داریوش بزرگ
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
داریوش کبیر (داریوش اول، داریوش بزرگ) (۵۴۹-۴۸۶ ق. م.) نام و نسب: اسم این شاه در كتیبههای هخامنشی داری ووش یا دارای واوش، بزبان بابلی دریاووش و در كتیبههای مصریان بزبان مصری آن تریوش و يا تاریوش. و مورخین یونانی: داریس. در تورات: داریوش و دَریاوِش. مورخین رومی، داریوس و در پهلوی: داریو و در كتب مورخین اسلامی بصورتهای داریوش و داریوس نوشتهاند.
سومین پادشاه هخامنشی (سلطنت از ۵۲۱ تا ۴۸۶ ق. م.). فرزند ویشتاسپ (گشتاسپ)بود. ویشتاسپ فرزند ارشام و ارشام پسر آریارمنا بود. خود آريارمنا با فاصلهء پنج نسل به هخامنش ميرسيد. بنابراين داريوش اول خلف هشتم هخامنش است. ويشتاسپ پدر او در زمان كورش ساتراپ (والی) پارس بود. داريوش در آغاز پادشاهی با مشكلات بسياری روبرو شد. غيبت کمبوجیه از ايران چهار سال طول كشيده بود. گئومات مغ هفت ماه خود را به عنوان بردیا برادر كمبوجیه بر تخت مستقر ساخته و بینظمی و هرج و مرج را در كشور توسعه داده بود. در نقاط ديگر كشور هم كسان ديگر بدعوی اينكه از دودمان شاهان پيشين هستند لوای استقلال برافراشته بودند. شرحی كه از زبان داريوش در كتيبههای بیستون کرمانشاه از اين وقايع آمده بسيار جالب است. اين كتيبهها يكی بزرگ و ديگری كوچك و بر كوه بيستون كه سر راه كرمانشاه به همدان و در فاصلهء ششفرسنگی شهرستان كرمانشاه است قرار دارد و جای آن در حدود ۳۰ متر از زمين بالاتر است. شرح اين شورشها از بند ۱۶ ستون اول كتيبه آغاز میشود و وقايعی كه ذكر میكند بدين قرار است:
- كشتن گئومات (بردیای دروغین) بدست داريوش.
- شورش اترین در خوزستان كه خود را شاه خوزستان ناميد و مردم به او گرويدند.
- شورش بابل و قيام مردی بنام ندی تبير كه خود را بخت النصر خواند و پادشاه بابل گرديد.
- لشكر فرستادن داريوش به شوش و غلبه بر آترینا و دستگيری و كشتن او.
- حمله به بابل و گذشتن از دجله و شكست دادن بختالنصر.
- حملات و ياغیگریهای مجدد بختالنصر و سرانجام، شكست و دستگيری و كشتن او بفرمان داريوش.
- طغيان برخی از ايالات در هنگامی كه داريوش در بابل بود از جمله: خوزستان، آشور، مصر، پارت، مرو، سكائیه و نقاط ديگر.
- سركوبی ياغيان و سركشان كه در اين كار بيش از همه جا شورشهای ماد و ارمنستان و شورش خراسان (پارت) كه پدر داريوش يعنی ويشتاسب، فرمانروای آن بود وقت داريوش را گرفت و سرانجام همه بكام او پايان يافت.
داريوش اين پيروزیها را در همه جا نتيجهء لطف اهورامزدا ميداند، میگوید:
«هرچه كردم بهرگونه، به اراده اهورامزدا بود. از زمانيكه شاه شدم، نوزده جنگ كردم. به اراده اهورامزدا لشكرشان را درهم شكستم و ۹ شاه را گرفتم... ممالكی كه شوريدند دروغ آنها را شوراند. زيرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا اين كسان را بدست من داد و با آنها چنانكه ميخواستم رفتار كردم. ای آنكه پس از اين شاه خواهی بود با تمام قوا از دروغ بپرهيز. اگر فكر كنی: چه كنم تا مملكت من سالم بماند، دروغگو را نابود كن...».
