ارد یکم
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
اشك ۱۳ : اُرُد اول
یكی از شاهان نامی سلسله اشكانی است . برادر او مهرداد بعد از یاس از والی سوریه باز از پای ننشست ، و بر ضد برادر اقداماتی كرد ، ولیكن بزودی در بابل گرفتار و كشته شد. جنگ ادل ایران با روم در زمان اُرُد روی داد و به غلبه ایران خاتمه یافت . توضیح آنكه كراسوس یكی از روسای سه گانه ( دونفر دیگر "یولیوس سزار" و " پومیه " بودند) مملكت وسیع روم ، حكمران سوریه و متصرفات روم در آسیای پیشین شد. این شخص كه تسخیر ایران و هند را جدا جزو نقشه خود قرار داده بود ، با این مقصود در دفعه اولی با لژیون های رومی به بین النهرین تاخت و پیشرفتی یافته بعد به شام برگشت در این حال اَرْتاوارْدِس پادشاه ارمنستان اورا ملاقات نموده وعده داد كه شانزده هزار سوار و سی هزار پیاده به او بدهد و نیز به كراسوس گفت كه اگر در ارمنستان با ایران جنگ نماید ، سواره نظام ایران نخواهد توانست عملیاتی كند و پیاده نظام روم كه به كوهستان عادت كرده ، بهره مندی تام خواهد یافت . ولیكن كراسوس كه بین النهرین را به واسطه سفر قبل بهتر می شناخت ترجیح داد كه از این راه به ایران حمله كند در این موقع اُرُد سفیری پیش كراسوس فرستاد كه این پیغام را برساند :
اگر مردم روم می خواستند با من جنگ كنند من جنگ می كردم و از بدترین عواقب آن بیمی نداشتم ولیكن اگر چنانچه فهمیده ام شما برای منافع شخصی به خاك ایران دست اندازی می كنید حاضرم به سفارت شمت رحم كرده ، اسرای رومی را پس بدهیم !!
كراسوس به سفیر گفت : جواب پادشاه شما را در سلوكیه خواهم داد . سفیر خندیده و جواب داد : اگر از كف دست من مویی بروید شما هم سلوكیه را خواهید دید!!
پس از آن كراسوس با سپاهی جرار كه مركب از لژیون های ورزیده و عده نفراتشان جمعا به چهل و دو هزار بالغ بود عازم بین النهرین گردید ، اما اُرُد با پیاده نظام خود با نهایت سرعت داخل ارمنستان شده این مملكت را اشغال نموده تا پادشاه آن نتواند سواره نظام خود را به كمك كراسوس بفرستد . بعد از انجام این كار سورنا را كه یكی از سردارن رشید و قابل بود و دوست عزیزم آرش مفصلا درباره آن نوشته اند ، با تمام سواره نظام پارتی به جنگ كراسوس فرستاد ، اما كراسوس كه در ایتدا می خواست متابعت ساحل فرات را كرده ، در مقابل سلوكیه جنگ كند به اغوای یكی از مشایخ عرب كه از متحدین اُرُد بود نقشه خود را تغییر داده وارد جلگه های بین النهرین گردید و تا نزدیكی حران ( كاره : حران در بین النهرین در میان اِدِسْ [ اورفا ] و راس العین واقع بود و از زمان قدیم مركز صائبین محسوب می شد . این شهر در عهد قدیم به واسطه موقع تجارتی و فضلا و دانشمندان بسیار كه به وجود آورده بود اهمیت زیاد داشت . اكنون قریه ای بیش نیست ) پیش رفت. در اینجا نا گهان قشون سورنا پیدا شد و سردار ایرانی حیله ای به كار برد . توضیح آنكه برای اغفال رومی ها قسمتی از سواره نظام ایران را از حیث عده كم و از جهت اسلحه ناتوان جلو نگه داشت و سایرین را پنهان كرد و كراسوس كه وضع را چنین دید پنداشت كه فتح خیلی آسان است و قبل از اینكه به قشون خود برای رفع خستگی و عطش فرصت دهد جنگ را شروع كرد . لژیون های رومی به طرف دشمن حركت كردند كه اول زوبینهای خود را به كار برده ، بعد با شمشیر جنگ تن به تن نمایند . صفوف مزبوره مركب بود از سربازان ورزیده كه تنگ به هم چسبیده بودند ، همین كه صفوف رومی به حركت در آمد ، صدای طبل از سپاه ایران برآمد و سواره های ایرانی كه پنهان شده بودند از هر طرف جمع شده و لباس رویی را كنده ، شروع به جنگ نمودند . تیرهای رومی به سواره نظام ایران كارگر نبود زیرا پارتی ها از جهت مهارتی كه در