ابن ملجم مرادی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

عبدالرحمن بن مُلجَم مُرادی یکی از خوارج بود. وی در ۱۷ یا بقولی ۱۹ رمضان سال ۴۰ علی بن ابی طالب، پیشوای یکم شیعیان را کشت.

عبدالرحمان ابن ملجم مرادی همراه با دو تن دیگر به نام های برک بن عبدالله تمیمی و عمر بن بکیر تمیمی، در مکه با هم قرار گذاشتند تا امام علی، معاویه و عمرو عاص را بکشند و به این ترتیب جامعه مسلمانان را از فتنه خلاصی بخشند.

عبدالرحمان به کوفه آمد و با دوستان خود دیدار می‌کرد. یک بار به دیدار گروهی از طایفه «تیم الرباب» رفت. در آنجا زنی را به نام « قطام بنت شجنه بن عدی» را دید که پدر و برادرش در نهروان کشته شده بودند. ابن ملجم وی را خواستگاری کرد. زن مهر خویش را سه هزار دینار و قتل امام علی قرار داد. ابن ملجم گفت که از قضا برای همین به کوفه آمده است. وی شمشیر خویش را به زهر آلوده ساخت و در مسجد پنهان شد.

صبح روز نوزدهم ماه رمضان سال ۴۰ هجری، هنگامی که امام علی مشغول خواندن نماز یا نافله صبح بود، شمشیر را بر فرق او فرود آورد و همین منجر به کشته شدن امام در دو روز دیگر گردید. مردم او را دستگیر کردند.

پس از کشته شدن امام علی، عبدالرحمان بن ملجم بدست امام حسن و چند تن دیگر کشته شد.

شرح کشته شدن او اینگونه در تاریخ آمده است، ابن سعد در الطبقات خود نوشته است:

بعد از دفن (علی)، حسن بن علی به سوی عبدالرحمن بن ملجم رفت، او را از زندان خارج کرد تا او را بکشد، پس مردم جمع شدند، بدن او را به نفت آغشته کرد، و گفت که او را آتش بزنیم. عبدالله بن جعفر و حسین بن علی و محمد بن حنیفه گفتند اجازه دهید تا دل خود را از او خنک کنیم، پس عبدالله بن جعفر دست او را و پاهای او را قطع کرد او شکوه نکرد. سپس میخ داغ به چشان او کشید، و او شکوه نکرد. سپس گفت تو چشمان خودت را بسائیده سرب سرمه میکنی، سپس گفت اقرا باسم ربك الذي خلق خلق الانسان من علق و تا آخر سوره را خواند، سپس چشمان او پر از اشک شد، دستور دادند زبان او را قطع کنند، پس او شکوه کرد (ضجه زد)، پس به او گفتند ای دشمن خدا وقتی دست و پایت را میبریدیم ضجه نزدی، اکنون چه شده است که وقتی میخواهیم زبانت را ببریم ضجه میزنی؟ گفت من ضجه میزنم زیرا من از این دنیا متنفرم، پس زبان او را بریدند و او را درون نمدی پیچیده و سوزاندند.

مسعودی در مروج الذهب نوشته است:

وقتی خواستند ابن ملجم لعنت الله علیه را بکشند عبدالله بن جعفر گفت "بگذارید من دل خودم را خنک کنم" و دست و پاهای او را ببرید و میخی را سرخ کرد و به چشم او کشید ابن ملم گفت "منزه است خدایی که انسان را آفرید تو چشمان خودت را بسائیده سرب سرمه میکنی" پس از آن او را گرفتند و در حصیر پیچیدند و نفت مالیدند و آتش در آن زدند و بسوختند. عمران بن حطان رقاشی درباره ابن ملجم و ستایش او درباره ضربی که زد ضمن شعری دراز چنین میگوید "چه ضربتی بود از مردی پرهیزکار که میخواست بوسیله آن رضایت خداوند را جلب کند هروقت او را بیاد می آورم پندارم که کفه عمل او بنزد خدا از همه مردم سنگینتر است



[ویرایش] منابع

تاریخ خلفا‏، ص ۳۳۴. برگرفته از دانشنامهٔ رشد. الطبقات کبری، ابن سعد، المجلد الثالث، ذكر عبد الرحمن بن ملجم المرادي وبيعة علي ورده اياه مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین مسعودی، مترجم ابوالقاسم پاینده، تهران شرکت انتشارات علمی و فرهنگی 1382، پوشینه نخست برگ 774

زبان‌های دیگر