در كتيبهء بيستون داريوش از سكاها و جنگی كه با آنها كرده يادآوری نموده است، اما اين قسمت از كتيبه آسيب فراوان ديده و درست خوانده نميشود. مطابق نوشتهء هرودت (در كتاب سوم او) در زمان داريوش در آسیای صغیر نيز زمينهء شورش فراهم شد به اين معنی كه اریتس نامی كه از زمان كورش ساتراپ (والی) سارد بود بيهوده با پولی كرات صاحب جزيرهء سامس درافتاد و او را بفريب و خدعه به سارد دعوت كرد و بقتل رساند. داريوش گروهی از پارسيان را برگماشت تا حكم پنهانی كشتن اریتس را به سارد بردند و حكم در حضور خود او خوانده شد و پارسيان كه بفرمان داريوش بسيار احترام ميگذاشتند همانجا شمشيرها را برهنه كردند و او را كشتند و به اين ترتيب داريوش خطايی را كه میتوانست زمينه شورش گردد جبران كرد. طبيبی بنام دموک دس كه در دستگاه اریتس بود و به اسارت بزندان داريوش افتاده بود، هنگامی كه زخم پستان آتوسا دختر کورش و زن داريوش را درمان ميكرد او را واداشت كه داريوش را به لشكركشی بسرزمين یونان ترغيب كند. بايد خاطرنشان ساخت كه اين پزشك، يونانی بود و داريوش او را از بازگشت بوطن محروم كرده بود. دموك دس بملكه گفته بود كه خود او را بهعنوان راهنمای فتح يونان به داريوش معرفی كند و بگويد كه شاه با داشتن چنين راهنمايی بخوبی میتواند بر يونان چيره شود. اين طبيب يونانی خود را بهمراه هيأتی از پارسيان به روم و يونان رساند و در آنجا بخلاف ميل داريوش، در شهر كرتن كه ميهن اصلی او بود ماند و ديگر به ايران نيامد و هيأت پارسی كه برای آشنا شدن بوضع يونان و فراهم كردن زمينهء تسخير آن ديار رفته بود بینتيجه بميهن بازگشت. در قارهء افریقا هم، در زمان داريوش اغتشاش و شورشهايی پديد آمد. لازم است گفته شود كه در آن روزگار مصر، لیبی و قسمتهايی ديگر از خاك افریقای شمالی و شرقی مطيع شاهنشاهی ايران بود و شخصی بنام آریاند از جانب داريوش فرمانروای آنجا بود و چون بداريوش خبر رسيد كه آرياند زمزمهء خودمختاری آغاز كرده و بنام خويش سكهء نقرهء كاملعيار زده است شاهنشاه به مصر رفت و او را از ميان برداشت و سپس بمعابد مصر رفت و ضمن احترام فراوان به مجسمههای ارباب انواع مصری، كاهن بزرگ سائيس را به تعمير معابد گماشت. و سپس ترتيب آبياری با كاريز را در مصر رايج ساخت. اين خدمات او را در نظر مصريان چنان ارجمند ساخت كه گفتند: او يكی از فراعنهء بزرگ ماست. داريوش پس از فرونشاندن شورشهای داخلی و سركوبی ياغيان، تشكيلات كشوری و اداری منظمی بوجود آورد كه براساس آن تمام كشورها و ايالات تابع شاهنشاهی او بتوانند با يكديگر و با مركز شاهنشاهی مربوط و از نظر سازمان اداری هماهنگ باشند.
لشكركشی داريوش به اروپا: در ازمنهء مختلف تاريخی قبايل سكاها در نقاط مختلف سرزمين وسيعی كه از تركستان روس تا كنارهء دانوب، در مركز اروپا امتداد داشت مسكن داشتند. اين قوم را بسياری از تاريخنويسان آريايی دانستهاند و گروهی گفتهاند كه در ميان آنها از نژاد زرد نيز بوده است. از نظر مذهب معتقد به ارباب انواع بودند و هيكلها و معبدهايی برای الهههای خود ميساختند. عادت آنها بر اين بود كه نخستين دشمنی را كه میكشتند خونش را ميخوردند و سرهای كشتگان را برای شاه خود ميبردند. در تيراندازی ماهر بودند. دامپروری در ميان آنها رواج داشت. بطور كلی از نظر تمدن در مرحلهء بسيار پستی بودهاند. هرودت در شرح حمله داريوش به سكائيه بحث مبسوطی نوشته است كه بیترديد آميخته با داستانسرايی و افسانه است و آنچه از گفتههای او درست مینماید اين است كه سكاها از جنگ با او احتراز كردند و بداخل سرزمين خود عقب نشستند و چون بيابان وسيع در پيش پای آنها بود، آنقدر داريوش را بدنبال خود كشيدند كه او از ترس قحطی آذوقه تصميم گرفت به ايران برگردد. اما با اينكه در اين حمله پيروزی شاهانهای بدست نياورد سكاها را برای هميشه از حمله به ايران و ايجاد زحمت برای مردم شمال اين آب و خاك منصرف ساخت. از جنگهای ديگر داريوش كه در تاريخ ذكری از آن آمده يكی تسخير تراكیه و مقدونیه در زمان اسكندر اول پسر آمینتاس است. دربارهء اين جنگ نيز هرودوت به داستانپردازی گراييده و بدان شاخ و برگ داده است. پس از اين ساليانی جزاير بسياری از قسمتهای يونانینشين مديترانه در تصرف پارسيها بود.
تسخير هند: طغيان روح جهانگشايی داريوش او را متوجه پنجاب و سند كرد. در سال ۵۱۲ ق. م. ايرانيان از رود سند گذشتند و قسمتی از سرزمين هند را گرفتند داريوش فرمان داد تا كشتیهايی بسازند و از طريق دريای عمان به پنجاب و سند بروند. اين دو نقطهء زرخيز و پرثروت برای ايران آنروز بسيار مهم بود. اين چيرگی پارسيان در تاريخ هند مبدأ دوران تازهای گرديد و سرنوشت هند را دگرگون ساخت.