تیر اندازی داشتند از دور چنگ می كردند ، بعد كه پیاده نظام رومی نزدیك شد ، سواره نظام پارتی اسلوب جنگ و گریز ( جنگ پارتیزانی ) را به كار برد ، یعنی قدری جنگ كرده و بعد از هر طرف فرار نموده ، قیقاج تیر انداخت تا آنكه رومی ها را به جاهای بی آب و علف كشانید . پس از آن به هر طرف بر گشته ، حمله به لژیون های رومی كرد و تلفات زیاد به آنها وارد نمود. در این احوال فابیوس پسر كراسوس كه زیر دست بزرگتریتن سردار روم یولیوس سزار در مملكت گل ( فرانسه امروزی) فنون جنگی را آموخته بود با هزار و چهار صد نفر سرباز سر رسید و به كمك كراسوس شتافت ، ولی سواره نظام گل با وجود رشادت غریبی كه ابراز كرد نتوانست از عهده سواران پارتی بر آید ، آنها از پیش روی فابیوس باز فرار كرده و بعد برگشته از هر طرف به او تاختند و در حینی كه كراسوس می خواست فرمان حمله به قشون خود بده ناگاه دید كه سر پسرش بر سر نیزه در میان پارتی ها بلند است. سواران پارتی همین كه سر را دیدند بر جرات و جلادتشان افزود و عرصه را چنان بر رومی ها تنگ كردند كه اوكتاویوس یكی از صاحب منصبان اركان حرب و قیصر زمان بعد در روم تصمیم به عقب نشینی گرفت. قشون رومی می خواست به كوهستان رود تا از حملات سواره نظام ایران در امان باشند ، ولیكن به واسطه اشتباه بلدی كه قشون را هدایت می كرد ، این مقصود حاصل نشد ، زیرا محلی كه قشون رومی اشغال كرد مانع از عملیات سواره نظام ایران نبود پس از آن سورنا تكلیف متاركه به كراسوس نمود و او را متقاعد كرد كه به طرف رودخانه رفته متاركه را امضا نماید . كراسوس مطمئن شده ، تنها با سورنا به طرف رودخانه عازم شد . پس از حركت كراسوس صاحب منصبان نگران شدند كه مبادا نسبت به او خیانتی شود و دنبال او رفتند . به این دلیل جنگی میان سواران پارتی و رومی در گرفت و كراسوس كشته شد . همین كه سپاه رومی خبر كشته شدن او را شنیدند سخت متوحش شدند و به استثنای دو هزار نفر كه موفق به فرار شدند ، باقی اسیر پارتی ها شدند یا به دست اعراب افتادند ( به شخصه دلم برای كسانی كه به دست اعراب افتادند می سوزد !!! ) تلفات قشون كراسوس در این جنگ را بیست هزار نفر نوشتند . عده ای اسرایی كه پارتی ها گرفتند و به مرو فرستادند نیز قریب بیست هزار نفر قلمداد شده است. سر كراسوس را برای اُرُد وقتی در ارمنستان بود برده ، به پای او انداختند . در این موقع نمایشی كه از تصنیفات اِوْرپید مصنف مشهور یونانی به متاسبت عروسی پاكُرُ پسر اُرُد با دختر پادشاه ارمنستان در دربار میدادند و یكی از بازیگر های یونانی سر را بلند كرد و شعری از اوریپید به مناسبت احوال بخواند. سورنا چنانكه از نوشته های مورخین رومی استنباط می شود اثر غریبی در رومی ها گذارده و چالب توجه مخصوص شده بود . این سردار ده هزار نفر سوار از املاك و علاقجات خود برای این جنگ تجهیز كرده ، به دشت نبرد برد. بعد از فتح حران ، اُرُد عزم تسخیر سوریه را كرده ، با كاسْیوس كه باقی مانده قشون رومی را به آن مملكت فرستاده بود جنگ نمود . اینجا رومی ها به اسلوب پارتی ها عمل كرده قشون ایران را به كمینگاهی كشانده و شكست دادند . پس ازآن متاركه ممتدی بین ایران و روم وقوع یافت اما باز اُرُد پس از مدتی پاكُر را با سپاهیان زیاد و لابی نیوس سر دار رومی كه در خدمت شاه ایران بود برای تسخیر سوریه فرستاد در ابتدا او موفق شد ولیكن بعد از آمدن وینْتیدیوس باسوس به سوریه بهره مندی با رومی ها گردید. توضیح آنكه پاكُر در این جنگ كشته شد و اُرُد از تسخیر سوریه منصرف شد و بعد به واسطه فوت پسرش از سلطنت بیزار شده آن را به پسر ارشد خود فرهاد واگذارد.
[ویرایش] منبع
پيرنيا،حسن(مشيرالدوله)،ايران باستانی ،دنيای کتاب ۱۳۶۲ ص ۲۲۸