بوداگرایی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.

بوداگرایی دین و فلسفه ای مبتنی برآموزههای سیدارتا گوتاما که در حدود 566 تا 486 (پیش از میلاد) میزیسته است. بوداگرایی بتدریج از هندوستان به سراسرآسیا، آسیای میانه، تبت، سریلانکا، آسیای جنوب شرقی و نیز کشورهای خاور دور مانند چین، مغولستان، کره و ژاپن راه یافت. بوداگرایی به عنوان دین پاکان یا Ārya dhrama در نظر گرفته میشد و یکی از ادیان شرمنی موجود است و با 350 میلیون پیرو یکی از ادیان اصلی جهان به شمار میآید. بوداگرایی بیشتر بر کردار نیک، پرهیز از کردار بد و ورزیدگی ذهنی تاکید دارد. آماج این ورزیدگیها پایان دادن به چرخه تولد مجدد یا سمساره است که از طریق بیداری یا درک واقعیت راستین، رسیدن به رهایی یا نیروانا صورت میگیرد. اخلاقیات بوداگرایانه بر بن-پایههای بی گزندی و رواداری برپا شده است. بوداییان همواره از روشهای درون پویی برای یافتن بینش نسبت به کارکردهای بنیادین روان آدمی و فرایندهای علّی جهان بهره میگیرند. آثار نوشتاری بوداگرایی بسیارند و بخش ارزندهای از ادبیات دینی جهان بشمار میروند.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] آموزههای بودا
چکیده آموزه بودا اینست: ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده میشویم. این باززایی ما بارها و بارها تکرار میشود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ مینامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است رنج است. دوری از آنچه دلخواه است رنج است. خلاصه اینکه دل بستن رنج آور است.(و این رنج زمانی پایان مییابد که دیگر منی ؛یا درک کنندهای نباشد چه او در قید حیات باشد چه نباشد(نگارنده)). هدف باید بریدن از این رنج و چرخه وجود باشد. درک چهار حقیقت اصیل، هسته اصلی آموزه بودا را تشکیل میدهد. این حقایق عبارتاند از: ۱. به رسمیت شناختن وجود رنج. ۲. اینکه دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است. ۳. و اینکه بریدن از رنجها دستیافتنی است. ۴. و درک اینکه راهی برای رسیدن به جایگاه بی رنجی وجود دارد. این راه، راه اصیل هشتگانه نام دارد زیرا عوامل سازنده آن این هشت اصل هستند: گفتار درست، کردار درست، معاش درست، کوشش درست، توجه درست، تمرکز درست، جهان بینی درست و پندار درست. آدمی بیمار است. بودا راه درمان این بیماری را درک آن چهار حقیقت میداند: کار حقیقت نخست از چهار حقیقت اصیل تشخیص این بیماری بهعنوان بیماری رنج در انسانهاست. حقیقت دوم دلبستگیها را بهعنوان باعث و بانی این بیماری بازمیشناسد. سومین حقیقت شرایط را سنجیده و اعلام میکند که بهبود امکانپذیر است. حقیقت چهارم تجویز دارو برای دست یافتن به سلامت است. درک این حقایق و اصول، تمرکز و مراقبه نیاز دارد. این درک باعث احساس مهرورزی نسبت به همه موجودات میگردد. این آموزهها آیین بودا (دارما) را تشکیل میدهند. بودا خود، آیین خود را مانند قایقی مینامد که برای رسیدن به ساحل رستگاری (موکشا) به آن نیاز است. ولی پس از رسیدن به رستگاری دیگر به این قایق نیز نیازی نخواهد بود. رسیدن به ساحل رستگاری آدمی را به آرامش و توازن مطلق میرساند. آنجاست که شمع تمامی خواهشها و دلبستگیها خاموش میشود. به این روی این پدیده را در سانسکریت نیروانا یعنی خاموشی مینامند. راه اصیل هشتگانه که نسخه تجویز بیداردل (بودا) برای درمان رنجهاییست که همه بُوَندگان (موجودات) دچار آن هستند خود به سه گروه دسته بندی میشود: درستکاری (شیلا)، یکدله شدن (سامادی) و فراشناخت (پرگیا). این سه مفهوم هسته تمرینهای روحانی بوداگرایی را میسازند. درستکاری که در راه هشتگانه به گونه گفتار درست، کردار درست و معاش درست آمده دستوراتی اخلاقی مانند خودداری از کشتن و دروغگویی را در بر میگیرد. یک بخش از درستکاری در بوداگرایی مربوط به دهش (دانا) میشود. این دهش تنها به مواردی مانند صدقه دادن و سخاوتمندی محدود نمیشود و معنی مشخص دینی دارد، یعنی تأمین نیازمندیهای روزانه همایه (جامعه راهبان بودایی (سنگها)). هموندان (اعضاء) همایه نیز به نوبه خود به دهش میپردازند. دهش آنها بالاترین دهشها یعنی آموزش آیین بودا (دارما) است. مفهوم دوم راه هشتگانه یعنی دل را یکدله کردن یا کار کردن بر روی تمرکز است که سه بخش کوشش درست، توجه درست و تمرکز درست را در بر میگیرد. در این مرحله تمرکز شدیدی دست میدهد که در آن اندیشنده با موضوع اندیشه یکی میگردد. این پدیده، شهود و رسیدن به فراشناخت نیست بلکه یک پدیده روانی است. اینکار از راه