شورشهای تازه: در زمان هخامنشيان دولت ايران در ادارهء مستعمرات خود اين سياست را برگزيده بود كه: در هر ايالت يا كشور تسخير شده شخصی را از اهالی آنجا به حكومت ميگماشت و اين شخص با اينكه اهل آن ديار بود چون گماشتهء پادشاه ايران بود هم ميهنانش از او سرمیتافتند و او را «تيران» (جبار) ميخواندند. وجود اين جباران در مستعمرات يونانی همواره طغيانهايی بوجود میآورد و گاهی اوقات حس جهانگشايی واليان ايرانی آسيای صغير، بدون اينكه شاهنشاه ايران اراده كند، انديشهء تسخير يونان را تقويت ميكرد و آنها خودسرانه امر و نهی ميكردند و اين خودسریها ناچار به شورشهای مستعمرات يونانی آسيای صغير و جنگ داريوش با يونان منجر میگرديد. اما داريوش با وجود تجهيزات بسيار در جنگ آتن نتوانست پيروزی قابل توجهی بدست آورد و چندين برابر آتنیها كشته داد و بخصوص در جنگ ماراتن نيروی ايران تلفات زيادی داشت و اين شكست ظاهراً نتيجهء اين بوده است كه داريوش برای قوای دشمن اهميت و ارزش زيادی قائل نبود. اما پس از اين شكست و از دست دادن سربازان و قسمتی از كشتيهای جنگی داريوش متوجه شد كه برای جنگ ديگر تدارك بيشتر لازم است و بخصوص سربازان ايرانی علاوه بر مهارت در تيراندازی بايد جنگ تن بتن بياموزند. در خلال اين تدارك و گردآوری سپاهيان زبردست و جنگجويان برجسته، در مصر شورشی برپا شد. بايد يادآوری كرد كه خاك مصر از زمان كمبوجيه مطيع ايران شده بود. اما از آنجا كه مصر يكی از مراكز تمدنهای ديرين مشرق بود و خود را همپايهء ايران و يونان ميدانست تسلط ايرانيان را بر خود سزاوار نميديد و از سوی ديگر چون يونانيها بتحريك و اغوای مصريان ميپرداختند همواره زمينهء شورش در آن سرزمين فراهم بود. داريوش خود را برای سركوبی مصريان و جنگ با يونان آماده كرد. اما پيش از آغاز سفر جنگی خود ميبايست وليعهد خود را تعيين كند. ميان پسران او بر سر اين موضوع نزاع درگرفت. چنانكه گفته شد زن دوم داريوش آتوسا دختر كورش بود و داريوش از او چهار پسر داشت كه بزرگترين آنها خشایارشا بود. اما زن اول داريوش، دختر گبریاس، نيز سه پسر آورده بود و در ميان اين هفت فرزند اختلاف هردم بيشتر ميشد. پلوتارك و ژوستن اين نزاع را بعد از درگذشت داريوش ميدانند و بهرحال سرانجام اين گفتگوها چنين شد كه در اثر نفوذ مادر خشارياشا و با توجه باينكه او در دوران پادشاهی داريوش تولد يافته و مادرش نيز دختر كورش بزرگ بوده، خشارياشا به وليعهدی برگزيده شد. داريوش وليعهد خود را برگزيد و هنگامی كه آخرين تداركات خود را برای جنگ مصر و يونان ميديد پس از ۳۶ سال پادشاهی درگذشت. اين واقعه در سال ۴۸۶ ق. م. بوده است. آرامگاه داريوش اول در فاصله چهارهزار و پانصد متری تخت جمشید، در نقش رستم است. داريوش مردی خردمند و با اراده و در بيشتر موارد ملايم و با ملل مغلوب مهربان بود مورخان همگی برآنند كه اگر او پس از كمبوجيه بر تخت نمینشست شاهنشاهی هخامنشی دوام نمیيافت و چنان وسعت و قدرتی پيدا نميكرد. در زمان او حدود متصرفات شاهنشاهی ايران از يك سو به چين و از سوی ديگر به قلب اروپا و افریقا ميرسيد.
[ویرایش] داستانی از عظمت داریوش بزرگ
بنابه داستان عبدالعظیم رضایی در کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران داریوش در تسخیر کارتاژ که شکست خورده و مردم آن آماده پذیرش شرایط داریوش بودند، بهجای باجگیری یا تاراج شهر دستور داد که نخست خوردن گوشت سگ میان آنان بازداشته شود و دوم مردم شهر دیگر نباید برای بت خود نوزاد قربانی کنند.(بت آنان گونهای ساخته شده بود که دستهایش به گونه افقی رو به جلو دراز شده بود و مردم نوزادی را بر ساعدهای او گذاشته و زیرش آتش روشن میکردند تا کباب شود.) دستور داریوش به یک مردم مغلوب در عصری که بیشتر پادشاهان ملل شکست خورده را تارومار کرده و تاراج مینمودند، از بزرگترین افتخارات ایرانیان است. كنيبه داريوش در بيستون
[ویرایش] منابع
- ايران باستان; پيرنيا
- تصاویر از LIVIUS
[ویرایش] مطالعه بیشتر
کخ، هاید ماری، از زبان داریوش، مترجم پرویز رجبی، نشر کارنگ، تهران ۱۳۷۹.