بحث کاربر:Sadeq ir
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] خوشآمدید
- به ویکیپدیا خوشآمدید. امیدوارم بتوانید مقالاتی که میخواهید بنویسید و ویرایش کنید. لطفاً توجه کنید که محل مقاله در صفحهٔ شخصی (یعنی این صفحه) نیست. میتوانید مقالهتان را با کلیک کردن روی ورزش زورخانهای یا با ویرایش ورزش در ایران باستان ایجاد کنید. ضمناً فراموش نکنید که منبعی که از آن برداشت میکنید را بنویسید.
ضمناً نگاهی به این مقالات بیاندازید :
از شما ممنونم. اگر کمکی خواستید در خدمتام. --شروین افشار 13:47, ۴ دسامبر ۲۰۰۵ (UTC)
-
- ضمناً سایت زورخانه «برداشت آزاد» نیست. یعنی مطالبش دارای حق تالیف است و نمیتوان آنها در ویکیپدیا کپی کرد. در پایین این صفحه آمده است که «All Rights Reserved». --شروین افشار 13:52, ۴ دسامبر ۲۰۰۵ (UTC)
-
-
- ممنون از پاسخ شما. خوشحالم که در جمع ویکیپدیانویسان حضور یافتهاید. اگر میتوانید در بخش منابع هر مقالهای که کپی میکنید به اینجا آدرس دقیق صفحه را روی سایت زورخانه بنوسید. ضمناً برای اینکه مطالبی که اضافه میکنید حذف نشوند باید در زیر آن مقالات در سایت زورخانه حتماً ذکر شود که «برداشت با ذکر منبع آزاد است». چون همهٔ کاربران و مدیران دیگر نمیدانند که شما مسوول این سایت هستید و ممکن است مطالب شما بدلیل نقض حق تکثیر حذف شود (یعنی حالتی که در حال حاضر وجود دارد، زیرا سایت شما حق تکثیر دارد). ممنون از همکاری شما. --شروین افشار 15:06, ۴ دسامبر ۲۰۰۵ (UTC)
-
ورزش هاي زورخانه؛ ميراث معنوي ايرانيان / بخش اول
ورزش در ايران باستان
ورزش وانجام حركات پهلواني جز فعاليتهاي اصلي روزمره ايرانيان در دوران باستان بوده است. جامعه آن زمان ارزش خاصي براي ورزشكاراني قائل مي شد كه براي قدرت بدني وشجاعت روحي كه دراختيار داشتند، شكرگزاربوده اند. پهلوانان درصورت نياز ازخانواده و سرزمين خود در برابر دشمنان دفاع مي كردند. اين پهلوانان با تشويق زائدالوصف همگان براي ورزش، قهرماني وقدرت خودروبرو مي شدند. طبق آموزش مذهبي آنها، مردان زورخانه در نيايش خود ابتدا زيبايي بهشت را مي ستودند وسپس قدرت بدني و فكري خود را از خداوند خواستار مي شدند. آنها اعتقاد راسخ به بدن سالم و نيرومند داشتند. ايرانيان باستان به فعاليتهاي ورزشي خود، كه بر الگوي سلاحهاي جنگي شان تاثير گذاربوده است، روح معنوي مي دادند. حتي در حين مجيزخواني (استعاره هاي مذهبي) درزمان نيايش در معابد خود گرزي دردستان خود نگه مي داشتند همانند اسقف بريتانيايي، كه روي كمربند خودشمشير مي آويختند،"اوستا". كتاب مقدس مذهبي قديم ايران تاحدزيادي مشوق قهرمانان وورزشكاران بوده است وازآنان تجليل و ستايش بعمل مي آورد، درست همانند آنكه مردان بزرگ درمقابل خدايان خود عبادت مي نمودند. نسل قديمي تر مي بايست هماهنگي هايي در زمينه حكايات باستاني و يا اشعار حماسي اي بوجود آورد كه مقرر است براي جوانان از روي كتابهاي برجامانده ويا آنهايي كه از نسلهاي پيشين خود آموخته بودند، خوانده شود. اين سنت تا امروز باقي مانده وقرون زيادي را تجربه نموده است. امروزه حتي مشهوداست كه بين قبايل ودرقهوه خانه هاداستان گويي با همان شور وذوق مشابه قرنهاي پيش، اجرا مي شود. با توجه به اين حقيقت كه در زبان فارسي ايران باستان بيش از 30 لغت در ارتباط با مفاهيم قهرمان و پهلوان وجود دارد ، ميزان علاقه وافرايرانيان به قهرمانان وپهلوانان مسلم وآشكارا مي گردد. جوانان زير24 سال آموزش تكميلي مرتبط با ورزش را درزمان خود فرا مي گيرند، اين ورزشها عبارتند از: دو، سواركاري، چوگان، پرتاب دارت، كشتي، بوكس، تيروكمان، شمشيربازي و... . اين فنون تحت شرايط بسيارسخت آموزش داده مي شد تا بتوانند در زمان نيازشرايط سخت ، ناسازگاري ها ومشكلات ناشي از جنگ از قبيل گرسنگي، تشنگي، كوفتگي ،گرما، سرما و ... را تحمل نمايند.
منبع: سايت زورخانه دات كام [1]
[ویرایش] ورزش هاي زورخانه اي ؛ ميراث معنوي ايرانيان / بخش دوم
ساختمان زورخانه شكل درون و برون زورخانه هاي قديم در توالي معماري دوران ساسانيان است. ورود به زورخانه از دري كوتاه (حدود 5/1 متر) و با دو يا چند پله از كف كوچه به پايين به كنار گود مي رسيد. گود زورخانه به صورت هشت ضلعي و از كف تا لبه حدود 70 تا 90 سانتيمتر و طول ان از هر سو از زاويه به زاويه حدود هشت متر است كه بيست نفر در آن ورزش مي كنند دور آن معمولاً چهار ايوانچه مانند حمام هاي قديم قرار دارد سقف زورخانه مدور و بلنداي آن تا 10 متر هم مي رسد. اما در زورخانه هاي كنوني تفاوت در اندازه ها و مصالح و شكل وجود دارد. در كنار در ورودي به محوطه زورخانه ,سردم يا جايگاه مرشد قرار دارد تا به ورود و خروج ورزشكاران مسلط باشد. شكل و نماي داخلي و خارجي ساختمان زورخانه ها به ويژه در گذشته به تكيه ها و خانقاه ها شباهت دارد بعد از ظهور اسلام زورخانه ها لنگرگاه ها خانقاه ها و تكيه ها مركز اقطاب اهل تصوف و مرجع پهلوانان و عياران پيرو اهل فتوت بوده است لذا مي توان گفت علت شباهت بناي زورخانه ها و تكيه ها و خانقاهها همين رابطه نزديك پهلوانان و اهل تصوف بوده است. ضمنا از نظر معماري هم زورخانه ها شباهت بسياري از جهت پائين تر بودن از سطح زمين , آستانه ورودي كوتاه , سكوهاي زير پله و مسند پير طريقت يا مرشد داشته اند كه نمونه هاي بازمانده اين خانگاه ها گواه صادق بر آنند.
