فرهنگ لفور
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
آوازها و سرودهای محلی بویژه در هنگام فعالیت های روزمره مردان و زنان در میان بیشهها و یا در مزرعهها و کشتزارها محیط بانشاط، جذاب و تماشایی را برای آنها و همراهان انها ایجاد مینماید. صدای های دلنشین طالبا، امیری، لیلی جان، کیجاجان، رعنا و ..... در قالب سرودها وآوازها ی مردم در دل صحراها و بیشه زارهای حاشیه روستاها بخصوص از جانب آنها که از صدا، روحیه با نشاط و جوان برخوردارند، هر شنوندهای را به وجد میآورد. منظره زیبای عزیمت جوانان هر آبادی در قالب گروههای چند نفره، بهنگام رفتن به حواشی جنگل ها جهت تهیه هیزم و یا چرده برای دام های خانگی فوق العاده تماشایی است و فقط کسی که این صحنهها را دیده است در درک وصف آن قادر است. در گذشتههای دور داشتن جونکای سرچّی (گاو نر زیبا و قوی) که صدای(چمر) خوب و شاخ مناسب برای جونکا سره بهترین دل مشغولی آنها بوده است و همینطور داشتن یک اسب قوی وخوش قیافه برای بعضی از چارودارها مایه فخر و مباهات آنها بر دیگران بوده است. زنان روستا ها در انجام هیچ کاری کمتر از مردان نبودهاند و در تمامی کارها هم دوش با مردان تلاش میکنند. اگرجه کارهای مردانه و زنانه از هم جدا بوده است. زنان روستا به گردن بندها و اشیاء زینتی خود از جمله گلوبند، میرکا، عقیق، چشم بلبلی و سرچینگک ... دلبستگی داشتند و دل مشغولی های آنها، کج و پنبه ریسی، پتو و جاجیم بافی، چرم بافی، جوراب بافی و تهیه تنگ و کشی و باربن اسب و … بوده است.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] کوچ به ییلاق در فصل بهار
فصل بهار در منطقه لفور همیشه همراه با شور ونشاط خاص و منحصر بفرد بوده است، از اواخر اردیبهشت ماه وقتی که آخرین لکههای برف قله وسو محو میشود و کشاورزان در مزرعه سرسبزشان در حال نشای برنج میباشند. صدای گوشنواز زنگ و تال آویزان برگردن رمههای گاو و گوسفند در حال حرکت در درکنار جاده و چا ک پی (ساحل رودخانه) در واقع صدای اعلان کوچ پیشقراولان و دامداران به ییلاق است. روزحرکت آنها روز نشاط شادمانی بجههای قد و نیمقدی است که به تماشای گورمه (رمه گاو) یا گوسفند رمه میروند. اما با گذشت ایامی پس از کوچ دامداران و پیشقراولان، کوج اهالی نیز شروع میشود. پس از ساعت ها راهپیمایی با اسب یا پیاده در مسیر رودخانه، در واقع تا موزین و تنگه منپل، در واقع روخانه را همراهی مینمایند و با عبور از رودخانه در منطقه موزین و اگر خطر عبور از تنگه منپل را پشت سر بگذارند. از رودخانه فاصله گرفته و در پیش گرفتن مسیر سر بالایی کردنشیر بن در واقع تازه آغاز راه است که به امید دمی استراحت کوتاه در آذون سر همن این سربالایی را پشت سر میگذارند. پس از دمی استراحت در آذون سر، مممدجاری و اندر اسا را پشت سر گذاشته و در دره چمازچال به آب میزنند باد خنک صورت نواز ییلاق و بوی خوش آن در چمازچال احساس میشود و این احساس در واقع ترقی و تعالی را در مسیر این راه پیمایی را به همه همراهان تداعی میبخشد. و زمانی که فکر بالارفتن از سی ان، پایین خاجیمات و بالا خاجیمات و بالاخره راه نفس گیر سربالایی والبند و اشکا را در ذهن مرور میکنند، گویی مجبور اند برای تجدید قوی در چمنزار چمازچال،چاشت بار بگیرند تا تمام خستگی های این مسیر را با چاشت بار در چمازچال، به یکباره به فراموشی بسپارند. چاشت بار چمازچال صفایی وصف نشدنی دارد. زیر هردرخت و در هرمکان هموار و جای نشستن، خانوادهای بساط باصفای چای و ناهار را پهن میکند تا پس از صرف ناهار و لحظاتی، استراحت راهپیمایی را مجدداً برای رسیدن به سی ان و نوشیدن آب خنک آنجا، مجدداْ آغاز نمایند و با عبور از میان درختان سربه فلک کشیده دارزنون حرکت وجنبش خود را در راه پیمایی به سمت ییلاق جانی دوباره ببخشند سپس گذر از چمنزارار های دارزنون و سینه در سینه سربالایی این قطعه از مسیر سرسبز، ایستادن وخستگی راه را به امید رسیدن به طراوت آب و هوای خوش ییلاق، به جان میخرند و آنگاه که در هوای آرام و مفرح ییلاق، با باز کردن لوش حیاط در آستانه ورود به کلبه چوبی واقع میشوند، خستگی سربالایی چندهزار پایی را، عرق حرکت هروله ومارپیچی اسب و بارگران بردوش، نق نوق کودکان خسته در مسیر و ........ را از یاد خواهند برد و تنها به دیدار آشنایی میاندیشند که موجب تجلی همبستگی و آغاز ابراز رضایت به عرف وفرهنگ به یادگار گذاشته اجداد خواهند بود. که اولین سؤال آنها بعد از سلام و علیک این بود که از لفور چه خبر؟
[ویرایش] لاکوم و لرزنه ییلاق باصفای بخشی از مردم لفور
دو روستای زیبای لاکوم و لرزنه دقیقاً در قسمت ییلاقی و با لا دست منطقه جنگلی پرتاس واقع شده است و این منطقه ییلاقی برای اکثر مردم منطقه شناخته شده است. طول ابتدا تا انتهای منطقه ییلاقی لاکوم و لرزنه به بیش از ده کیلو متر میرسد. بر اساس اسناد و مدارک موجود مساحت آن ۱۲من قدیم که معادل حدوداً ۱۱۳ هکتار میباشد. واحدهای سنجش مساحت در این منطقه به صورت من، لتر، سیر، مثقال، چارک و… میباشد که هرسیر معادل ۱۰۰۰ مترمربع و هر من ۳۶ سیر , و هر هشت من یک لتر و هرسیر ۱۰ مثقال و ۹ سیر یک چارک است. ( البته بر حسب لتر درصورتیکه ۱ چارک ۱۳ سیر تبریز میباشد.)
شکل آن تقـریبا ً به صورت مستطیل است. که چهار طرف مناطق مرتعی آن اگر حالت مشاع نباشد. توسط سنگ چینه (کرج) و یا خال محصور شده است. قسمت ییلاقی از دو بخش لاکوم و لرزنه با زمینهای تخت و زمین شیبدار روستاها و منطقه سرکوه تشکیل شده که هر بخش از مکانها و جاهای دیدنی و مخصوص به خود را داراست. محله قدیمی لاکوم در وسط چالهای پایین دست سر کو واقع شده که کم کم به خاطر افزایش زمین چرا و دسترسی به آب شرب بیشتر و راحت تر به گوشههای آن یعنی جرلاکوم و سایر مناطق حاشیهای منتقل شد. آنچه عظمت وپایداری مردم محل را در سیمای زیبای طبیعت نمایان میسازد دو شاخ سنگ با نقش پای رستم و چشمانداز زیبای منطقه خاجیمات و کرک تاجنون و همینطور منطقه زیبای کوچال و سیال است.
دم زنون ارسوک وروری و یا گندم جار وروری با منظره زیبا و دلفریب آن نقطهای است که هرمسافر را مجبور به نشستن و استراحت جهت تجدید قوا و دیدن مناظر آن میسازد. دم زنون اول که از یک طرف به پرتگاه شگفت آور کوچال و سرخ رف منتهی است مکانی است جهت بازی بچههای محل و مکان مناسبی بود برای گشت و گذار مردم لاکوم در گذشته با فضای دلفریبش. وقتی که ابر نرم و سفید در زیر پای ارسوک وروری قرار میگیرد،گو اینکه دریای سفیدی با حرکتی نرم و دلنشین به بوسگاه مد خود رسیده است. در قسمت شرقی و درامتداد دم زنون گندم جار وروری به مکانی میرسیم با تخته سنگهای عظیم که اشکال مختلفی در آن نقش بسته است .
سرخ رف و جرلاکوم در پایینترین نقطه لاکوم در زمینی مسطح ودلنواز که از یک طرف به دره عجیب وغریب و سنگی کوچال ختم میشود، قرار دارد. رف به مکانی که دارای پرتگاه سنگی باشد گفته میشود. البته کٍرتک همچنین نامیده میشود. در منطقه خشک دره یا بزبان محلی خشکره تخته سنگهای بزرگی طراحی شده به دست خالق یکتا که به صورت های مختلف و با ارتفاع گاه به بلندی یک ساختمان که در زیر آن ها حفرههای مناسب برای حیوانات وجود دارد، دیده میشود. و بالاخره در امتداد ارسوک وروری منطقه سیال و غار بسیار زیبای وِرگ کلی واقع شده است. غار وِرگ کلی که در کنار دوچشمه بسیار زیبا و جوشان در طول کل سال با دهانههای به قطر تقریبی یک متر, در سالهای قبل از انقلاب ( حدود سال ۵۳ یا ۵۴) توسط روانشاد مرحوم اسماعیل احمدی کشف شده است. البته غار ورگکلی هنوز در سطح منطقه و کشور شناخته شده نیست.
