سربداران
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] سربداران (788 - 736 ه.ق.)
سربداران يک سلسله کوچک محلی از متصوفان شيعه مذهب خراسان هستند که در (اوايل قرن هشتم هجري قمری برابر با قرن چهاردهم ميلادی) با کارگزاران مغول در افتادند و با تشکيل حکومتی محلی آخرين ضربه را بر فرمان روايی مغول در ايران وارد آوردند. کارگزاران مغول هر سال چند بار با خشونت و سنگ دلی مردم داغ ديده و غارت زده شهرها و روستاها را وادار به پرداخت ماليات و باج و خراج های هنگفت می کردند. در اين آشفته بازار ستم گری، ايرانيان جز زاهدان و مشايخ صوفيه پناهگاهی نداشتند. فرمانروايان مغول، حتی بيش از ترکان سلجوقی، به علمای مذهبی و بزرگان صوفيه اظهار ارادت می کردند. همين به مشايخ شيعه فرصت داد که از اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم هجري/ چهاردهم ميلادی از نفوذ معنوی خود برای انجام منظورهای سياسی و اجتماعی بهره جويند و علاوه بر تبليغ مذهب شيعه با تشکيل حکومت های شيعه مذهب روی آورند.
سربداران، درويشان شيعه مذهب سبزوار، که به روش فتيان يا جوانمردان می زيستند، در خراسان برای مبارزه با عمال ايلخانان قيام کردند. سادات مرعشی در مازندران حکومتی شيعی و اهل تصوف تشکيل دادند و دسته سوم، جانشينان شيخ صفيالدين اردبيلی در آذربايجان بساط ارشاد گستردند و عاقبت با تشکيل سلطنت صفوی به تشيع رسميت بخشيدند. سربداران سبزوار به سردستگی امينالدوله عبدالرزاق، که نسبش از جانب پدر به حسين بن علی (ع) و از طرف مادر به يحيی برمکی می رسيد و خود از کارگزاران ابوسعيد بهادر ايلخانی بود، قيام کردند. اينان هم قسم شده بودند که: " اگر توفيق يابيم رفع ظلم کنيم والا سرخود را بردار خواهيم کرد که ديگر تحمل ظلم نداريم." و به همين جهت به سربداران معروف شدند.
در اندک زمان، سربداران توجه و حمايت مردم اطراف را جلب کردند و به زودی توانستند بر لشگر بزرگی که فرمانروای مغول به جنگ ايشان فرستاده بود پيروز شوند. در اين جنگ سربداران به رهبری وجيهالدين مسعود، برادر امينالدوله عبدالرزاق، ظرف يک روز سپاه اميران ترک خراسان را که هفتاد هزار سوار و پياده بود درهم شکستند. تاريخ نگاران ايرانی اين روز را روز پيروزی ايرانيان بر صحرانشينان مغول و ترک خواندهاند. پس از اين پيروزی، مردم ناحيه بزرگی به سربداران پيوستند و قلمرو قدرت و حکومت آنان از دامغان تا سرخس و قوچان و کاشمر گسترش يافت. حکومت سربداران حدود پنجاه سال ادامه يافت. آخرين ايشان، خواجه علی مويد، به امير تيمور گورکان که حملات خود را به ايران آغاز کرده بود پيوست و به سال ۷۸۸ ه/ ۱۳۸۶ م در يکی از جنگ های امير تيمور کشته شد و سلسله سربداران منقرض گرديد.
در قيام سربداران، که به رانده شدن مغول از سرزمينی وسيع منجر شد، روستائيان نقشی عمده داشتند و بی تشکيلات منظم توانستند در زمانی کوتاه دست حکمرانان مغول را از زندگی خود کوتاه کنند. قيام سربداران به ياری تبليغات وسيع شيخ حسن جوری، يکی از صوفيان شيعه مذهب فراهم آمد. گرچه سبزوار يکی از کانون های اصلی تشيع به شمار می رفت، مردم آن به حفظ سنت های ملی نيز شهرت داشتند. شيخ حسن جوری که خود شاگرد شيخ خليفه بود، با شيفتگی به تعليمات استاد، مردم را به سرکشی از فرمان گماشتگان مغول و همدستان ايشان يعنی مالکان و زمين داران بزرگ محلی دعوت می کرد. اما، چون نميتوانست به صراحت منظور خود را بگويد، از عبارات و اصطلاحات صوفيانه که رنگ مذهب تشيع داشت بهره می جست. در اين اوان، نه تنها در سبزوار بلکه در نواحی ديگر از جمله کاشان نيز انتظار ظهور قائم آل محمد، امام غايب عمقی روزافزون داشت. دسته ای از صوفيان نيز با تعلميات خود درباره ترک دنيا و بی اعتنايی به تجمل و لذت های دنيوی، در واقع به مبارزه با حريصان مال اندوز و جاه طلب می رفتند که با پيوستن به متجاوزان به مقام و ثروت رسيده بودند. در اين ميان، مردم محروم طبقات پائين، به خصوص روستائيان، از اين افکار استقبال می کردند، زيرا خشک سالی و هجوم ملخ به کشتزارهای آنان آسيب فراوان زده بود و سهميه گزافی که هر سال ماموران حکومت به زور می بردند آن ها را به تنگ دستی و سختی دچار کرده بود.
هنگامی که سربداران توانستند بر حاکم مغولی خراسان پيروز شوند حکومت مستقلی ترتيب دادند و سبزوار را مرکز خود ساختند. در همين هنگام برای به دست آوردن کتاب های شيعه با شيعيان جبل عامل در لبنان به مکاتبه پرداختند. به دعوت سران سربداران عده ای از شيعيان لبنان به ايران آمدند و نويسندگان شيعه کتاب های معتبری به نام امرای سربداری تاليف کردند و به ايران فرستادند.
قيام سربداران با آن که جنبشی محلی بود و مدت زيادی دوام نيافت، اما در تاريخ ايران اهميتی خاص دارد، زيرا در پی اين قيام و با نيرو گرفتن از پيروزی های آن بود که در نقاط ديگر نيز مردم روستاها سرکشی آغاز کردند. استقرار دولت سادات در مازندران را بايد يکی از بارزترين پی آمدهای حکومت سربداران دانست. امرای سربداران در اداره حکومت با يکديگر اختلاف بسيار داشتند و بسياری از آنان با توطئه ياران خود را از پای درآمدند. با اين همه در مدت کوتاه حکومت ايشان، آبادانی بسيار صورت گرفت و خرابی های حمله مغول تا حد زيادی جبران شد. اميران سربدار در پی بهتر کردن زندگی روستائيان و طبقه محروم شهر بودند و به نوعی مساوات در تقسيم عوايد و ثروت عمومی اعتقاد داشتند.
[ویرایش] حکمرانان سربداری
خواجه عبدالرزاق باشتینی (738 - 736 ه.ق.)
خواجه وجیه الدین مسعود (745 - 738 ه.ق.)
آقا محمد آیتمور ()
کلو اسفندیار ()
خواجه شمس الدین ( - 747 ه.ق.)
خواجه شمس الدین علی (749 - 753 ه.ق.)
خواجه یحیی کراولی (753 - 759 ه.ق.)
خواجه ظهیرالدین کراولی (759 - 760 ه.ق.)
پهلوان حیدر قصاب (760 - 761 ه.ق.)
میرزا لطف الله (761 - 762 ه.ق.)
پهلوان حسن دامغانی (762 - 766 ه.ق.)
خواجه نجم الدین علی موید (766 - 788 ه.ق.)