نماي بيروني زورخانه چهارگوش است با گنبد و يا گنبد گلدسته مانند كه محل ورود هوا و نور آفتاب از دريچه ها به درون زورخانه هاست. در ورودي زورخانه را عمد كوتاه مي سازند تا وارد شوندگان به احترام و به نشانه تواضع و فروتني سر فرود آورند. درست در زير سقف زورخانه و حدود 70 سانتي متر پايين تر از سطح زمين گود قرار دارد. از دور گود تا جايگاه تماشاگران حدود 5/1 تا 2 متر فاصله است و ارتفاع از كف گود تا بالاي گلدسته نزديك به 10 متر مي رسد. گود زورخانه را متناسب با وسعت فضاي زورخانه به صورت پنج ضلعي، شش ضلعي و يا هشت ضلعي مي سازند . و اصولا گود مقدس در زورخانه هايي كه بر اساس معماري صحيح و با آگاهي از پيشينه ايي ورزشخانه سنتي و باستاني درست شده باشند بايد هشت ضلعي باشد و همچنين نورگرهاي طاق گنبد فراز گود نيز يا هشت روزنه داشته اند و يا بصورت ستاره هشت پر با شيشه هاي ضخيم ساخته مي شده است. نقش ستاره هشت پر از معماري كهن و سنتي ايران به شمسه (خورشيدي) مشهور است و آن نشانه خورشيد يعني منشاء حيات انسان است كه ايرانيان باستان در روزگاران كهن خورشيد را به عنوان منشاء و منبع اصلي حيات انسان ستايش مي كرده اند. نام ديگر خورشيد "مهر" است كه در زبان پهلوي به آن ميثرا (Mithra) مي گويند و مهرپرستان هنوز هم در اكناف جهان هستند . و اين هشت گوشه گود و يا هشت كنج آن نشان مهر است كه در طي ساليان متمادي سينه به سينه و نفس به نفس به نسل امروز رسده است . در فرهنگ ايران كهن معماران اصل مسلم داشتند كه به معمار مي گويد: "نور دختر خداست ؛ دست دختر خدا را بگير و در خانه اي كه مي سازي او بگردان" و قطر آن حداكثر 10 متر و ارتفاع آن معمولا 90 سانتيمتر است. از آنجا كه گود محل اصلي ورزش است و ورزشكاران زورخانه پا برهنه در گود ورزش مي كنند ترتيبي مي دهند كه كف گود نرم باشد. در گذشته كف گود بوته هاي صحرايي خشك قرار مي دادند و روي آن به قدر كافي خاك نرم مي ريختند تا پس از آب پاشي و پا خوردن حالتي نرم و فنري داشته باشد.
موسيقي زورخانهاي
به نوشتة هرودت ، مورخ يوناني : « ايرانيان فرزندان خود را از پنج سالگي تا بيست سالگي به سه امر عادت ميدهند : اسب سواري ، تير اندازي و راستگويي . . . » . ورزش و اخلاق از دير باز در فرهنگ ايراني در پيوند با هم بودهاند و ورزش زورخانهاي برجستهترين نمود اين خصيصة نيكو در نزد ايرانيان است : « به دلايل زياد قدر مسلم اين است كه ايرانيان از دوران باستان تا بعد از اسلام ، هميشه جاها و محلهايي براي انجام عمليات ورزشهاي سبك و پهلواني خود داشتهاند » . « تاريخ معلوم زورخانه با شكل و وضع كنوني آن از قرن هفتم است » . همچنين « اطلاق ورزش باستاني به عمليات زورخانهاي احتمالاً از نما و شماي عمومي آن برداشت شده . مثل شلوار چرميها و آيينهاي كشتي پهلواني و اسباب و آلاتي مثل ميل كه به گرز ، و كباده كه به كمان ، و سنگ كه به سپر سربازان ايران در دورة باستان ميماند و هم طبل كه وسيلهاي براي تهييج سربازان در هنگام جنگ بوده است » .
ورزش زورخانهاي آداب و سنتي خاص دارد . آداب و سنني كه با تأسي از پهلوانان و دلاوران افسانهاي ، خُلق و خوي مردانگي و مروت و جوانمردي را در ورزشكاران بر ميانگيزد يا نيرو ميبخشد . اين خصائل نيكو در قالب اشعار و داستانهايي به صورت آهنگين و به همراهي « ضرب زورخانه » كه مهمترين ساز اين نوع موسيقي است ، براي تهييج ورزشكاران در هنگام ورزش از سوي « مرشد » خوانده ميشود . ورزشكاران هماهنگ با موسيقي مرشد جست و خير ميكنند و حركات زيباي گروهي يا فردي به نمايش ميگذارند .
« مرشد » زورخانه ، حامل مهمترين نقش در ورزش باستاني است : يك مرشد خوب ، بايد نوازندهاي چيره دست ، خوانندهاي خوب ، و كاملاً آشنا و مسلط به آداب و رسوم زورخانه باشد . يك نوازنده و يا مرشد مسلط و توانا بايد خصوصيتهاي زير را دارا باشد :
1. هماهنگي شعر و ريتم و هنر تلفيق شعر و موسيقي ؛ 2. تسلط به ريتم و قواعد آن ؛ 3. دگرگوني آني در اوزان حركتي ورزشهاي متنوع و قدرت رهبري ؛ 4. استفاده از همه ميدان و قابليتهاي ضرب زورخانه . در ورزش زورخانه ، « مياندار » كسي است كه در ميانة گود زورخانه ميايستد و ديگر ورزشكاران با نگاه كردن به حركات او ، هماهنگ با ضرب مرشد ، حركات ورزشي انجام ميدهند ، مياندار نسبت به ديگر ورزشكاران از سابقه و تبحر بيشتري برخوردار است .
. . . در گود زورخانه تنها ريتم است كه عواطف گوناگون و انساني آنان ( ورزشكاران ) را بازگو ميكند . پاي زدن و انواع حركات زورخانه نظير شناي پيچ ، گورگه گرفتن ، سنگ و چرخ و ميل بازي و كباده كشيدن همه حكايت از سابقة ديرين اين ورزش با موسيقي و ضربهاي متنوع آن دارد .
براي هر يك از اجزاء ورزش زورخانهاي ، قطعات موسيقي ( سازي و آوازي ) وجود دارد كه مرشد آن را اجراء ميكند . موزيكاليتة اين قطعات را ( تندي و كندي ريتم و ملودي ، تأكيدها ، به تدريج تند و يا كند شدنها ، و غيره ) مرشد بر اساس حس و حال موجود در فضاي زورخانه و در بين ورزشكاران ، تغيير ميدهد .
ملوديهاي موسيقي زورخانه در گذشته با سازهاي مختلفي مانند ضرب ، ني و سه تار انجام ميشده ، ولي امروزه موسيقي زورخانه تنها شامل آواز به همراهي ضرب زورخانه است و غالباً هر دو را مرشد اجراء ميكند .
ضرب يا طبل زورخانه ، از نظر شكل شبيه به تنبك بزرگ موسيقي سنتي با صدايي بمتر و قويتر است . بدنة ضرب يا طبل زورخانه از گِلِ پخته و پوست آن هم مانند ساير ضربها از پوست آهو و مانند آن تهيه ميشود .
اشعار در موسيقي زورخانه ، بيشتر حماسي است ، امّا بر حسب موضوع ، از اشعاري در فضائل و رثاي اولياء و انبياء دين و همچنين اشعاري با موضوعهاي اخلاقي از ديوان شعرايي همچون مولوي ، سعدي ، حافظ و شعراي معاصر نيز در اين موسيقي استفاده ميشود . موسيقي زورخانه از نظر فرم ، مانند ديگر انواع موسيقي قديم ايراني ، در چارچوب موسيقي رديف دستگاهي و موسيقي محلي ايران جاي ميگيرد . ملودي و ريتم در موسيقي زورخانه با توجه به محتواي شعر ، وزن شعر و حركت ورزشكاران از ميان گوشههاي موسيقي رديف يا موسيقي محلي ايران انتخاب و اجراء ميشود .
[منبع: سايت زورخانه http://www.zurkhaneh.com]
[ویرایش] ورزش هاي زورخانه اي؛ ميراث معنوي ايرانيان / بخش سوم
منش پهلواني و جوانمردي در ورزش هاي زورخانه اي
فلسفه و جهان بيني ايرانيان در دوران باستان فلسفه مبارزه بوده و از ديرباز نداي ياري كردن اهورامزدا در پيكار با اهريمن دعوتي مقدس شناخته مي شده اكنون سخن در اينجا بر سر آن است كه نشان مي دهد چگونه اين فلسفه و جهان بيني بعد از اسلام، باز زير شعائر مكتب فتوت يا آئين جوانمردي به صورت مشي اجتماعي ايرانيان همچنان ادامه يافته است.