وقتی که از بالای قله وسو به منطقه لفور نگاه میکنید بایدباید مواظب کلاه خود باشید تا از جلو نیفتد ودر آن نقطه به بیمقداری و خردی خود در برابر عظمت خالق طبیعت پی خواهید برد وناچار زانوی کرنش برزمین خواهید زد و در سجده بر عجز وحقارت خویش اقرار مینمایید. برای رسیدن به قله رفیع وسو باید عزم جزم همراه با اراده آهنین را در خود ایجاد و از دامنههای مازکو و سر بالاییها و سرپایینی های متعدد عبور کنی تند راه ترقی در پیش گیری تا به آن برسی.
در روزهای گرم وآفتابی بخاطر ماسیک گو و گوگ، گوگ پی برای یافتن دٍمٍس و خالک باید تمامی زرشک تلی و ترنجتلی منطقه کوچال یا جرلاکوم را یکی یکی بشمارد واگر نیافت از خشکره تا سرکو و از سرکو تا هلیتخت و از سرخهچشمه تا سنگهای با عظمت مازکو را باید زیر پا بگذارد، وای به حالش در روزهای ابری و بارانی، گو اینکه مه غلیظ میخواهد وارد چشم آدمیشود. گوک پی اگر بتواند و آنهم راهش را گم نکند، کاربزرگی انجام داده است .دراین صورت است که گالش از گوگ پی راضی خواهد بود.
[ویرایش] فردا وآینده روستا های لفور
در یک نظر سنجی از افراد مختلف نسبت به پیش بینی فردا و آینده روستا های لفور وکل منطقه آنچه بیش از همه به آن امید میرفت این بود که آیندهای پر رونق همراه با ورود تکنولوژی جدید و افزایش سطح خدمات ورفاه در انتظار خواهد بود اما غافل از اینکه در روزگاران گذشته این محل در کمال آرامش وسکون با جمعیت کم در قلب جنگل های زیبا با برخورداری از مواهب طبیعی آرمیده بود. با مردمی کم توقع، معتقد و با اخلاص که گاهی از فرط اخلاص وسادگی مورد فریب شیادان روزگار واقع میشدند. لفور منطقهای است با مردم با صفا و پاک طینت، پایبند به آداب ورسوم دیرینه که در گلستان پرگل و پروانه جوی ها و رود خانههای لفور روزگار میگذراندند. مردمی زحمت کش ،باهوش، بی پیرایه، صادق، مهمان نواز و صمیمی که در مقابل کمترین مهربانی جان فدای دوست میکنند و درِ خانه هایشان همواره بر روی همگان باز است.
لفور دارای مردمی قانع که از فرط عزت نفس هیچ محبتی را بی پاسخ نمیگذارند و خیانت و دروغ در قاموسشان جایی ندارد و چنانچه کسی در مظان گمان اتهام حتی بی موردی قرار گیرد در بینشان جایی ندارد. این است که جز حیا وامانت داری دوری از مظان اتهام و نیک رفتاری نمیاندیشند.
متاسفانه امروزه با افزایش جمعیت و آمدن تمدن وتکنولوژی روز و دگرگونی فرهنگها بعضی از آداب ورسوم دستخوش تغییرات شده است و یا به بوته فراموشی سپرده شدهاند ودیری نخواهد گذشت که چمنزارها و بوته زار های بکر هرمحل در اطراف درختان تنومند اذار کهن در کنار امام زادهها (این یادگار نیاکان) مبدل به خانه و باغچه ودیوارهای سنگی و آجری خواهند شد و تنها پناهگاه بزرگ پرندگان وچرندگان دراین چمنزار پر از گل و پروانه، کمینگاه ظالمان برای شکارشان میشود و آنگاه است که فقط به لفور وییلاقات با شکوه منطقه به عنوان تفریحگاه وخوش گذرانی انسانهایی بظاهر متمدن باید توجه کرد و از دامداری وآداب ورسوم ناب آن خبری نخواهد بود وبزودی آخرین دلبستگیهای سنتی و دامداری نیز در معرض نابودی قرارمی گیرد وبی نیازی مردم به محصولات غذایی حال حاضر تبدیل به نیاز به بازار شهرها حاشیه شهر ها خواهدشد. بعداز مدتها با غارت جاذبهها ی طبیعی ومنابع اقتصادی روند مهاجرت تشدید خواهد شد واین محلات و روستاها به فراموشی سپرده خواهندشد ودرآن صورت دیگر حتی نشانی از آیین ها و باورها وآداب ورسوم و فرهنگ این دیار باقی نمیماند.
[ویرایش] منبع
تدوین و گردآوری - مهندس محمد اصغری