ظاهر گشت.» در کتب مذهبی ایشان آمده است که "از رنج مرگ نهراسید، و باکی از مرگ نیست، زیرا مرگ آدمی، شبیه به پنهان شدن مرغابی زیر آب است". یعنی در جایی پنهان می‏شود، و در جای دیگر سر بر می‏دارد. منظور از این «تناسخ‏» و جای به جای شدن، و از بدنی به بدن دیگر رفتن، پاک شدن آدمی از گناهان است.

هرگاه خدا به صورت بشر برجسته‏ای ظاهر شود، چهار یا پنج فرشته که آنها را "چهار ملک" گویند، در ابدان دیگران تجسم می‏پذیرد، همانطور که خداوند در هفت صورت تجلی می‏کند، فرشتگان نیز در هفت صورت تجلی نمایند، چنان که در کتاب عهد سلطان سهاک فرشته‏ای به صورت سلمان، و در عهد خاوندگار فرشته‏ای به صورت بنیامین در آمد. در کتاب «سرانجام‏» آمده است که "فرشتگان صادر از خداوند هستند، نخستین ایشان از زیر بغل خاوندگار پیدا شد، دومین آنها از دهان او، سومین آنها از نفسش، چهارمین از عروقش، پنجمین از نورش."

در کتاب دیگری آمده است که بنیامین از عرق خاوندگار پیدا شد و آن رمز تواضع و فروتنی است، و داوود از نفس او و وی رمز رحمت و فریادرسی است، و موسی از سبلتان او، و وی رمز رحمت است، و رزبار از نبض او، و وی رمز احسان و نیکی است.

اهل حق درباره علی می‏گویند، که او تجلی ذات خداست، و وی را «مظهر» تمام و کمال خدا می‏دانند، و اوست که در هر دوره و عصری ظهور کرده، و در جسم پاکان و مقدسان از اهل حق تجلی می‏کند. علی اصول مذهب حق را به سلمان، و به عده‏ای از یاران نزدیک خود آموخت. در دعای سفره، خطاب به علی می‌گویند: «یا علی ایو الله، الحمد لله رب العالمین، سفره سلطان کرم، خاندان کرم، نور نبی، شکسته، بسته جان مدعی، بر ما حلال بر صاحبانش خیر و برکت‏».

[ویرایش] آفرینش جهان

اهل حق معتقدند که آفرینش در دو مرحله اصلی انجام شده است، یکی خلقت «جهان معنوی‏» و دیگری خلقت «جهان مادی‏». این افسانه‏ها در دفترها و متون دینی ایشان به گورانی، به صورتهای گوناگون حکایت ‏شده است:

"در آنگاه اراده خداوند به آفرینش موجودات تعلق گرفت، و نخستین مخلوق پیر بنیامین را از زیر بغل خود خلق کرد، و نام او را جبرائیل گذاشت. پس از خلقت جبرائیل خداوند او را در پهنای دریای محیط رها کرد، هزاران سال گذشت تا به درخواست جبرائیل، شش تن دیگر از بطن در پیدا شدند، که با جبرائیل هفت تن شدند: جبرائیل (پیربنیامین) - اسرافیل (پیر داوود) - میکائیل (پیر موسی) - عزرائیل (مصطفی داوودان) - حور العین (رزباریا رمزبار) - عقیق (شاه ابراهیم) - یقین (شاه یادگار یا بابا یادگار) که او را یادگار حسین نیز گفته‏اند و او مظهر حسین بن علی (ع) است. پس از خلقت هفت تن، خداوند نخستین عهد و میثاق خویش را با آنان بست، و دو جهان «مادی‏» و «معنوی‏» را خلق فرمود: مخلوقات این عالم، بر حسب عنصر اولیه دو قسم متمایز و متضاداند، قسمتی از گل زرد آفریده شده و قمستی از گل سیاه، قسم اول را «زردگلان‏» و قسمت دوم را «سیاه گلان‏» نامند. «زردگلان‏» اهل نورند و ایشان را دو پیشوا بوده که یکی پس از دیگری آمده است، و آن دو بنیامین و سید محمد (به صورت بزرگ سوار) ظهور کرده است."

اما قسم دوم از آتش و تاریکی‏اند، برای ایشان دو پیشوا آمد یکی «ابلیس‏» و دیگری را «خناس‏» گویند.

هفتتنان - به اعتقاد ایشان، خداوند با هفت فرشته مقربی که از درون در خلق فرموده است‏به صورت بشر نازل شده، و در دوره‏های مختلف در بدنهای پاکان تجلی کرده است. در نخستین دوره خداوند به دون "یا" تجلی کرد، و در دوره دوم بدون "علی"، و به ترتیب به جامه شاه خوشین، بابا ناووس، و سلطان اسحق (سهاک)شاه ويسقلي ومحمدبگ(نوربخش)وسپس آتشبگ در آمد، و معتقدند که این سه تن اول، مانند عیسی بدون پدر از مادر متولد شدند.

