اطلاعات تکمیلی درباره واژه فلسفه

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

دربارهٔ واژهٔ "فلسفه": (φιλοσοφία (philosophía، یونانی کهن، از هم‌بندی دو واژهٔ (φίλος (phílos به چم (معنی) "دوست، دوستدار" و (σοφία (sophía به چم "دانایی، خردمندی" و نیز "زیرکی، هوشیاری" ساخته شده است. پس شاید بتوان آن را گذرانه به "دانش‌دوستی" برگرداند. در پارسی میانه نیز جز filsōfāyīh، واژهٔ xrat dōšakīh ("خرد دوستی") را می‌یابیم. به گفتهٔ هراکلیتوس، نخستین کس پوثاگوراس (فیثاغورس) بود که خود را "فیلسوف" نامید. زبانهای دیگر نیز این واژه را با همین دیسه (شکل) از یونانی وام گرفته اند. در پارسی واژهٔ "حکمت" ("حکمة" تازی) گاه به این چم به کار رفته است (ریشهٔ آن را هنوز نمی‌دانم). ادیب سلطانی برای "فلسفه" برابر "فرزانش‌دوستی" را پیش نهاده است.

دربارهٔ واژهٔ "فرزان": در پارسی میانه واژهٔ frazānak به چم "فرزانه، دانا، خردمند" و نیز "هوشیار" آمده است. گذشته از پیشوند -fra ("پیش-، فرا-") و پسوند نام‌ساز ak- ("-ِه" در پارسی نو)، در این واژه به ریشهٔ -zān برمی‌خوریم که با "دان-" در "دانستن" هم‌تبار است، و به ریشهٔ هندواروپایی -ĝneh₃* ("دانستن، شناختن") بازمی‌گردد. واژهٔ یونانی کهن (γνῶσις (gnỗsis به چم "شناخت"، و نیز کارواژه‌های انگلیسی to know و آلمانی kennen از همین ریشه اند.

      • --------------------------------------------------------------------------------

فلسفه: برگرفته از ‏philos+sophos‏: یونانی تازی گشته، مهر به دانایی، فِرزان (=حِکمَت است، لغت ‏فُزس)، فَرزان (برهان و دیگر واژه‌نامه ها)‏ فلسفهٔ اَدَنی: فَرزان ماتیک ‏ فلسفهٔ اَوسَط: فرزان میانیک، اَنگارِش (=ریاضیات، دانشنامه ی علایی)‏ فلسفهٔ اَولَی: فرزان مینوک فلسفهٔ اشراق، فلسفهٔ مشرقیه: فرزان روشن گَشت، فرزان یانیک (یان=الهام خداوندی، فرهنگ ‏پهلوی) ‏ فلسفهٔ بحثی، فلسفهٔ بحثّیه: فرزان جُستاریک فلسفهٔ خاصیّه، فلسفهٔ متعالیه: فرزان برتر، فرزان ویژگان فلسفهٔ ذوقی، ذوقیّه = فلسفهٔ اشراق: فرزان یانیک فلسفهٔ عملی: فرزان انجامیک فلسفهٔ کشفیّه: فرزان بینشی، فرزان یانیک فلسفهٔ مَشّاء: فرزان گامبرداران (اندیشه‌های فلسفی ایرانی)‏ فلسفهٔ نظری: فرزان انگارشی ‏ منطق: چم گویاک (فرهنگ پهلوی)، کَرویز ‏Karviz‏ (=نطق و ادراک کلیات، برهان) ‏ منطقی: کَرویزی

زبان‌های دیگر