لیبرال دموکراسی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
رابطه لیبرالیسم و دموکراسی یک رابطه ضروری عقلی نیست،بلکه یک رابطه تاریخی است. لیبرال های اولیه دموکرات نبودهاند و بعد از آنکه جان لاک به دفاع از دموکراسی پرداخت، لیبرال ها تدریجا به دموکراسی گرایش یافتند. همچنین بسیاری از دموکرات ها نظیر ژان ژاک روسو نیز لیبرال نبوده اند. اما لیبرالیسم بخصوص در قرن بیستم با دموکراسی گره می خورد، چنانکه امروزه برخی از اندیشمندان علوم سیاسی دموکراسی ها را به دو گروه دموکراسی های لیبرال و غیرلیبرال تقسیم می کنند.
به نظر ديويد بيتام پنج مولفه از مولفههاي ليبراليسم براي نظام دموكراتيك و دوام آن ضرورياند. 1) تامين آزادي بيان، جنبش، انجمن و امثال آن، به صورتي كه از حقوق فردي حمايت حقوقي يا قانوني ويژه به عمل آيد. 2) تفكيك نهادي قواي مجريه، مقننه و قضائيه كه بدون اين تفكيك، ايده حكومت قانون و تمام مندرجات آن خيالي بيش نخواهد بود. 3) وجود مجلس نمايندگان. 4) اصل دولت محدود و جدايي حوزههاي عمومي و خصوصي، خواه حوزه خصوصي را برحسب جامعه مدني مستقل، بازار و مالكيت خصوصي، خانواده و روابط شخصي تعريف كنيم و خواه بر حسب وجدان فردي.) 5) نفی پدرسالاری: اين فرض معرفتشناسانه كه هيچ حقيقت غايي در مورد اين كه خير جامعه چيست، وجود ندارد (حقيقتي مبتني بر مكاشفه يا وحي يا معرفتي خاص)، بلكه تنها معيار خير عمومي چيزي است كه مردمي كه آزادانه سازمان يافتهاند، انتخاب خواهند كرد نه آن چيزي كه اهل فن يا پيامبران بر مبناي معرفتي برتر مقرر ميدارند. در اين جا پدرسالاريستيزيِ دموكراسي محصول مستقيم پدرسالاريستيزيِ ليبراليسم و مبتني بر بنياد معرفتشناسانه مشابهي است.
[ویرایش] منبع
- سخنرانی اکبر گنجی / 3 خرداد 1385
[ویرایش] کتابشناسی
- بشیریه، حسین، اندیشههای سیاسی قرن بیستم، جلد دوم:لیبرالیسم و محافظه کاری