هفت تن در مرحله اول از یاران سلطان اسحق قرار دارند، همانطور که سلطان اسحق «مظهر» علی و علی مظهر «ذات حق‏» است.

اشکال: اهل حق به حلول اعتقاد ندارند بلکه بنا به تفکر عرفان اسلامی کلیه مخلوقات تجلی حق می‌‌باشند و اسم حق و انسان خلیفه الهی و از اسما الهی و رابطه مخلوقات با حضرت حق رابطه تجلی است بنا به تصریح قران حضرت علی و 14 معصوم اسمای عظمی الهی و وجه الله می‌‌باشند (مراجعه به تفسیر سوره حمد حضرت امام خمینی)لذا اگر با چشم عرفان و حقیقت به عالم نگریست عالم همه مظهر حق است ولا غیر به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

[ویرایش] موعود اهل حق

مولود اهل حق سه تن:

شاه خوشین، باباناووس و سلطان اسحق هستند:

[ویرایش] شاه خوشین

در اواخر قرن سوم هجری مردی به نام مبارک شاه، ملقب به شاه خوشین که او را مظهر الله می‏دانند، در لرستان بدون پدر از مادری بکر به نام «ماما جلاله‏» زاده شد. وی مریدان بسیار داشت، و به سیر و سیاحت می‏پرداخت، و ذکر جلی را با نواختن آلات موسیقی اجرا می‏کرد. روزی در اثنای گردش به رودخانه گاماسب افتاد و از نظر ناپدید شد.

[ویرایش] بابا ناووس

در فاصله بین قرن چهارم و پنجم، شخصی به نام بابا ناووس، بدون پدر مانند شاه خوشین، در میان طایفه جاف از طوایف کرد، از زنی به نام خاتونه گلی تولد یافت. روزی به شکل شاهباز پنهان گشت، و پیش از آن به یاران خود گفته بود که من دیگر باره ظهور خواهم کرد.

[ویرایش] سلطان اسحق

سلطان اسحق که به زبان محلی «سلطان سحاک‏» تلفظ می‏شود، پسر شیخ عیسی برزنجی از سادات موسی، و از پیشوایان دراویش نقشبندی است، و نسب او به موسی کاظم می‏رسد، از شیخ عیسی سه پسر باقی ماند، یکی سلطان اسحق، دیگری سید عبد الکریم، و نام پسر سوم معلوم نشد.

[ویرایش] آداب و رسوم اهل حق

از آداب و رسوم ایشان، قربانی کردن و سرسپردن و جوز شکستن و عهد و میثاق بستن و روزه گرفتن است.(خاندانهای شاه ابراهیمی ،میری، یادگاری،شاه ایازی،خاموشی،عالی قلندر ،سید درویشی و چند خاندان دیگر نماز نمی‌خوانند و روزه‌های مرنو و قولطاس را میگیرند)(وبه تازگی بعضی از خاندانهای آتشبیگی نماز می‌‌خوانند)

محل اجتماع ایشان «جمخانه‏» است که مخفف "جمع خانه" می‏باشد.

این اجتماع نباید کمتر از سه تن باشد، شرط شرکت در جمخانه، "مرد بودن", "عاقل" و "بالغ" بودن، "قصد عبادت داشتن" و "کمربند همت ‏بر کمرداشتن" است که با گفتن "یا علی" در آن عبادتگاه وارد شوند.

نماز ایشان به جماعت است، و نماز فرادی درست نیست، عبادت با نواختن طنبور و آلات موسیقی و خواندن سرود و دعاهای مذهبی انجام می‏پذیرد. گاهی هنگام دعا چنان از خود بیخود می‏شوند که خویشتن را بر روی آتش افروخته افکنده و در آن حال جذبه به ایشان صدمه‏ای نمی‏رسد.

سرسپردن یعنی سر تسلیم و رضا به درگاه حق فرود آوردن، و در پیش پیر دلیل عهد و میثاق بستن از آئین اهل حق است. هر کودکی اعم از پسر یا دختر باید در نزد پیر دلیل سر بسپرد، از اصول سرسپردن شکستن یک عدد جوز هندی است، و برای شکستن جوز مراسم خاصی در «جمخانه‏» برگزار می‏شود.

نذر و نیاز، از واجبات مذهب اهل حق است، که باید در ظرف هفته یا ماه یا فصل یا سال یک بار به جای آورده شود. دیگر از مراسم، قربانی کردن است، که در اصطلاح خود آن را کردار خوانند. قربانی باید از حیوانات نر مانند گاونر یا گوسفند یا خروس باشد که آنها را برای این امر پرورش داده باشند.