نظر به اهميت اساسي آئين فتوت در تاريخ زورخانه و نهضت هاي پهلواني و عياري ايران لازم است شرحي مختصر براي معرفي دستورالعملها و راهنمايي هاي آن من باب نمونه آورده شود تا بتوان بدين وسيله به اخلاق و رفتار و ويژگي هاي پهلوانان و عياران، اين پاسداران استقلال ايران، پي برد. البته اين دستورالعملها و راهنمايي ها توسط عرفا و متصوفين خردمند ايراني كه انديشمندان اصلي ترين جوامع توليد كننده شهري يعني پيشه وران بودند به مردم القا و آموخته مي شده است.
براي آگاهي از وسعت دامنه دستور العمل ها و راهنمايي هاي مكتب فتوت ابتدا نام تعدادي از فتوت نامه ها ذكر مي شود. گرچه سراسر كتب كلاسيك ايراني مانند شاهنامه فردوسي، تذكره الاولياء، منطق الطير، خمسه نظامي، بوستان و گلستان، ديوان حافظ، مثنوي معنوي مولوي... مشحون از آموزش هاي درخشان انساني آيين فتوت است، با اين وجود مي توان از صدها كتاب و رساله نام برد كه تنها موضوع آنها در خصوص فتوت تأليف شده مانند فتوت نامه سلطاني، تحفه الاخوان في خصايص الفتيان سمرقندي، رساله فتوتيه، فتوت نامه هاي شهاب الدين سهروردي، فتوت نامه نجم الدين زركوب، فتوت نامه يوسف كر كهري، فتوت نامه چيت سازان، فتوت نامه عطار، فتوت نامه ابو عبدالرحمن نيشابوري، فتوت نامه علي بن عبدالرسول، فتوت نامه تحفه الخوان خواجه عبدالله انصاري، كتاب الفتوت حنبلي، قواعد الفتوت عبدالرزاق كاشاني، رساله فتوت امام فخر رازي، فتوت نامه منظوم ناصري سيواسي، رساله في الفتوت شيخ علاء الدوله سمناني، رساله فتوتيه ميرسيد علي همداني، فتوت نامه ابن معمار و ... كه تمامي مي توانند نمايشگر عواطف عالي انساني و مردم گرايي تاريخي ايرانيان باشد.
آقاي دكتر محمدجعفر محجوب در مقدمه فتوت نامه سلطاني مي نويسد: «فتوت تصوفي است عوامانه و راه رسم هاي آن ساده و عملي و درخور فهم پيشه وران و صنعتگران و كشاورزان و خلاصه عامه مردم است. از همين روي كاشفي «علم فتوت» را شعبه اي از «علم تصوف» خوانده است. پديد آمدن و رواج و رونق فتوت بر اثر جريان هاي اجتماعي خاصي بود. ايشان همچنين مي افزايند: «در اين گفتار بارها از وابستگي كامل آئين سخن در ميان آمده است. در حقيقت عياري ـ كه شايد ريشه هاي آن به دوران هاي قبل از اسلام تاريخ ايران وابسته ـ (و از ساختمان لفظ عيار نيز اين حدس تقويت مي شود) بعد از اسلام به صورت فتوت در آمد.»
به شهادت تمامي فتوت نامه ها، دستور العمل ها و راهنمايي هاي فتوت نامه ها در عين حال به صنوف مختلف پييشه وران و زحمتكشان شهري هم تعلق داشته ولي به طور كلي شعائر اين مكتب و كلمه فتوت مظهر شخصيت عياران و پهلوانان و شاطران و مترادف نام ايشان بوده است. چنان كه در قابوسنامه هم عنصرالمعالي ضمن آن كه براي بازاريان و سپاهيان جوانمردي را آرزو كرده اين صفت را درباره عياران كليت داده و آن را صفت محض ايشان خوانده است.
نموه هايي از بعضي صفحات چند فتوت نامه كه حاوي فشرده ترين و خلاصه ترين دستورالعمل ها براي عياران و پهلوانان و ديگر اهل طريقت جوانمردي است ذيلاً آورده مي شود. اولين آنها از نجم الدين زركوب است كه پس از برشمردن دوازده اصل از آئين فتوت با يادكردن از چهل صفت زشت و چهل صفت نيك، مرم را به تبديل اخلاق از آن به اين دعوت مي كند.
" فتوت دار را شرط است: اول – آزاد باشد. دوم – بالغ باشد. سيم – عاقل باشد. چهارم – آنقدر علمش باشد كه تربيت جواني تواند كردن؛ اگر بسيارش نباشد تفاوت نكند. پنجم – يتيم پرور و درويش نواز باشد. ششم – خلق خوشش باشد. هفتم – امانتش باشد. هشتم – صالح باشد نماز كننده. نهم – به زبان نگويد، الا به خير خلق خدا. دهم – حملش باشد. يازدهم – پرحيا باشد كه حيا در آدمي نشان حلال زادگي است. دوازدهم – خوب صورت باشد، چنان كه در هيچ عضوش خلل مادرزاد نباشد.
صاحب فتوت را مي بايد كه تبديل اخلاق باشد چنان كه نفس او پاك شود از چهل صفت بد و مخصوص شود به چهل صفت نيك.
اما صفت هاي بد چنان كه: حرص، حسد، حقد، بغض، تكلف، تصنع، تزوير، جهل، حمق، نفاق، تكبر، ظلم، فسق، خيانت، فحش، دئانت، خست، كسالت، تعصب شهواني، صحبت به علت، ذلت، خوي بد، بي وفايي، بي حيايي، وقاحت، حيلت، مكر، سخن چيني، سفاهت، كدورت، دروغ، ناسپاسي، آيذا، عجب، بخل، ملامت، نامحرمي، مردم شكني، غيبت، بهتان.
و بايد آن چهل صفت بد مبدل شود به اين چهل صفت خوب: علم، حلم، عزت، كرم، سخاوت، ثبات، وقار، وفا، حيا، شفقت، زهد، تقوي، لطف، صلاحيت، ايثار، خوي نيك، امانت، ديانت، حق شناسي، بي تكلفي، تواضع، صدق، صفا، دعا، مرحمت، انعام، احسان، صبر، شكر، تسليم، رضا، توكل، قناعت، مجامله، ايمان، اسلام، محبت، خدمت، محرميت.
و آنچه بدينها ماند و اين معني در چهل سال تمام شود. همچنان كه در پانزده سالگي بلوغ معني؛ چون مرد راه رو را چهل سال تمام شود؛ اگر نبي است نبوت بدو فرو آيد و اگر ولي است ولايت. ولي حامل ولايت وقتي گردد كه مخصوص شود بدين چهل صفت خوب كه تقرير سكرديم. "
شيخ شهاب الدين سهروردي از اجله عرفاي عالي قدر ايران كه او را ملك المشايخ و قطب المحققين و قدوه الساكنين عنوان داده اند، در فتوت نامه كامل خود، تمامي شرايط آدمي بودن را در احراز مقامات مسلك فتوت دانسته است. اين عارف كبير گذشته از آوردن مبحثي در امور قضا و جزا، تربيت و تعليم و حتي لباس پوشيدن و غذا خوردن، در فضايل مرد فتوت دار (جوانمرد) در مقامي بالاتر چنين تقرير مي فرمايد:
«... و بايد كه در انواع هنرها چنان استاد بود كه اگر وي را در محفل دانشمندان و صاحب فتوتان، كسي مدعي شود كه هيچ دقي و نكته اي بر او نتواند گرفت، و اين نتواند بود، الا به طريق فراغت و ارادتي تمام در اين خصلت ها (كه به) رنج تواند برد و به حاصل تواند كردن. چنان كه علم، حلم، حكمت، فضل، زهد، رياضت، مجاهده، ...، تجريد، تامل، فنا، فناء فنا، مشاهده، بقا، تفريد و توحيد.
آنگاه درباره تربيت روان به رياضت به طور مشروح سخن مي گويد. از تربيت نفس، صحت دل، تربيت زبان، تربيت گوش و بالاخره تربيت تمامي رفتار اعضاي بدن كه آوردن بيش از اين سخن در درياي معاني، بيرون از حد يك گفتار است و موجب سردرگمي طالب و سالك طريقت در درياي معاني تقريرات آن قدوه الساكنين مي گردد.
