بحث رده:فیلسوفان

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

هراكليتوس(هرقليتوس480-540ق .م)

از فيلسوفان دوره قبل از سقراط است.كه اطلاعات درباره زندگي او از نوشته هاي فيلسوفان دوره هاي بعد مثل ارسطو به دست آمده است. وي از جمله كساني است كه به آتش به عنوان منبع ابتدايي مواد يا همان مادةالمواد اعتقاد داشت وعرصه هستي را سراسر درحال تغيير وشدن ميدانست. درواقع عالم از ديدگاه او محل تغيير وكثرت ميباشدوجمله معروف او نيز كه گواه اين مدعي است كه : از يك رودخانه دو بار نمي توان عبور كرد چرا كه هنگامي كه براي بار دوم از آن عبور ميكنيم ديگر آن رودخانه رودخانه قبلي نيست. واين جمله او نشان دهنده ي تغيير وسيلان درعالم ماده است. وي در افسوس متولد شد ،يكي از شهرهاي آسياي صغير در يونان باستان ،كه درحال حاضر همان تركيه كنوني است. اغلب به خاطر تنهايي ومردم گريزي اش به فيلسوف تاريك ويا گريان معروف است. همچنين وي از جهاتي نيز از بنيانگذاران متافيزيك يوناني است.او آتش را به عنوان جوهر يا همان مادةالمواد عالم درنظر گرفت كه از طريق رقيق وغليظ شدن ، جهان محسوس را به عنوان پديده اي ملموس شكل ميدهد. هراكليتوس به “موجود” گذشتگان خود مفهوم “سيلان”وشدن را هم اضافه كرد. چيزي كه او به عنوان حقيقت تمام چيزها در نظر گرفته بود ،يعني تغيير وشدن را.البته وي با اينكه از عالم به عنوان محل كثرت وتغييرات ياد كرده است از يك عقل جهاني وقانونمند تحت عنوان“logos“ياد ميكند كه در پشت اين تغييرات قرار دارد.به اعتقاد او چون اين لوگوس عقل است زنده است وچون زنده است وتمام عالم را قانونمند كرده است پس خداست. در زمينه اخلاق تاكيد وي بر يك نوع شيوه اجتماعي جديد بود كه عبارت بوداز: تقوا وپاكدامني همرا با اطاعت فرد از قانون جهاني (يا همان قانون طبيعت كه همان لوگوس يا خداوند است) كه باعث نوعي نظم عقلاني مي شود.اگرچه تفكرات او به طور عجيبي از عامه مردم به دور بود ولي هراكليتوس به طور عجيبي به مفاهيم وجشنها ومراسمات مذهبي عامه مردم حمله ميبرد ونسبت به آن روي خوشي نشان نميداد. از ديدگاه او زماني انسان به شكل اخلاقي رفتارميكند كه خودرا باعقل جهاني يا همان لوگوس مطابقت دهد .همچنين وي فيثاغورث رانيز شياد ميدانست. هراكليتوس بر فيلسوفان بعد از خود نيز بسيار تاثير گذاشته است.براي مثال :افلاطون نيز عالم ماده را عالم متغير و بدون ثبات ميدانست كه معرفت حقيقي به آن شكل نميگيرد چراكه مادام درحال تغيير وشدن است وعلم كلي به آن نمي تواند تعلق بگيرد بلكه علم حقيقي به عالمي ديگر تحت عنوان عالم مثل تعلق ميگيرد.كه ما دراينجا هم ميبينيم كه افلاطون چطور تحت تاثير هراكليتوس عالم مادي را عالم متغير ودرحال تغييرو شدن ميداند. ويا به راي رواقيون ميتوان اشاره كرد كه آنان نيز منشا عالم را از يك حريق جهاني ميدانستند وخدارا درتمام ذرات عالم جاري وساري ميدانستند چراكه خداوند در پس تمام اين تغييرات قرار دارد وخداوندنيز مادي است ولي ماده اي در نهايت لطافت ودرخشاني.وهمچنين درباره اخلاق نظر آنها بر اين است كه چون جهان و طبيعت امري است عقلاني پس ما بايد بر طبق طبيعت رفتار كنيم كه عمل ما نيز عملي عقلاني گردد وبه اين وسيله ميتوان به سعادت نهايي نائل گرديد.وهمچنين اعتقاد آنهامبني بر يك دين جهاني از تاثيرات اين فيلسوف پيش از سقراطي است.

.................................................................

منابع: 1.دائرةالمعارف encarta 2.تاريخ فلسفه كاپلستون جلد1 3.تقريراتي از دكترمحمد ايلخاني www.nokhodaki.tk