اهل حق به گرفتن روزه سخت پای بندند، ولی روزه واجب ایشان از سه روز تجاوز نمی‌کند که‌ در زمستان است و پس از آن عید می‌گیرند. دشمنان ایشان برای تحقیر و اهانت، آنان را چراغ سوندران (چراغ‏کشان) و خروس کشان خوانند.

[ویرایش] کتابهای مذهبی و مقدس

دیگر از کتابهای اهل حق کتاب «سرانجام‏» است. این کتاب را سرانجام یا کلام خزانه گویند، و هنگام نیاز با آهنگ خاصی همراه با طنبور خوانده می‏شود. این کلامها به گویش کردی گورانی است. (این کتاب اصلی‌ترین مرجع دینی یارسان می‌‌باشد) یکی از کتابهای مذهبی ایشان «فرقان الاخبار» است ‏به نثر، که مؤلف آن حاج نعمت‌الله جیحون‌آبادی متخلص به مجرم است، وی پسر میرزا بهرام مکری بود، و در سال 1288 هجری در دیه جیحون آباد واقع در بخش دینور از ناحیه کرمانشاهان، زاده شد و پس از سیر و سلوک، در 1338 ه. در جیحون آباد در گذشت. حاج نعمت‌الله جیحون‌آبادی کتابی دیگر به بحر متقارب به نام «شاهنامه حقیقت‏» دارد، که در اسرار مذهب اهل حق، در آن کتاب به زبان شعر، سخن گفته است.

چنان که در آغاز این مقاله اشاره رفت، اساس مذهب اهل حق، بر اقوال غلاة شیعه و اسماعیلیه و فرقه امامیه اثنی عشریه و فرقه دروز و نصیریه است. آنان مانند درویشان دارای حلقات ذکر و سرسپردن هستند، مقداری از عقاید خود را از اساطیر عوام گرفته‏اند. اینکه می‌گویند: خداوند در ازل در «دری‏» پنهان بود، ماخوذ از عقاید مانوی است. عقیده «تناسخ‏» را توسط اسماعیلیان از هندیان گرفته‏اند، و این که عالم را به دو قسمت «الهی‏» و «اهریمنی‏» تقسیم می‏کنند، تحت تأثیر دین زردشتی واقع شده‏اند. اما کشتن خروس را از عادات یهود گرفته‌‏اند.

[ویرایش] رفع توهمات[5]

چون در کلام سر‌انجام و سایر کلام‌های مسلک اهل‌حق، گفته شده هر ذی‌روحی را « مَظهَر » یا « جامه » یا « دُون » روح دیگری از ماقبل خود می‌باشد، از ظاهر این اصطلاحات توهم می‌شود، شاید پیروان کلام‌های مزبور تناسخی باشند. و حال این‌که سیاق مجموع همان کلام‌ها، دلالت بر رد و ابطال تناسخ و حلول و اتحاد دارد. مضافاً جمیع عرفا و علما و اکثر از فلاسفهٔ بزرگ، با دلایل واضحه و براهین قاطعه ثابت نموده‌اند، تناسخ و حلول و اتحاد بالکل باطل، سیرکمال صحیح می‌باشد. مقام مظهریت، کمال بعد از سیر تکامل است، نه حلول و اتحاد. و شأن جامه و دون، مرحلهٔ سیر کمال است، نه تناسخ. سیر کمال هم به طریق قوس صعودی است، نه قوس نزولی. به‌عبارهٔ‌اخری انتقالات از عالم مادون به عالم مافوق است، نه تحولات نَسْخ و مَسْخ و رَسْخ و فَسخْ. آن عوالم نیز در کلام‌های حقیقت، به هزار و یک عالم با مسافت معین تقسیم شده است، تا سالک پس از طی هزار عالم در دنیای ماده و صورت، جزء مجردات گردد؛ به عالم هزار و یکمی نایل شود که آن عالم، نقطهٔ منتهی‌الیه ابعاد، و کمال وصال در اوتاد می‌باشد.(منبع 2)[6]

چون در افواه عموم شهرت دارد، گروه اهل‌حق، علی‌اللهی هستند، حاشا و کلا، چنین تصوری از اصل باطل است، زیرا اُس اساس این مسلک روی پایهٔ توحید قرار گرفته است. اگر هم بعضی از عوام‌الناس چیزهایی بگویند، فرع بر بی‌اطلاعی یا اشتباه خواهد بود. و اِلا علی‌اللهی نیستند، مشرک هم نمی‌باشند. فقط حضرت علی (ع) را به مقام مظهریت و مشیت‌الله می‌شناسند.(منبع 2)[7]


[ویرایش] پانویس

  1. ^  مشکور.
  2. ^  برهان الحق، نورعلی الهی.


[ویرایش] منابع

  1. مشکور.
  2. برهان الحق، نورعلی الهی.


[ویرایش] جستارهای وابسته‌


[ویرایش] پیوند به‌ بیرون

این نوشتار ناقص است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.