جعفر پسر محمد (صادق)

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

 در بی‌طرفی این مقاله اختلاف نظر وجود دارد.
لطفاً به گفتگوهای صفحهٔ بحث مراجعه کنید.


جعفر پسر محمد (جعفر صادق) فرزند محمد پسر علی و ششمین امام شیعیان است. او توسط منصور خلیفه عباسی کشته شد.

فهرست مندرجات

[ویرایش] زندگی

جعفر صادق در روز ۱۷ ربيع الاول سال ۸۳هجری چشم به جهان گشود. پدرش امام محمد باقر و مادرش "ام فروه " دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر می‌‌باشد. کنيه او: "ابو عبدالله " و لقبش "صادق " است. صادق تا سن ۱۲سالگی معاصر جدش سجاد بود و امام جعفر را او آموزش داده بود. پس از مرگ امام چهارم مدت ۱۹سال نيز در خدمت پدرش امام محمد باقر زندگی کرد و با اين ترتيب ۳۱سال از دوران عمر خود را پیش پدر و پدربزرگش بود.

پس از درگذشت پدرش ۳۴سال نيز دوره امامت او بود که در اين مدت "مکتب جعفری" را پايه ريزی کرد. زندگی جعفر صادق مصادف بود با خلافت پنج نفر از امویان( هشام بن عبدالملک - وليد بن يزيد - يزيد بن وليد - ابراهيم بن وليد - مروان حمار ) و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور ) نيز در زمان امام مسند خلافت را تصاحب کردند.امام صادق در ۱۰سال آخر عمر در ناامنی و ناراحتی بيشتری بسر می‌‌برد.

[ویرایش] عصر امام صادق

عصر امام صادق يکی از طوفاني ترين ادوار تاريخ اسلام است که از يک سو اغتشاشها و انقلابهای پياپی گروههای مختلف رخ می‌‌داد، که انقلاب "ابو سلمه " در کوفه و "ابو مسلم " در خراسان و ايران از مهم‌ترين آنها بوده است. و همين انقلاب سرانجام حکومت بنی اميه را برانداخت. دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی اميه به بنی عباس طوفاني ترين و پر هرج و مرج ترين دورانی بود که زندگی امام صادق را فراگرفته بود. و از ديگر سو عصر او عصر برخورد مکتبها و ايده ئولوژيها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نيز روابط مراکز اسلامی با دنيای خارج، به وجود آمده و در مسلمانان نيز شور و هيجانی برای فهميدن و پژوهش پديد آورده بود.

امام صادق سعی بر مبارزه با الحاد و بي دينی و کفر داشت و نيز سعی میکرد تفسیر خود از اسلام را بر کرسی بنشاند.

علاوه بر اين، با نقشه‌ای دقيق و ماهرانه، شيعه را از اضمحلال و نابودی برهاند، شيعه‌ای که در خفقان و شکنجه حکومت پيشين، آخرين رمقها را می‌‌گذراند، و آخرين نفرات خويش را قربانی می‌‌داد، و رجال و مردان با ارزش شيعه يا مخفی بودند، و يا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند، و جرأت ابراز شخصيت نداشتند، حکومت جديد هم در کشتار و بي عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی ياران امام را در معرض خطر مرگ قرار می‌‌داد، چنانکه زبده هايشان جزو ليست سياه مرگ بودند.

"جابر جعفي " يکی از ياران ويژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه می‌‌رفت. در بين راه قاصد تيز پای امام به او رسيد و گفت : امام می‌‌گويد : خودت را به ديوانگی بزن، همين دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خليفه داشت از قتلش به خاطر ديوانگی منصرف شد.

جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر نيز می‌‌باشد می‌‌گويد : امام باقر هفتاد هزار بيت حديث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت ... او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفته‌ای که سينه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگويم و نزديک است ديوانه شوم. امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنی محمد بن علی بکذا وکذا ...، ( يعنی امام باقر به من فلان مطلب را گفت، يا روايت کرد ).

آری، شيعه می‌‌رفت که نابود شود، يعنی اسلام راستين به رنگ خلفا درآيد، و به صورت اسلام بنی اميه‌ای يا بنی عباسی خودنمايی کند.

در چنين شرايط دشواری، امام دامن همت به کمر زد و به احيا و بازسازی معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظيمی به وجود آورد که محصول و بازده آن، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام، محمد بن مسلم و ... ) در رشته‌های گوناگون علوم بودند، و اينان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند. هر يک از اينان از طرفی خود، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار ميراث دينی و علمی و نگهدارنده تشيع راستين بودند، و از طرف ديگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ويرانگر در ميان مسلمانان نيز بودند. تأسيس چنين مکتب فکری و اين سان نوسازی و احياگری تعليمات اسلامی، سبب شد که امام صادق ( ع ) به عنوان رئيس مذهب جعفری ( تشيع ) مشهور گردد. ليکن طولی نکشيد که بنی عباس پس از تحکيم پايه‌های حکومت و نفوذ خود، همان شيوه ستم و فشار بنی اميه را پيش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند.

