نسناس
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
نسناس نام جانوری افسانهای و موهومی شبیه به انسان است.
این نام گاهی در گذشته در متنهای زیستشناسی فارسی در برابر واژه میمون بکار میرفته که نام عمومی گروهی از آدمنمایان (گوریل، شمپانزه، اورانگوتان، گیبون) است.
در فرهنگ عامه به نوعی بوزينه بی دم هم اطلاق میشود.
[ویرایش] نسناس در برخی فرهنگهای فارسی
- جانورى بود چهارچشم سرخروى درازبالا سبزموى، در حد هندوستان، چون گوسفند بود، او را صيد كنند و خورند اهل هندوستان. (لغتنامهء اسدى) (اوبهى).
- جنسىاند از خلق كه بر يك پاى مىجهند. (دهار).
- نوعى از حيوان كه بر يك پاى جهد. (غياث اللغات از منتخب اللغات و كشف اللغات) (از آنندراج).
- صاحب حيوةالحيوان نوشته كه: نِسْناس بالكسر، نوعى از حيوان است كه بهصورت نصف آدمى باشد چنانكه يك گوش و يك دست و يك پاى دارد و به طور مردم در عربى كلام كند...
- و در تواريخ بهجت العالم نوشته كه: نسناس در نواحى عدن و عمان بسيار است و آن جانورى است مانند نصف انسان كه يك دست و يك پا و يك چشم دارد و دست او بر سينهء او باشد و به زبان عربى تكلم كند و مردم آنجا او را صيد كرده مىخورند. (از غياث اللغات) (آنندراج).
- گويند جنسىاند از خلق كه به يك پاى مىجهند. (از مهذب الاسماء) (از برهان قاطع).
- ديو مردم كه بر يك پاى جهند. (السامى).
- و به زبان عربى حرف مىزنند. (برهان قاطع).
- ديو مردم يا نوعى از مردم كه يك دست و پا دارد، و فى الحديث: انّ حياً من عادٍ عصوا رسولهم فمسخهم الله نسناساً، لكل واحد منهم يد و رجل من شق واحد ينقرون كما ينقر الطائر و يرعون كما ترعى البهائم. و گويند كه قوم عاد كه ممسوخ شده بود نيست گرديد و قومى كه بر اين سرشت بالفعل موجود است خلق علىحده [است] يا آنها سه جنساند، ناس و نسناس و نسانس، يا نسانس زنان آنها، يا نسانس گرامىقدر از نسناس است، يا آنها يأجوج و مأجوج است، يا قومى از بنىآدم از نسل ارمبن سام، و زبان عربى دارند و به نامهاى عربان مىنامند و بر درخت برمىآيند و از آواز سگ مىگريزند. يا خلقى بر صورت مردم، مگر در عوارض مخالف مردماند و آدمى نيستند، يا در بيشهها بر كرانهء درياى هند زندگانى مىكنند و در قديم عربان شكار مىكردند و مىخوردند آنها را. (از منتهى الارب) (آنندراج).
- حيوانى است كه در بيابان تركستان باشد منتصبالقامه، الفىالقد، عريضالاظفار، و آدمى را عظيم دوست دارد، هركجا آدمى را بيند بر سر راه آيد و در ايشان نظاره همى كند و چون يگانه از آدمى بيند ببرد، و از او گويند تخم گيرد، پس بعد انسان از حيوان او شريفتر است كه به چندين چيز با آدمى تشبه كرد يكى به بالاى راست و دوم به پهناى ناخن و سوم به موى سر. (از چهارمقالهء نظامى عروضى، معين صص14–15).
- خداىتعالى ذريهء او را [جديس را] مسخ گردانيد و ايشان را نسناس خوانند، نيم تن دارند و به يكى پاى چنان [دوند] كه هيچ اسبى درنيابدشان. (از مجمل التواريخ).
- آنكه بهشكل انسان بود ولى خوى و سرشت انسانى در وى نباشد. (ناظم الاطباء)
[ویرایش] منابع
مصاحب، غلامحسین، دائرةالمعارف فارسی، تهران ۱۳۷۴