بحث:چه گوارا
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
[ویرایش] آخرین نامه چگوارا به پدر و مادرش
این نامه آخرین نامه ایست که ارنستو چگوارا به پدر و مادرش فرستاده قبل از بیرون آمدن او از کوبا که بعد ها بعض کشته شدنش شد :
«یک بار دیگر دنده هاى رزى نانت _ اسب دن کیشوت _ را بر پاشنه هایم احساس مى کنم و
سپر به دست راه مى افتم. من اعتقاد دارم نبرد تنها راه کسانى است که براى آزادى خود
مى جنگند، من به پیمان خود عمل مى کنم. بعدها ممکن است بسیارى از آدم ها مرا یک
ماجراجو خطاب کنند. این دروغ نیست، من یک ماجراجو هستم اما از نوعى دیگر. از آنهایى
که براى اثبات ایمانشان زندگى را به بازى مى گیرند. ممکن است زندگى من در این مسیر به
پایان برسد، من دنبال مرگ نمى گردم اما احتمال رویارویى با آن وجود دارد. پس شاید این
آخرین خداحافظى من باشد. حالا یک تمایل شدید که من آن را با شور و شوق یک هنرمند
صیقل داده ام، پاهاى لرزان و ریه هاى خسته ام را استوار نگه مى دارد. من مى روم. گه گاه
این فرمانده کوچک قرن بیستم را یاد کنید و از پسر یاغى خود بوسه اى را بپذیرید.»
دانشمندان زیر زمینی ۰۳:۰۴, ۲۶ سپتامبر ۲۰۰۶ (UTC)