امام صادق ( ع ) که همواره مبارزی نستوه و خستگي ناپذير و انقلابيی بنيادی در ميدان فکر و عمل بوده، کاری که امام حسين ( ع ) به صورت قيام خونين انجام داد، وی قيام خود را در لباس تدريس و تأسيس مکتب و انسان سازی انجام داد و جهادی راستين کرد.


[ویرایش] جنبش علمي

اختلافات سياسی بين امويان و عباسيان و تقسيم شدن اسلام به فرقه‌های مختلف و ظهور عقايد مادی و نفوذ فلسفه يونان در کشورهای اسلامی، موجب پيدايش يک نهضت علمی گرديد. نهضتی که پايه‌های آن بر حقايق مسلم استوار بود. چنين نهضتی لازم بود، تا هم حقايق دينی را از ميان خرافات و موهومات و احاديث جعلی بيرون کشد و هم در برابر زنديقها و ماديها با نيروی منطق و قدرت استدلال مقاومت کند و آرای سست آنها را محکوم سازد. گفتگوهای علمی و مناظرات آن حضرت با افراد دهری و مادی مانند "ابن ابی العوجاء" و "ابو شاکر ديصاني " و حتی "ابن مقفع " معروف است.

به وجود آمدن چنين نهضت علمی در محيط آشفته و تاريک آن عصر، کار هر کسی نبود، فقط کسی شايسته اين مقام بزرگ بود که مأموريت الهی داشته باشد و از جانب خداوند پشتيبانی شود، تا بتواند به نيروی الهام و پاکی نفس و تقوا وجود خود را به مبدأ غيب ارتباطدهد، حقايق علمی را از دريای بيکران علم الهی به دست آورد، و در دسترس استفاده گوهرشناسان حقيقت قرار دهد. تنها وجود گرامی جعفر صادق می‌‌توانست چنين مقامی داشته باشد، تنها امام صادق بود که با کناره گيری از سياست و جنجالهای سياسی از آغاز امامت در نشر معارف اسلام و گسترش قوانين و احاديث راستين دين مبين و تبليغ احکام و تعليم و تربيت مسلمانان کمر همت بر ميان بست. زمان امام صادق در حقيقت عصر طلايی دانش و ترويج احکام و تربيت شاگردانی بود که هر يک مشعل نورانی علم را به گوشه و کنار بردند و در "خودشناسي " و "خداشناسي " مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدايت مردم کوشيدند.

در همين دوران درخشان - در برابر فلسفه يونان - کلام و حکمت اسلامی رشد کرد و فلاسفه و حکمای بزرگی در اسلام پرورش يافتند. هم‌زمان با نهضت علمی و پيشرفت دانش بوسيله حضرت صادق ( ع ) در مدينه، منصور خليفه عباسی که از راه کينه و حسد، به فکر ايجاد مکتب ديگری افتاد که هم بتواند در برابر مکتب جعفری استقلال علمی داشته باشد و هم مردم را سرگرم نمايد و از خوشه چينی از محضر جعفر صادق بازدارد. بدين جهت منصور مدرسه‌ای در محله "کرخ " بغداد تأسيس نمود.

منصور در اين مدرسه از وجود ابو حنيفه در مسائل فقهی استفاده نمود و کتب علمی و فلسفی را هم دستور داد از هند و يونان آوردند و ترجمه نمودند، و نيز مالک را - که رئيس فرقه مالکی است - بر مسند فقه نشاند، ولی اين مکتبها نتوانستند وظيفه ارشاد خود را چنانکه بايد انجام دهند.

امام صادق مسائل فقهی و علمی و کلامی را که پراکنده بود، به صورت منظم درآورد، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زيادی تربيت فرمود که باعث گسترش معارف اسلامی در جهان گرديد. دانش گستری امام در رشته‌های مختلف فقه، فلسفه و کلام، علوم طبيعی و ... آغاز شد. فقه جعفری همان فقه محمدی يا دستورهای دينی است که از سوی خدا به پيغمبر بزرگوارش از طريق قرآن و وحی رسيده است. بر خلاف ساير فرقه ها که بر مبنای عقيده و رأی و نظر خود مطالبی را کم يا زياد می‌‌کردند، فقه جعفری توضيح و بيان همان اصول و فروعی بود که در مکتب اسلام از آغاز مطرح بوده است. ابو حنيفه رئيس فرقه حنفی درباره امام صادق گفت : من فقيه تر از جعفرالصادق کسی را نديده ام و نمی‌شناسم.