عبدالرزاق كاشي سمرقندي در فتوت نامه خود با نام تحفه الاخوان في خصايص الفتيان ضمن تعريف موارد حقيقت، توبه، تواضع، صدق، هدايت، نصيحت، وفا، مروت و ... طرايق اكتساب فتوت و خصايص آن در باب فرق ميان فتي و متفتي و مدعي مي نويسد:
فتي جوانمرد است، و جوانمرد شخصي بود در فضايل خلقي كامل، و از دنايا و رذايل نفساني مجتنب، از معرفت حق عز و علا بر يقيني واضح، و از حال خويش بر بصيرتي لائح، صاحب قدمي راسخ، طمأنينتي متمكن، كه اجناس فضايل چهارگانه به انواع آن در نفس او ملكات باشند بر وجهي كه تغيير تبديل به ان راه نيابد و تلون و تكلف برنيابد. به دقايق آفات و تفاريق عاهات عارف و بينا و در جزئيات نفاق و ريا و عوارض سهو و خطا بيدار و برحذر و از شرب نفس از رتبت و بهآء خويش بركنار و با خير خداوند نفسي منقاد ... »
مولانا حسين واعظ كاشفي سبزواري در فتوت نامه سلطاني كه از فتوت نامه هاي جامع و كامل است در اول كتاب بزرگ خود تحت عنوان شرف علم مي نويسد:
بدان كه علم فتوت علمي شريف است و شعبه اي است از علم تصوف و توحيد و اكابر عالم در اين علم رساله ها ساخته اند و... . در كتاب قواعد الفتوه اين بيت ها را از شيخ فريد الدين عطار قدس سره استناد كرده است:
هر كه از علم فتوت بهره يافت
رو سوي دين كرد و از دنيا بتافت
ديده دل ز فتوت روشن است
روضه جان از فتوت گلشن است
گر بود علم فتوت بر سرت
هر زمان بخشد صفاي ديگرت
و ديگر رساله آداب الفتوت، فتوت نامه شيخ كبير، عوارف المعارف و مرصاد العباد، حديقه الحقيقه و رساله سيرجاني و زادالآخره و ذريعه اصفهاني و تذكره الاولياء، ذكر اين علم و شرف فتوت و تعريف كسي كه مظهر اين صفت باشد مسطور است.
در تمام فتوت نامه ها براي احترام به مادر اهميت و مقامي شامخ قائل شده اند چنان كه در همين فتوت نامه سلطاني در فصل دوم باب پنجم آمده: .... بهشت زير قدم هاي مادران است. حاصل آن كه به روضه رضوان بي رضاي ايشان نتوان رسيد.
جنت كه رضاي ما، در آن است
در زير قدوم مادران است
خواهي كه رضاي حق بيابي
آن كن كه رضاي مادران است
در فتوت نامه سلطاني تحت عنوان در معاني و فوايد متفرقه كه تعلق به َشدّ دارد درباره شرايط ميان بستن (يا كمر بستن = كستي يا كشتي كه از آداب ديني ايرانيان باستان بوده است) و در ميان جوانمردان بعد از اسلام هنگام رسيدن به مرحله «َشدّ» صورت مي گرفته اصولي از آيين فتوت مخصوص َشدّ بيان گرديده كه آداب و دستور العمل هاي آن مي بايست به عياران و شاطران تعلق داشته باشد.( َشدّ: روي به مبارزه نهادن، استواري در كسوت يافتن، دويدن يا يكباره وارد مرحله بزرگي شدن، نيرومند شدن معني مي دهد.) استاد هنگام رسيدن شاگرد به مقام َشدّي طي انجام تشريفات و آدابي، كمر او را با پوشاندن شلوار كشتي مي بست و در همان حال كلماتي مثل دستور عمل گل كشتي منتها درباره فوت بر او مي خواند. سخناني كه به وسيله استاد به شاگرد هنگام كمر بستن او در قرن نهم گفته مي شده است و از فتوت نامه سلطاني استخراج شده است در ذيل آمده است:
«اگر پرسند كه كلماتي كه استاد در وقت ميان بستن بر شاگرد مي خواند چند است؟ بگوي دوازده.
اگر پرسند آن دوازده كدام است؟ بگوي: اول – تو لا به دوستان خدا. دويم – تبرا از دشمنان خدا . سيم – امر به معروف. چهارم – نهي از منكر. پنجم – عدل كردن. ششم – دست ازحسد برداشتن. هفتم – شرايط فتوت (دانستن) و به جاي آوردن. هشتم – جوانمردي كردن. نهم – با پير مريد بودن. دهم – مريد را پير بودن. يازدهم – غالب را نازل بودن. دوازدهم – نازل را غالب شدن.
اگر پرسند كه بستني چند است و گشادني چند؟ بگوي دوازده چيز بستني است و چهارده چيز گشادني.
اگر پرسند كه بستني ها كدام است؟ بگوي :
اول – بستن چشم از نظر حرام و ناديدني.
دويم – بستن گوش از ناشنيدني ها.
سيم – بستن زبان از نا گفتني ها.
چهارم – بستن فكر از غير.
پنجم – بستن سينه ازحسد و كينه.
ششم – بستن دل از شك و شرك.
هفتم – بستن دست از آزار خلق و از ناگرفتني ها.
هشتم – بستن حلق از لقمه حرام و ناخوردني ها.
نهم – بستن بند فتوت از زنا و ناكردني ها.
دهم – بستن پاي از مواضع تهمت و نارفتني ها.
يازدهم – بستن خاطر از فكرهاي بيهوده.
دوازدهم – بستن راه بخل و طمع.
اگر پرسند كه گشادني ها كدام است؟ بگوي:
اول – گشادن در به روي مهمان.
دويم – گشادن بند سفره براي گرسنگان.
سيم – گشادن پيشاني براي ملاقات مردمان.
چهارم – گشادن چشم به ديدار پيران و مريدان.
پنجم – گشادن گوش به سخن استادان و عارفان.
ششم – گشادن زبان به ذكر حضرت سبحان.
هفتم – گشادن دست به شفقت و احسان.
هشتم – گشادن سينه به محبت مردمان.
نهم – گشادن دل به عشق الهي.
دهم – گشادن فكر به حقايق اشياء كماهي.
يازدهم – گشادن قدم به كارهاي خير و صواب.
دوازدهم – گشادن خاطر به نكته هاي اولوالباب.
سيزدهم – گشادن در اخلاق به نيكويي.
چهاردهم – گشادن راه سخاوت و دلجويي.
