حمیر
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
دُولَت حِميَر براساس اتفاق مؤرخين دولت حِميَر به دو دوره پادشاهی تشكيل يافته بوده است. دوره اول " ملوک سبا و ذی ريدان " و دوره دوم كه معروف است به " ملوک ذی ريدان و حضرموت و يمنت " زمانی بوده كه حميریها در بلاد عرب جنوبی بروز كرده اند. بنا براين در اين دو دوره بنامهای دولت حمير اول و دولت حمير دوم نامگذاری كرده اند.
- دولت حمير اول: " ملوک سبأ و ذی ريدان ".
بنياد گذار اين دولت: " آل شرح بن يخضب " ايشان قصر تاريخی (غَمَدان) را بناء نهاده بودند و مقر حكم خود قرار داده بودند، آثار اين قصر با شكوه هنوز در یمن باقی مانده است. تأسيس اين دولت ازسال ۱۱۵ قبل از ميلاد تا سال ۳۰۰ ميلادی بوده است.
- دولت حمير دوم: " ملوک سبأ وذی ريدان وحضرموت و يمنت ".
بنياد گذار اين دولت: " شِمَر يهرعش بن ناشر النعم " ازسال ۳۰۰ ميلادی تا نهايت سال ۵۲۵ ميلادی بوده است. مؤرخين قائلند كه شمر بن يهرعش به پادشاه " سبأ و ذی ريدان وحضرموت ويمنت " معروف بودند، كه ذكر نام ايشان بنام (تُّبَع) در قرآن كريم آمده است. در اواخر قرن دوم قبل از ميلاد مسيح منازعات داخلی وانقلابات شديدی در يمن پيدا شد. از طرفی علاوه بر دول موجود (يعنی سبأ وقتبان وحضرموت) چند عامل جديد در يمن ظهور میكند كه يكی از آنها رؤساء يا امرای قلعه و قصر ريدان واقع در ظفار وديگری قوم حمير در مغرب يمن وسومی حبشه يمن كه ظاهراً در ساحل غربی يمن استقرار داشته بودند جنگهايی ميان اين اقوام در گرفت كه گاهی بگاهی دسته بنديهای مختلف ومتناقض پيدا میشد (يعنی گاهی سبأ وحضرموت بر ضد ريدانیها وگاهی حمير وحضرموت بر ضد سبأ جنگ میكنند). پادشاه حبشه " جدروت " گاهی با اين دسته وگاهی با آن دسته، داستان اين انقلابات وجنگها چنانكه از كتيبهها بدست می آيد مفصل وبسيار پيچا پيچ است. پادشاه حبشه جدروت كه باخانواده سلاطين اصلی سبأ خصومت داشت با همدانيها اتحاد بست ودولت همدانی سبأ با اتحاد با حبشه وحضرموت بر ضد حميریها وريدانيها كه برای همه دول یمن بزرگترين خطر شده بودند جنگ نمود وعاقبت آنها را مغلوب ساخته خودرا پادشاه سبأ و ذوريدان ناميدند و در واقع سلطنت متحده سبأ وريدان وحمير را داشتهاند بطوريكه ظاهراً ريدان وحمير مقهور وتابع سبأ نبوده بلكه اين قبائل همه در دولت شركت داشته اند. كتب جغرافيون اسلامی، ريدان را قلعه وقصری در ظفار شمالی يمن " در علو يحضب " شمرده وظفار را هم پايتخت حميريان میدانند ونيز دركتاب رومی مجهول المؤلف " دريا نوردی دريای اريتره " كه درقرن اول ميلادی تأليف شده چنين گويد كه حميريها (هومريت) درقسمت اعظم عربستان تسلط داشته وعلاوه برداخله يمن وسواحل غربی وجنوبی آن تا حدود حضرموت ساحل شرقی آفريقا را نيز درتصرف داشته وپادشاه آنها كريبائل پادشاه مشروع حميريها وسبائیها در ظفار مقيم بوده وبا رومیها روابط دوستانه داشت واين كريبائل ظاهراً همان كريبائل وتر ينعم (يا يهنم) [ با ياء مضموم ] است كه پادشاه سبأ وريدان بوده و در كتيبهها ذكر شده است. بلين نويسنده رومی نيز در موقع حكايت از لشكر كشی روميان به يمن گويد كه حميريها در عدد برهمه طوائف يمنی تفوق داشتند واز همه اين قرائن میتوان حدس زد كه قلعه ريدان امرای محلی داشته وشهرت واهميت زيادی كسب كرده وشايد در اواخر مركز قدرت مملكت قتبان بوده وبعدها طايفه حمير بدان قلعه دست يافته ودر واقع خود ذوريدان شده اند. وچون سبأ وقتبان يک مملکت شد وحميريها بزرگترين طوائف اين مملكت واحد بودند در نزد ملل خارجه مثل رومیها و همچنين عربها شمالی، مملكت حميریها ناميده شد كه ايرانيان نيز آن خطه را " هاماوران " خواندند كه در واقع همان كلمه " حِميران " است ولی خود دولت آن مملكت به خود اسم سبأ و ذوريدان و به پادشاهان خود (ملوک سبأ وريدان) میداده است. استرابون نويسنده يونانی نيز در موقع ذكر حمله رومیها اسم پادشاه را در مريب (مأرب) مقيم است ايلاساروس ثبت می كند كه قطعا همان ايليشرح يحضب [با ضاد مضموم] پادشاه سبأ وريدان كتيبهها است. اسامی ۳۷ نفر از " ملوک سبا و ذوريدان " كه سلاطين دوره سوم باشند يعنی در حدود ۱۱۵ قبل از ميلاد تا قريب ۳۰۰ بعد از ميلاد مسيح از كتيبهها بدست آمده است. ونه تنها اصلاً بتدريج اقتدار سلطنتي از مأرب به ظفار ورياست از سبائیها به حميریها انتقال يافت بحدی كه مؤرخين عرب اين دولت را دولت حميری اسم میدهند بلكه در عهد اين پادشاهان بمرور زمان پايتخت هم رسما به ظفار منتقل گرديد. سبب اصلی اين انقلابات كه در قرن دوم قبل از ميلاد در يمن پيش آمد وتغيير اساسی كه در نتيجه آن در شكل دولت وتقسيم قوا و تبديل مركز حكومت و زوال اهميت " مأرب " و سبأ وحوادث وصدمات بعد كه بر اثر آن پيش آمد درست معلوم نيست ولی پنج واقعه مهم كه آنها هم نسبت بهمديگر بی ربط نبودهاند حتما دخالت عمده در حالت اقتصادی به سبب انهيار سد مأرب، و اجتماعی وبالطبع سياسی يمن داشته اند. آن پنج واقعه عبارتاند از:
- واقعه اول دولت آشور وبعد ازآن ايران قصد جلو رفتن در
داخله خاک عربستان بيش از ولايات سرحدی شمالی ومنتهی تا اواسط حجاز نكردند ولی وقتی كه دولت جهانگير روم كه بطور منظم وطريقه استعماری همه آسيای غربی وآفريقای شمالی وبحر احمر " بحر قلزم " واقياس هند از مشرق وهمه اروپا را تا اقيانوس اطلس مطمح نظر وطمع خود ساخته بود وبتدريج پيش رفته آسيای صغير وشمال سوريه را تسخير نموده و كم كم سوريه و فلسطين را كاملا در اواسط قرن اول قبل از ميلاد مسيح بتصرف در آورده و ولايات شمالی عربستان و مملكت نبطیها " مملكت الأنباط " را در دائره نفوذ خود آورده و در نيمه دوم همان قرن به مصر نيز دست يافت وآن مملكت متمدن و پرثروت را ضميمه مستملكات خويش ساخت، و بر أثر اين فتوحات در هر دو ساحل غربی و شرقی بحر احمر پيش رفت ومخرج عمده تجارت بخور " مصر و سوريه " را مالک گرديد، سپس به خيال تصرف منبع آن تجارت نيز افتاد وحتی خواست تجارت هند را كه بيشتر بواسطه ايران با روم بعمل میآمد ويا از راه عمان و هرموز به جنوب عربستان رفته و از آنجا به سوريه میرسيد، بدست خود گيرد، وحتی بندری برای كشتی های خود در عدن و باب المندب تأسيس نمود. لهذا اين دولت جهانگشا و جهانگير كه قدرت روز افزون او موجب بسط فوق العاده ممالک وی میشد با عربستان وحبشه نيز مجاور گرديد چنانكه از طرفی در سودان جلوتر رفته به سواحل جنوب غربی بحر احمر نزديک شد و از طرف ديگر به قصد تسخير شاهراه تجارتی هند وافريقا شرقی وجنوبی گسيل داشت. اين لشكر كشی كه به سرداری اليوس كالوس دومين والی رومی مصر بحكم قيصر آوگوست از مصر در سال ۲۴ يا ۲۵ قبل از ميلاد بعمل آمد داستان درازی دارد. از طرفی بعدها انتشار نصرانيت در حبشه بتوسط دعاة رومی و ازدياد روابط دو دولت در نتيجه آن وتمايل دول عربی به ايران در مقابل آن وكشمكش دائمی سياسی ايران و روم در آن سامان [در يمنستان] برشدت اين مناقشه وطمع حبشه در يمن به پشتيبانی روم افزود ومخصوصا كمک كشتیهای روم در عبور قشون حبشه از دريا به يمن در موقع محاربات عامل مهمی بود.
- واقعه دوم برقرار كردن راه دريائی بحر احمر و كشتی رانی مستقيم درآن دريا.
- واقعه سوم جنبش حبشه وطمع وی در يمن ولشكر كشیهای متعدد او به آنجا وتشويق و پشتيبانی دولت روم از حبشه.
- واقعه چهارم انحطاط و ويرانی سد مأرب.
- واقعه پنجم ترقی حميريها و بوجود آمدن " ملوک سبأ و ذوريدان و حضرموت و يمنت " بوده اند.