فتوای بزرگ‌ترين فقيه جهان تسنن شيخ محمد شلتوت رئيس دانشگاه الازهر مصر که با کمال صراحت عمل به فقه جعفری را مانند مذاهب ديگر اهل سنت جايز دانست - در روزگار ما - خود اعترافی است بر استواری فقه جعفری و حتی برتری آن بر مذاهب ديگر. و اينها نتيجه کار و عمل آن روز امام صادق است .

در رشته فلسفه و حکمت حضرت صادق هميشه با اصحاب و حتی کسانی که از دين و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتی داشته است. نمونه‌ای از بيانات امام

که در اثبات وجود خداوند حکيم است، به يکی از شاگردان واصحاب خود به 

نام "مفضل بن عمر" فرمود که در کتابی به نام "توحيد مفضل " هم اکنون در دست است. مناظرات امام صادق با طبيب هندی که موضوع کتاب "اهليلجه " است نيز نکات حکمت آموز بسياری دارد که گوشه‌ای از دريای بيکران علم امام صادق است. برای شناسايی استاد معمولاً دو راه داريم، يکی شناختن آثار و کلمات او، دوم شناختن شاگردان و تربيت شدگان مکتبش.

کلمات و آثار و احاديث زيادی از حضرت صادق نقل شده است که ما حتی قطره‌ای از دريا را نمی‌توانيم به دست دهيم مگر "نمی از يمي ". اما شاگردان آن حضرت هم بيش از چهار هزار بوده اند، يکی از آنها "جابر بن حيان " است. جابر از مردم خراسان بود. پدرش در طوس به داروفروشی مشغول بود که به وسيله طرفداران بنی اميه به قتل رسيد. جابر بن حيان پس از قتل پدرش به مدينه آمد. ابتدا در نزد امام محمد باقر و سپس در نزد امام صادق شاگردی کرد. جابر يکی از افراد عجيب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است. در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شيمی تأليفات زيادی دارد، و در رساله‌های خود همه جا نقل می‌‌کند که ( جعفر بن محمد ) به من چنين گفت يا تعليم داد يا حديث کرد. از اکتشافات او اسيد ازتيک ( تيزآب ) و تيزاب سلطانی و الکل است. وی چند فلز و شبه فلز را در زمان خود کشف کرد. در دوران "رنسانس اروپا" در حدود ۳۰۰رساله از جابر به زبان آلمانی چاپ و ترجمه شده که در کتابخانه‌های برلين و پاريس ضبط است.

حضرت صادق بر اثر توطئه‌های منصور عباسی در سال ۱۴۸هجری مسموم و در قبرستان بقيع در مدينه مدفون شد. عمر شريفش در اين هنگام ۶۵سال بود. از جهت اينکه عمر بيشتری نصيب ايشان شده است به "شيخ الائمه " موسوم است. حضرت امام صادق هفت پسر و سه دختر داشت. پس از حضرت صادق مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسی کاظم

منتقل گرديد. 

ديگر از فرزندان آن حضرت اسمعيل است که بزرگ‌ترين فرزند امام بوده و پيش از وفات حضرت صادق از دنيا رفته است. طايفه اسماعيليه به امامت وی قائلند.


[ویرایش] خلق و خوی صادق

جعفر صادق مانند پدران بزرگوار خود در کليه صفات نيکو و سجايای اخلاقی سرآمد روزگار بود.صادق دارای قلبی روشن به نور الهی و در احسان و انفاق به نيازمندان مانند اجداد خود بود. دارای حکمت و علم وسيع و نفوذ کلام و قدرت بيان بود. با کمال تواضع و در عين حال با نهايت مناعت طبع کارهای خود را شخصا انجام می‌‌داد، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بيل به دست گرفته، در مزرعه خود کشاورزی می‌‌کرد و می‌‌فرمود : اگر در اين حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود، زيرا به کد يمين و عرق جبين آذوقه و معيشت خود و خانواده ام را تأمين می‌‌نمايم.

ابن خلکان می‌‌نويسد : امام صادق يکی از ائمه دوازده گانه مذهب اماميه و از سادات اهل بيت رسالت است. از اين جهت به وی صادق می‌‌گفتند که هر چه مي گفت راست و درست بود و فضيلت او مشهورتر از آن است که گفته شود. مالک مي گويد : با حضرت صادق سفری به حج رفتم، چون شترش به محل احرام رسيد، امام صادقحالش تغيير کرد، نزديک بود از مرکب بيفتد و هر چه می‌‌خواست لبيک بگويد، صدا در گلويش گير می‌‌کرد. به او گفتم : ای پسر پيغمبر، ناچار بايد بگويی لبيک، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگويم لبيک، می‌‌ترسم خداوند در جوابم بگويد : لا لبيک ولا سعديک.



[ویرایش] جستارهای وابسته