يك مطلب ديگر هم براي نمونه از ميان فتوت نامه هاي موجود آورده مي شود و آن شعري است از فتوت نامه نجم الدين زركوب كه اصلي ترين دستورالعمل هاي اين آئين را با بياني زيبا و روان و دلنشين اين چنين به نظم در آورده است:
كسي كو را فتوت پاسبان است
به هر كاري كه باشد كام ران است
دلي كورا فتوت هم قران است
ز هر آفت كه داني در امان است
فتوت شيوه هر بي ادب نيست
فتوت پيشه پيغامبران است
فتوت چيست؟ صرف علم كردن
چو طالب مستعد آن بيان است
فتوت چيست؟ ترك جهل كردن
كه جاهل در فتوت بد گمان است
فتوت از خود انصاف است دادن
كه بي انصاف دايم در فغان است
فتوت چيست؟ در بازار معني
ز اخلاق حميده كاروان است
فتوت اعتقاد عقل و قلب است
فتوت استواي جسم و جان است
به معني آفرينش يك وجود است
فتوت آفرينش را دهان است
فتوت فرض كردي چون دهاني
مروت اندرو همچون زبان است
فتوت همچو صاحب حسن شخص است
مروت حسن او را همچو آن است
فتوت در مثل آئينه اي دان
مروت چون صفاي روي آن است
فتوت ديگر انسان را حوايج
مروت چون نمك اندر ميان است
فتوت خان و مان معنوي دان
مروت زينت آن خان و مان است
فتوت روز خورشيد است و شب ماه
مروت چون ضيا و نورشان است
فتوت گلستاني دان سراسر
مروت همچو گل در گلستان است
نه هر چيزي درو خاصيتي هست
كه آن خاصيتش خورشيد سان است
نمودن در مهم خاصيت خويش
ز هر شيئي فتوت را نشان است
فتوت بوستان و شرع چون تخم
طريقت چون درخت بوستان است
حقيقت ميوه هاي نغز و شيرين
كه در باغ فتوت جاودان است
نه هر كورا فتوت دار خوانند
فتوت را به هر معني ضمان است
نه هر كو را فتوت دار دانند
به معني در فتوت كاردان است
همه جا را زمين گويند ليكن
به جايي خار و جايي گلستان است
اگر چه هر دو مرواريد باشد
ز در تا با شبه فرقي عيان است
به هر صد سال مردي را توان ديد
كه در دين قبله خلق جهان است
فتوت گوهر است و لعل و ياقوت
فتوت دار همچو بحر و كان است
فتوت دار را در هر دو عالم
ازار عز و خدمت در ميان است
فتوت دار را بر فرق معني
رداي كبريايي طيلسان است
فتوت دار آن باشد كه او را
اگر مال است و گر جان در ميان است
فتوت دار مي داني كه باشد؟
فتوت دار آن كو مهربان است
فتوت دار آن كو عيب پوش است
فتوت دار آن كو خوش عنان است
فتوت دار آن كو دل نواز است
فتوت دار آن كو دل ستان است
فتوت دار آن كو آستين است
فتوت دار آن كو آستان است
اگر خود نيم ناني ملك دارد
فتوت دار دائم ميزبان است
اگر خود ميهمان مست است و كافر
فتوت دار خاك ميهمان است
فتوت دار هرگز بد نگويد
و گر گويد همه سودش زيان است
فتوت دار هرگز بد نبيند
كه او در نيك بيني ديده بان است
جهان را خلق همچون گله اي دان
فتوت دار مانند شبان است
فتوت خواهي از «زركوب» واپرس
كه او را در فتوت داستان است
بقدر آنچ ازين معني كه گفتيم
كسي دارد در اين ره قهرمان است
زهي مردي كه در راه فتوت
چنين باشد كه ما را در بيان است
چند بيت زير نمونه هاي ديگري از نمودار بسط فكر فتوت گرايي در آثار شعراي ايران است.
فردوسي:
جوانمردي و راستي پيشه كن
همه نيكويي اندر انديشه كن
عنصري:
جوانمردي از كارها بهتر است
جوانمردي از خوي پيغمبر است
عطار:
هر كه ازعلم فتوت بهره يافت
رو سوي دين كرد و از دنيا بتافت
سعدي:
جوانمرد باشي دو گيتي تو راست
دو گيتي بود بر جوانمرد راست
جوانمرد اگر راست خواهي ولي است
كرم پيشه شاه مردان علي است
[ویرایش] ورزش هاي زورخانه اي؛ ميراث معنوي ايرانيان / بخش چهارم
اصطلاحات زورخانه واژگان و تركيب هايي كه در اينجا توضيح داده مي شود خاص گود مقدس زورخانه است. اين واژگان و تركيب ها اگر چه مختص ورزشكاران است ولي بعضي از آنها در خارج از زورخانه نيز در محاورات روزانه عمومي مورد استفاده قرار مي گيرد.
پيش كسوت: كسوت در لغت به معني لباس است و در اصطلاح اهل تصوف به لباس فقر گفته مي شود و چون غالب آداب و مراسم و اصطلاحات زورخانه از فتوت و فتوت از تصوف سرچشمه گرفته است اين عنوان در زورخانه ها رايج شده است؛
پيش قدم: اين عنوان مرادف پيش كسوت است و از اصطلاحات فتيان (جوانمردان) است كه اعراب آن را كبير، شيخ، مقدم، قائد و رأس الحرب مي گويند و فارسي زبانان آن را به پيشقدم تعبير كرده اند. پيش خيز: اين اصطلاح كه فعلاً تا حدي متروك است و به ندرت گفته مي شود؛ تركيبي است در برابر پس خيز و اين دو طبقه كساني بوده اند كه در گذشته در جلو و عقب اسب رجال و بزرگان حركت مي كرده اند و پيش خيزان مأمور بازكردن راه و از طبقه شاطرها بوده اند كه ما , در گفتار (هشتم) در اين باره بحث خواهيم كرد ولي در زورخانه ها عنوان پيش خيز مخصوص جوانان نورس و پر حرارت و نوچه هاي فوق العاده علاقمند به ورزش بوده و اين دو اصطلاح در متن جواز تنكه پوشيدن پهلوان ميرزابيگ در گفتار (نهم) از اين كتاب خواهد آمد. نوچه: به جوانان ورزشكار كشتي گيري اطلاق مي شود كه در زورخانه مخصوصي تحت تعليم قرار مي گيرند و شاگرد پهلوان بخصوصي هستند.
نوخاسته: به جوانان و نوچه هايي اطلاق مي شود كه دايره عمل ورزشي و هنر شيرين كاري خود را وسعت داده و براي ارائه هنر و حريف طلبي در كشتي به زورخانه هاي ديگر هم مي روند.
ساخته: اين واژه به كسلني اطلاق مي شود كه در اثر كوشش در ورزش اندام برازنده و با تناسب پيدا كرده بطوري كه تماشاي اندام انها تحسين برانگيز است.
صاحب زنگ و صاحب ضرب: در گود مقدس پهلواني و صاحب كوتي مورد احترام ورزشكاران است. بهنگام ورود اين گروه بسته به مقامشان : مرشد به ضرب يا به زنگ و اگر پهلوان قدر به ضرب و زنگ هر دو زند و اگر پهلوان از سلاله سادات باشد يا مقام پهلواني كشوري داشته باشد صلوات هم مي فرستند.
پهلوانان صاحب تاج: مقصود از پهلواناني است كه بعد از وصول به مقام پهلواني از طرف پيشوايان طريقت وپيران دليل به اجازه استفاده از تاج فقر كلاه نمدي پيشوري سه ترك به آنان داده مي شود . شرح كامل اين موضوع را در گفتار (نهم) خواهيم گفت. وارد كردن: اصطلاحي است براي احترام گذاشتن به پيشقدمان و پهلوانان و صاحب كوتاه موقع ورود به زورخانه كه عبارت است از زدن ضرب و زنگ و اداي صلوات و خوشامد گفتن.
لنگ انداختن: حرمت لنگ: لنگ يا نطعي در زورخانه جايگزين پيش بند چرمين كاوه آهنگر است و حرمت ويژه دارد. بعضي اوقات كه كشتي گرفتن دو نفر حريف گره مي خورد , يكي از اكابر قوم براي پايان دادن به كشتي لنگي را به وسط دو حريف پرتاب مي كند و بعضي اوقات اين عمل براي حفظ احترام و حيثيت يكيك از طرفين كشتي صورت مي گيرد. طرفين كشتي موظفند به محض انداختن لنگ يكديگر را رها كنند و مي كنند و اين عمل را حرمت لنگ مي گويند و چون برخي از اوقات لنگ انداختن با مواضعه قبلي صورت مي گيرد در خارج از زورخانه هم اگر كسي در كاري واماند و تسليم شد مي گويند لنگ انداخت.
مريزاد: دست مريزاد: اين جمله در مقام دعا و تمناست ولي در مقام تنگنا و ناچاري علامت تسليم و رضاست به اين معني كه اگر در بين كشتي يكي از طرفين طوري مغلوب شد و در تنگنا افتاد كه خطري براي خود تصور كرد به طرف ديگر دست مريزاد مي گويد و طرف چيره شده او را رها مي كند اين اصطلاح خارج از زورخانه هم در تداول عام و در موارد متعدد مورد استعمال دارد.
كارهاي ايزائي: فن هايي از كشتي گيري است كه حريف را عاجز و زبون مي كند؛ مانند لواشه كه يكي از طرفين حريف را اغفال و انگشت در دهان او كرده به شدت به سمت بيرون مي كشد يا انگشت سبابه حريف را مي پيچاند اين اعمال كه منافي اصول پهلواني در گود مقدس است را كشتي گيران و اهالي ورزش صحيح نمي دانند و به ندرت اتفاق مي افتد.