از حدود سال ۳۰۰ بعد از ميلاد مسيح تا انقراض دول يمن در دست حبشه در ۵۲۵ ميلادی وسپس دور تسلط ايران بر يمنستان دو دوره ديگر از تاريخ اين منطقه وسيع " يمن، حضرموت، عمانات " است كه با آغاز اسلام پيش میآيد. مراد از يمنت ظاهراً جنوب ومشرق حضرموت ومغرب عمان است كه شامل مهره وشايد مشرق مهره نيز بوده است واين كلمه ارتباطی بالفظ يمن ندارد. در نيمه اول قرن چهارم يا حتی از اواخر قرن سوم دولت اكسون (حبشه آفريقا) ممالک يمن را بتصرف خود در آورده ومدتی در دست داشتند ولی بعدها ملوک يمنی همان سلسله سابق قوتی گرفته وحبشیها را از عربستان بيرون راندند و در اوائل نيمه دوم قرن چهارم ميلادی بازهم يمن در قلمرو پادشاهان مزبور كه در نزد مؤرخين به ملوک حمير يا تبع " تاء مضموم وباء مفتوح " وجمع آن " تَبابعَه " معروفند در آمد كه اسم ۹ پادشاه متوالی از اين طبقه با تاريخ سلطنت آنها وظاهراً يک پادشاه از غير آن سلسله از كتيبهها بدست آمده است كه اولين آنها ملكيكرب يهيمن [با ياء مضموم] وآخرين آنها " ذونواس " بود. ذونواس پيرو ديانت يهودي شد و مسيحيان يمن در اخدود نجران را سوزاند كه داستان آن در قرآن كريم بنام " اصحاب الأخدود " ذكر شده است. دائره اقتدار دولت يمن در اين دوره بسط زيادی گرفته وبرحسب بعضی قرائن از يثرب " مدينه " تا اقيانوس هند واز سواحل جنوبی بحر احمر تا سواحل عمان وهرمز تحت ونفوذ آن دولت بود. نظر به روايات عربی يكی از پادشاهان حميری (ظاهراً ابوكريب اسعد كتيبهها و اسعد كامل روايات عرب) در حدود اواخر قرن چهارم ميلادی به يثرب (مدينه) رفته و ازآنجا علمای يهودی برای تعليم دين يهوديت به يمن آورد ونظر به تواريخ رومی قيصر روم تئوفيل نامی را برای نشر مسيحيت در عربستان وحبشه فرستاد و وی از پادشاه يمن اجازه تأسيس سه كليسا در ظفار و عدن وهرمز تحصيل كرد. وگويا به جهت حسن روابط كه بين دول يمن وايران بوده اين انبساط نفوذ يمن در مشرق منافات واصطكاكی بانفوذ وقدرت ايران نداشته چه همانطور كه حبشه روم را حامی بزرگ خود میشمرد، سلاطين عربستان نيز نظر به ايران داشتند ودر هرحال ايران را دولت بزرگ دوست خود میشمردند. در كتيبهای كه از پادشاه سوم شرحبيل يعفور بدست آمده علاوه برلقب دراز سابق الذكر يعنی " پادشاه سبأ وريدان وحضرموت ويمنت " عبارت " وعربهای آنها درجبال و تهامه " اضافه شده وظاهراً اولين دفعه ذكر اسم عرب در اينجا پيش میآيد كه گويا بمعنی اعراب بدوی است ونيز دراين كتيبه از شكست سد مأرب در سال ۴۴۹ و ۴۵۰ ميلادی وتعمير آن سخن میرود. دنباله اين سلاطين يمن بعد از كشته شدن " ذونواس " وتسلط حبشه در يمن بكلی منقطع نگرديد واز ذوجدن وپس از او " ذُويَزَن " نامی جسته جسته سخن میرود وظاهراً " سيف بن ذي يزن " كه عاقبت بكمک پادشاه ايران انوشيروان عادل حبشیها را از يمن اخراج كرد از اخلاف همين خانواده بوده است. ممالک يمن [يمن، عمانات، حضرموت] نزديک پنجاه سال در دست حبشیها ماند وسميفع وارياط وبعد ابرهه اشرم وپسرش يكسوم وبعد برادر وی مسروق بن ابرهه درآنجا سلطنت داشتند كه از هرحيث جز عنوان تحت الحمايگی يا تابعيت پادشاه حبشه آفريقا مستقل بودند. حوزه نفوذ وقلمرو دولت يمن در دوره ملوک حمير اخير وحبشیها تا جنوبی ترين قلمرو غسانيان وملوک حيره میرسيد و در واقع جنوب حجاز وشايد تا مدينه اِسماً تابع آنها بوده اگرچه عملا جز تعيين رؤسای قبائل معدی و كنده مداخله مستقيم زيادی نداشته اند.
[ویرایش] منبع
- كتاب " قتبان و سبا " چاپ لندن سال ۱۹۵۵ ميلادی.
- كتاب " تاريخ العرب فی عصر الجاهليه " نوشته: عبدالعزيز سالم.
- ترجمه: محمد محمدیان کوخِردی .