حرامي گرفتن: حمله ناگهاني بي موقع يكي ازطرفين كشتي است ؛ در موقعي كه حريف آماده كار نيست.
بوسيدن . وابوسيدن: وا بوسيدن ترك كردن كشتي است و اين تركيب قطعاً در برابر بوسيدن گفته شده اما در شروع كشتي تا جائيكه ما ديده ايم بوسيدن مرسوم نيست. اما تصور مي رود دستي كه كشتي گيران به هم مي دهند و باصطلاح ت(فرو مي كوبند) همين بوسيدن باشد زيرا موقعي كه نوچه با پهلواني شروع به كشتي كرد به جاي فرو كوبيدن ؛ دست او را مي بوسد و يا چنانكه بين ساير مردم معمول است پس از آنكه دست كشتي گير دست پهلوان را لمس كرد ؛ به دست خود بوسه مي زند.
اما ترتيب وا بوسيدن اين است كه حريفان بعد از ختم كشتي پشت دست به صورت يا پيشاني خود نهاده و سرها را آنقدر به هم نزديك مي كنند كه كف دست طرفين به يكديگر مي چسبد و بعد از هم جدا مي شوند و اين اصطلاح در خارج از زورخانه هم در موردي كه يكي نسبت به ديگري اظهارعجز مي كند؛ رايج است , مثلاً مي گويد: (ما كه وابوسيديم). حريف: طرفين كشتي را حريف مي خوانند در خارج ازمحيط ورزشي هم گفته ميشود فلاني حريف فلاني هست يا نيست يعني با هم برابر هستند يا نيستند. ظهوري ترشيزي مي گويد:
گمان مبر كه برايم قضا قدر دارد حريف كشتي من كو به عشق غير از من قدر . هم قدر: به فتح قاف و دال يعني هم زور بودن دو پهلوان . سابقاً فقط كلمه قدر مورد استعمال بوده و مي گفته اند: فلاني با فلاني قدر است . صائب تبريزي فرمايد:
هنوز كشتي من با معاصران قدر است هنوز غاشيه من به دوش كيوان است
ظهوري ترشيزي گويد:
خوش قدر افتاده جنگ اين دو زور آور به هم خم به يك اندازه شد باز و دو ابروي ترا
خاك كشتي: سابقاً معمول بود براي كشتي هاي خارج از زورخانه زمين را هموار كرده خاك نرمي مي ريختند كه به خاك كشتي موسوم بود . چنانكه امروز تشك كشتي را پهن مي كنند.
اين اصطلاح هنوز در زبان مردم هست كه مثلاً يكي كه با ديگري دعوايي دارد مي گويد خاك كشتي ما در فلان جا ريخته خواهد شد يعني آنجا مبارزه خواهيم كرد.
نيك كار: به كسر كاف كلمه اول، كاري كه مخصوص يك شخص است نيك كار مي گويند مثلا گفته مي شود نيك كاران فلان پهلوان آرنج سرپاست يعني در اين فن تخصص دارد. به اين اصطلاح امروزه شگرد مي گويند.
واگير: اصطلاحي است براي سنگ گرفتن در زورخانه . باين ترتيب كه هر ورزشكاري هر تعداد سنگ گرفت و با خسته شدن سنگ را به زمين گذاشت و نفر بعد از او اين ورزش را انجام داد همان شخص اول باز بسنگ گرفتن مي پردازد و مرتبه دوم را واگير مي گويند و اين اصطلاح در گل كشي ميرنجات هم ذكر شده كه ميگويد:
كه ندانسته به جهان سنگ دگر بر سر سنگ وقت واگير تو شايد به فسون و نيرنگ
سنگ كشتي: اين اصطلاح تقريبا به منزله كيسه بوكس است كه بوكسورها با مشت زدن به آن تمرين مي كنند. سابقاً پهلوانان نامي كه ناچار بوده اند در ايام معين بااشخاص مختلف الوزن زورآزمايي كنند؛ يكي از ورزشكاران كه بدنش بيشتر از وزن پهلوان بوده چند روز قبل از موعد به خانه برده و با وي كشتي مي گرفته و خود را با وزن سنگين او عادت مي داد. تا در موقع كشتي جدي از عهده بلند كردن حريف خود بر آيد . در گذشته اين قبيل كشتي گيران پر وزن را كه اكثراً هم هنري نداشته و براي همين كارها خوب بودند در مقام مزاح سنگ كشتي مي ناميدند.
بد افت: اين اصطلاح عنواني بوده براي كشتي گيراني كه به زحمت از كسي مي افتادند وبه زمين مي خوردند . و گويا كساني را هم كه در كشتي خيلي مقاومت مي كردند و نمي خواستند به آنها عنوان پهلواني بدهند با اين عنوان مي خوانده اند.
بدل كار: عنواني نظير بد افت است و به كساني مي گفتند كه كارهاي بدل را در كشتي خوب به كار مي بردند. در تهران مرحوم سروان كريم زندي (دائي پهلوان معروف معاصر آقاي عباس زندي ) معروف به بدل كار بود و از كشتي گيران نامي به شمار مي رفت.
چركين كردن. چركين شدن: موقعي كه مي گويند فرضا پرويز در كشتي گرفتن منوچهر را چركين كرده اراده آنها از اين اصطلاح آن است كه منوچهر به زمين نخورده اما لكه دار شده چنانچه در گل كشتي ميرنجات مشاهده مي شود سابقا تركيب زشت شدن به جاي چركين شدن مستعمل بوده و يا چون ميرنجات اصفهاني است، اصطلاح مزبور منحصر به اصفهان بوده است.
كشتي در ميان ماندن: مقصود نا تمام ماندن كشتي است كه چون دو نفر در كشتي حريف يكديگر نمي شوند ؛ اتمام كشتي را به وقت ديگري موكول كنند و مي گويند: كشتي آنها در ميان است يا در ميان مانده است.
كشتي گره شدن:همان معني كشتي در ميان ماندن را مي دهد و از اصطلاحات بسيار قديم است كه هنوز هم متداول است.
اين اصطلاح در امور ديگر نيز به كار مي رفته چنانكه ميرالهي شاعر عصر صفوي گفته است:
بگشاي متاع رخ و بفروش نگاهي
سودا چو گره گشت خريدار برد رنج كشتي پاك شدن يا پاك كردن: از اصطلاحات قديمي و به معني كشتي تمام شدن يا تمام كردن يا تلافي زمين خوردن دركشتي ديگر است ؛ ميرنجات در گل كشتي مي گويد:
از نگاهي بكشد كشتي ما پاك شود چه بهشتي است كه آنشوخ غضبناك شود
ميرزا محسن تآثير مي گويد:
گر مشعل گردون كندم كهنه سواري
با خلق جهان پاك كنم كشتي همت
قاطي شدن: به يكديگر پيچيدن دو نفر كشتي گير است و در برابر تركيب سوا شدن
پهلوان پنبه: در مقام شوخي و مزاح و تخطئه لقب ورزشكاران درشت هيكل و بي هنراست و اين تسميه از قرن ها قبل به مناسبت آدمك هاي پنبه كه حلاجها در موقع چراغاني از گلوله هاي پنبه اي ساخته و جلو دكان خود ميگذاشتند به وجود آمده.
آوردن اين حكايت براي خوانندگان خالي از تفريح نخواهد بود . ميرتقي كاشي صاحب تذكره خلاصه الاشعار معاصر شاه عباس بزرگ در ذيل ترجمه خواجگي عنايت, شاعر كاشي نوشته است: در يكي از شب هاي چراغاني خواجه نعمت كرباس فروش كه مردي ضخيم الجثه و در بشره اش نيز بياض و اصفريت غالب بود. در جلو دكان حلاجي درپهلوي پهلوان پنبه آن دكان نشسته بود . خواجگي عنايت الله شاعر جون او را ديد اين قطعه را گفت:
حاجت اين همه خراج نبود به هر آئين دكه حلاج
پهلوان پنبه احتياج نبود
خواجه نعمت نشسته بود آنجا پهلوان زنده را عشق است: اين اصطلاح كه مخصوص پهلوانان است در زورخانه به وجود آمده و اكنون در مكالمات روزمره عموم به كار مي رود اشاره به موضوعي است كه متاسفانه هنوز در كشور ما و شايد نقاط ديگري كه مانند ما فكر مي كنند مبتلا يه عموم است و تا هنرمند و دانشمندي زنده است محل اعتنا نيست و پس از مرگ بانواع مختلف تمجيد و تجليل مي شود.
پيش قبض:
1.قسمتي از تنكه كشتي در جلو كمر 2.گرفتن دستهاي حريف و زورآوردن
نطعي: تنكه چرمي ـ قطعه اي از چرم كه به صورت پيش بند بر روي شلوار كشتي مي بستند كه در روزگار ما تبديل به لنگ شده است . نطعي پوشيدني پهلواني متبركي است كه در حقيقت جانشين پيش بند چرمين كاوه آهنگر دلاور مبارز تاريخ كهن ايران زمين و نيز براندازنده حكومت سراسر ظلم و ستم ضحاك ماردوش بوده است. نطعي متبرك است و نبايد ناپاك شود و يا زير دست و پا بيفتد. در روزگار ما لنگ نماد پيش بند چرمين كاوه دلير است. نطعي را بر روي شلوار مي پوشند.
خانه ورزش: زورخانه، ورزش خانه, گود مقدس.
چوب تعليم: چوب بلندي است كه معمولا از جنس ني است و در دست كهنه سواربوده است ؛ جهت تذكر و هدايت ورزشكاران. سرپا: مشهور به قدرت، آماده كشتي ؛ حريفي كه آماده رفتن به صحنه نبرد است.
خوش پرگار: ورزشكار پرسينه، سينه ستبر و پر عضله.
تنكه: شلوار مخصوص ورزش هاي زورخانه اي و كشتي گيري در گود مقدس زورخانه.
واگير: دوباره، ورزشكاري كه در زير سنگ خسته مي شود سنگ را از او مي گيرند. حركت مجدد او با سنگ را واگير مي گويند.
جست كلاغ: كلاغ پر، يكي از تمرينات پا در زورخانه بوده است.
ورزش با ميل: گوارگه گيري = گورگه گيري.
اين سر و آن سر زدن:از اين سر گود به آن سر گود دويدن و هر بار يك پا را به لبه گود زدن. اين حركت براي تقويت و نيز نمايش چابكي ورزشكار اجرا مي شده است .
مشتمال: نوعي ماساژ و كشش عضلات كه در مخصوص زورخانه است. و در حقيقت يك نوع فيزيو تراپي و بسيار موثر است.
مشتمال چي = كسي كه مشتمال مي دهد = فيزيوتراپيست.
مرشد: آوازخوان و ضرب گير زورخانه، كه وظيفه تهييج، هماهنگي و هدايت ورزشكاران را به عهده دارد. مرشد در لغت اسم فاعل از ارشاد است بمعني : رهبر و راهنما.
نوخاسته: نوخاسته پهلواني است كه به مرحله پهلواني رسيده است، موفقيت هايي كسب كرده و مدعي نيز است.
نوچه: آموزنده فنون، پهلوان مبتدي، ورزشكار جوان.
حق خواني: خواندن اشعار مناسب كه حكمت آميز و پند آموز باشند.
كهنه سوار: ورزشكار قديمي و صاحب احترام
گل كشتي: اشعار شيوا و شورانگيزي كه در وصف كشتي گيران خوانده مي شود. اين واژه در اصل "قول كشتي " است و قول كلمات متوازن و شعرگونه را گويند كه در وصف ورزش و پهلواني و پهلوانان و صفات پهلوانان است. در ادبيات فارسي "قول و غزل" را مترادف مي آورند گويا در قول كلمات غير مقضي هم ديده مي شود.
گل كشتي: كشتي گرفتن (اصطلاح و كنايه است)
خاك كشتي: خاكي كه با آن زمين را مي پوشاندند تا زمين براي كشتي گرفتن نرم باشد. كف زورخانه . در قديم پيش از خاك رس ريختن در كف گود مقاديري بوته گون را آب زده در لايه زيرين مي چيدند و بعد روي آن خاك نرم و مرطوب مي ريخته اند . معمولا هر روز بهنگام شروع ورزش كف گود را آب پاشي مي كردند تا گرد و خاك بلند نشود.
شناي جفتي: پاها در هنگام اين نوع شنا شنا رفتن به هم جفت و چسبيده است.
شناي كشيده: شنا به طريقه جلو انداختن سر و سينه از تخته شنا به بيرون، به طوري كه بدن تا حداكثر ممكن به صورت سينه خيز به جلو برود. شناي پيچ: با پاهاي جفت شنا رفتن همراه با چرخاندن بدن به طرف راست و چپ.
گه برگه: رجوع شود به گورگه.
گورگه : ميل ورزي، حركت دادن ميل ها روي شانه ها .
شلنگ و تخته: تخته شلنگ، حركت شلنگ تخته پا كوبيدن روي تخته شلنگ است.
كباده زدن: ورزش با كباده(كمان مخصوص زورخانه).
لنگ: پارچه اي بافته شده از نخ، به طول تقريبي دو متر و بيشتر كه از آن به عنوان خشك كن و حوله، رو دوش انداز و نطعي استفاده مي كنند.(نطي يعني پيش بند چرمي كه بر روي شلوار مي پوشند.)
1.استفاده از لنگ به عنوان پوشش تنكه به طور ساده كه مخصوص تازه كارها و ورزشكاران معمولي است.
2.ورزشكاراني كه به مرحله كشتي گرفتن مي رسيدند و كشتي را شروع مي كردند، لنگ را طوري به كمر مي بستند كه جلوي آن لچكي مانند و تقريبا شبيه نطعي مي شد. يك سرلنگ را به طرف راست كمر مي بستند.
3.ورزشكاران در مرحله نوچگي كه قابليت خوبي در كشتي پيدا مي كردند يك لنگ اضافه روي لنگ اوليه مي بستند، دو لنگ.
4.بعد از مرحله دو لنگ، ورزشكار نوخاسته كه در حد پهلواني بود تنكه مي پوشيد.
چهارشانه: ورزشكار كوتاه قد و فربه كه عضلات ضخيم دارد.
كشتي دوستانه: كشتي در گود , كشتي تمريني، كشتي غير رسمي.
كشتي جدي: كشتي رسمي، با اعلام قبلي و در وقت معين كشتي با حريف بيگانه.
[منبع سايت زورخانه http://www.zurkhaneh.com]
[ویرایش] ورزش هاي زورخانه اي؛ ميراث معنوي ايرانيان / پنجم
حكايت هاي زورخانه گلستان شيخ اجل سعدي شيرازي: يكي در صنعت كشتي به سر آمده بود. سيصد و شصت بند فاخر در اين علم دانستي و هر روز به نوعي كشتي گرفتي مگر گوشه خاطرش; با جمال يكي از شاگردان ميل داشت; سيصد و پنجاه ونه بندش در آموخت مگر يك بند كه در تعليم آن دفع انداختي و تهاون كردي; في الجمله پسر در صنعت و قوت به سر آمده و كسي را با او امكان مقاومت نبودي تا به حدي كه پيش سلطان گفت: استاد را فضيلتي كه بر من است از روي بزرگي است و حق تربيت والا به قوت از او كم تر نيستم و به صنعت با او برابرم ملك را اين ترك ادب از وي پسند نيامد بفرمود تا مصارعت كنند. مقامي متسع معين كردند اركان دولت و اعيان مملكت حاضر شدند، پسر چون پيل مست در آمد, به صدمتي كه اگر كوه آهنين بودي از جاي بركندي. استاد دانست كه جوان از او برتر است; بدان بند غريب كه از وي نهان داشته بود با وي در آويخت چون دفع آن ندانست، استاد او را به دو دست از زمين برداشت و بر بالاي سر برد و بر زمين زد. غريو از خلق برخاست. ملك فرمود استاد را خلعت و نعمت دادند و پسر را زجر و ملامت كردند كه با پرونده خويش دعوت مقاومت كردي و به سر نبردي. گفت: اي خداوند;! استاد به زور و قدرت بر من دست نيافت بلكه در علم كشتي دقيقه اي مانده بود كه از من دريغ همي داشت. امروز بدان دقيقه بر من دست يافت.
استاد گفت: از بهر چنين روز نگه مي داشتم كه حكما گفته اند دوست را چندان قوت مده كه اگر كشتي كند بتواند. نشنيده اي كه چه گفت آن كه از پرورده خويش جفا ديد:
يا وفا خود نبود درعالم
! يا كس اندرين زمانه نكرد
كس نياموخت علم نيز از من
كه مرا عاقبت نشانه نكرد!
يكي از اصول فتوت (جوانمردي) بلوغ است و نا بالغان حق ورود در جرگه جوانمردان را ندارند و به همين علت از قديم الايام به جوانان نابالغ اجازه لخت شدن در گود زورخانه نمي دادند و معتقد بودند كساني بايد وارد گود شوند كه شانه به موي محاسن آن ها بند شود. جوان ساده رويي به زورخانه رفت و چون ريش نداشت از لخت شدنش جلوگيري كردند و گفتند: هروقت محاسن بر آوردي و توانستي شانه را بر آن استوار كني به زورخانه بيا! جوان كه خوي جوانمردي و تعصب فتوت داشت. شانه را از جيب خود بيرون آورد و به شدت به گوشت صورت خود فرو برد و گفت: اگر شانه به ريشم نمي نشيند به گوشت صورتم مي نشيند و در جرگه ورزشكاران درآمد.
معروف است در موقعي كه پهلوان حاج رضا قلي ميراخور شاهي, پهلوان تهران بوده, پهلواني از خراسان به عزم كشتي گرفتن با وي وارد تهران شد و از پهلوان پايتخت كشتي خواست. پهلوان رضا قلي به استاد خود كه حاج دائي نامي بوده و بعد از سالها پهلواني سنين كهولت را مي گذرانده مراجعه و مشورت كرد. حاج دائي يك مرتبه به زورخانه سه راه دانگي كه محل ورزش پهلوان خراساني بوده مي رود و با مشاهده وضع وي به پهلوان رضا قلي مي گويد: تو به پهلوان خراساني غلبه نخواهي كرد بهتر است او را راضي و از تهران خارج كني. پهلوان رضا قلي پهلوان خراساني را به خانه خود دعوت ميكند و با دادن هدايايي هم قسم مي شوند كه با هم كشتي نگيرند و پهلوان خراساني با پول رضا به كربلا مشرف مي شود. معاندان حاج رضا قلي از واقعه خبردار شده , پهلوان خراساني را به عدول از قولي كه داده بود تحريك مي كنند و مي گويند از حاج رضا قلي واهمه نگير! اگر اوخود را فاتح مي دانست چنين قراري با تو نمي گذاشت. پهلوان خراساني هداياي دريافتي را باز گردانيده و از نو كشتي مي خواهد.
اين دفعه حاج دائي به پهلوان رضا قلي مي گويد: حال كه خراساني خلف عهد كرده با او كشتي بگير كه فاتح خواهي شد و به اين ترتيب پهلوان خراساني براي كشتي به زورخانه گذر ارباب واقع در محله قديم سنگلج تهران كه مخصوص حاج رضا قلي بوده ، دعوت مي شود. جمعيت زيادي براي تماشاي اين كشتي پهلواني در زورخانه حاضر مي شوند ; بعد از ورزش دو پهلوان با يكديگر فرو مي كوبند و بعد از لحظه اي پهلوان خراساني به خاك مي رود.
پهلوان رضا قلي شصت پاي حريف را بركنده، كشيدن مي گيرد، هر دو شروع به كشيدن مي كنند در نتيجه شصت پاي راست پهلوان خراساني به ضرب دست حاج رضا قلي از جاي كنده مي شود و گود زورخانه را خون فرا مي گيرد. پهلوان خراساني دست مريزاد گفته و با پوشيدن لباس از زورخانه خارج مي شود و از آن زور به بعد ديگر در تهران ديده نمي شود.موقعي كه پهلوان يزدي از هر دو پا فلج مي شود باز هم در غالب ايام خود رابه همين نقطه مي رسانيده و روي سكو مي نشسته است.
يكي از قهوه خانه هاي خيابان ناصريه (ناصر خسرو امروز ) كه گويا ملك آن هم متعلق به پهلوان يزدي بزرگ بوده باصطلاح پاتوق پهلوان بوده و همواره براي تفنن روي سكوي مدخل قهوه خانه مي نشسته است. يكي از پهلوانان نوخاسته و صاحب داعيه از يكي از ولايات به تهران مي آيد و به هواي ملاقات پهلوان يزدي به آن قهوه خانه مي رود و لدي الورود از خود پهلوان كه دم در نشسته بود: سراغ پهلوان يزدي را مي گيرد. پهلوان مي گويد با او چه كار داري؟ جوان جواب مي دهد: آمده ام با او كشتي بگيرم. يزدي مي گويد قدري اين جا بنشين حالا خواهد آمد. پهلوان جوان پاي خود را روي سكويي كه پهلوان يزدي روي آن نشسته بوده است مي گذارد كه روي سكوي اصلي قهوه خانه بنشيند و ناچار بايد از پشت سر پهلوان يزدي عبور كند; پهلوان يزدي في الفور پشت سر خود را روي شكم جوان گذاشته به قوت هرچه تمام تر فشار مي دهد به طوري كه جوان بين ديوار سكو و سر پهلوان يزدي به شدت در فشار قرار مي گيرد و هر چه قدرت دارد براي خلاصي خود به كار مي برد اما سودي نمي برد ناچار فرياد مي زند ..! پهلوان يزدي سر خود را از روي شكم او برداشته و مي گويد آقا جان پهلوان يزدي من هستم و درهمين هم كشتي گرفتن من همين است كه ديدي. پهلوان حسين گلزار كرمانشاهي به زورخانه پهلوان اكبر خراساني مي رود و با وي كشتي مي گيرد و زمين مي خورد. معلوم نيست نحوه زمين خوردن او چه بوده كه فوراً از گود خارج و تنكه كشتي را از پاي در آورده و به دست چپ گرفته و با دست راست خود قمه را برداشته شروع به قطعه قطعه كردن تنكه مي كند. به نشانه اين كه ديگر كشتي نخواهم گرفت. يكي از نكته دانان كه جزء اطرافيان پهلوان اكبر خراساني بوده با صداي بلند مي گويد پهلوان تنكه كه به زمين نخورده است . دو سه تا قمه به خودت بزن...! مرحوم حاج محمد صادق بلور فروش كم تر صبح زود به زورخانه مي رفته و مخصوصاً ايام جمعه نزديك ظهر شروع به ورزش مي كرده و چون اين رويه اسباب زحمت مرشدها شده بود طبعاً ناراضي شده بودند. روزي نزديك ظهر به زورخانه واقع در كاروانسراي كاشي پزها مي رود و مرشد زورخانه با علم به اين كه پهلوان ظهر خواهد آمد; عمداً زورخانه را تعطيل و قفل مي كند و عقب كار خود مي رود. حاج محمد صادق با چندنفر وارد كاروانسرا شده مشاهده مي كنند زورخانه بسته است. چون حس مي كند تعمدي در كار بوده به يكي از نوچه ها مي گويد به مرشد بگو: از فردا نبايد زورخانه را اصلاً بازكني و الا هرچه ديدي از چشم خودت ديدي.! يكي از حضار به او مي گويد حاجي آقا شما بايد ببخشيد مرشد نفهمي كرده حاجي جواب مي دهد: خير تو اشتباه مي كني در زورخانه را كه به روي من ببندند مثل اين است كه در مسجد را به روي حاج شيخ عبدالكريم بسته باشند.!
منبع: سايت زورخانه دات كام http://www.zurkhaneh.com