یوگا و درون پویی انجام میگیرد. بوداگرایی همانند دیگر کیشهای هندی ذهن را ابزار بنیادین رهایی میداند و بر ورزیدگی درست ذهن تأکید مینماید. آماج کوشش درست یکپارچگی ذهنی و جلوگیری از پراکندگی اندیشه است. توجه درست باعث آگاهی از احساسات و آگاهی از کنشهای بدن و ذهن میگردد. این تمرینات سرانجام ما را به تمرکز درست میرساند که رسیدن به حالات گوناگون آگاهیهای خلسه آمیز در حین درون پویی (مراقبه) است و با آزمودن خوشنودی بزرگی همراه است. رسیدن به این حالات را درون نگری (دیانا) مینامند. بخش آخر راه هشتگانه یعنی جهان بینی درست و پندار درست تشکیل دهنده فراشناخت (پرگیا) است. رسیدن به فراشناخت یا بعبارتی حکمت اعلاء در بوداگرایی به معنی یافتن دسترسی مستقیم به واقعیت نهفته در پشت چیزها و یافتن بینشی فراسوی هرگونه شناخت است. این گام پس از گامهای درستکاری و یکدِلگی میآید و نتیجه یک درون پویی ویژه بودایی است. جهان بینی درست همان درک کامل چهار حقیقت اصیل و پندار درست همان مهرورزی و عشق است که ذهن را از شهوت، بدخواهی و ددمنشی میپالاید. اینها راه را برای رسیدن به فراشناخت هموار میسازند. چکیده اینکه: از دیدگاه بودا ما اگر خواسته باشیم که از چرخه زاد و مرگ رهایی یابیم (در صورتی که به آن چرخه باور داشته باشیم) باید گرایشهای نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم، به یوگا پرداخته به حالات خلسه روحی دست پیدا کنیم که این تجربیات باعث مهرورزی ما به همه موجودات و بوندگان میشود و سپس از راه این درکها و تمرکزهای ژرف به روشنی و بیداری میرسیم و از این دور باطل خارج میشویم.
[ویرایش] شاخههای بوداگرایی
بوداگرایی از دیدگاه شمار پیروان، پس از مسیح باوری، اسلام و هندوگرایی چهارمین دین جهان است. بوداگرایی به سه شاخه اصلی بخش میگردد. راه بزرگ یا مهراه و راه کوچک یا کهراه و الماسراه (وَجرَیانا). بوداییان شاخه مهراه را مهایانا و شاخه راه کوچک را تیره واده یا هینایانا (هینه یانه) مینامند. کهراه، بوداگرایی سنتی است که بر اهمیت واپسین بیداردل تاریخی یعنی سیدارتا گوتما (Siddhartha Gautama) تأکید دارد. مهراهیها گوتما را بهعنوان بودا پذیرا هستند اما به شمار زیادی بوداهای دیگر نیز باور دارند. بوداگرایی در پی رویدادهای تاریخی از هند و نپال رخت بربست و به سوی سرزمینهای خاوری کوچید. کشورهای جنوبی تر مانند سری لانکا پیرو شاخه کهراه و شمالیترها مانند چین و ژاپن پیرو گونههایی از کیش مهراه هستند. بیشترین گسترش بوداگرایی زمانی رخ داد که آشوکا شاه بدین دین گروید و به گستراندن آن کمر بست.
[ویرایش] خاستگاه اندیشههای بودا
پیرامون سه هزار سال پیش شاخههایی از آریاییان ایران، از بقیه جدا شده و به سرزمین هند کوچیدند. پیش از ورود آنها به شبه جزیره هند تیره دیگری در آنجا نشیمن داشت که به نام دراویدی معروف است. آریاییها پیرامون ۲۵۰۰ سال پیش یعنی بهنگام زایش بودا در بیشتر سامانهای شمالی هند جایگزین شده و بر آن نواحی چیره گشته بودند. سیدارتا گوتاما (بودا) با آنکه خود آریایی بود اما بیشتر اندیشههای بنیادین کیش او از ریشه دراویدی هستند. (برای جستاری مفصل در این باره نگاه کنید به: ع. پاشایی: هینه یانه، نشر نگاه معاصر، تهران ۱۳۸۰، صص ۱۱۹-۹۱). جامعه هندوستان در زمان بودا به چهار رده (کاست) بخش میشد: برهمنها (روحانیان)، کشتریا (شهریاران و جنگاوران)، وایسیا (کشاورزان و بازرگانان) و سودرا (خدمتکاران برده). سیدارتا اسمآ به رده کشتریا تعلق داشت ولی اعلام داشت که از دید او همه مردم برابر و پاکزادند.
[ویرایش] بوداگرایی و ایران
- سکهای از پیروز پسر اردشیر ساسانی یافت شده که در آن وی از ارجگذاری خویش نسبت به دو دین زرتشتی و بوداگرایی خبر میدهد.
- در سده ۶ زایشی یک رشته داستانهای بودایی بنام جاتاکا از روی ویرایش هندوی آنها بنام پنچا تنترا به پارسی میانه ترجمه شد و کلیلگ و دمنگ نام گرفت. در سده ۸ زایشی روزبه پوردادویه آن داستانها را به عربی برگرداند و نام کلیله و دمنه بر آنها نهاد. ترجمههای لاتین و یونانی آن کتاب بعدها در سده ۱۴ پایه داستانهای آسوپ نوشته یک راهب بیزانسی را تشکیل داد.
- بوداگرایی در خراسان بزرگ تا اندازهای ریشه گرفته بود و یکی از کانونها و نیایشگاههای بزرگ آن در صومعه بودایی بلخ بود. این صومعه به سانسکریت ناوا ویهارا نام داشت که معنی آن صومعه نو است. این نام در فراگویی پارسی زبانان به گونه نوبهار درآمد. لقبی که به گردانندگان این صومعه در زبان سانسکریت داده بودند پراموکها بمعنی سرور بود و نام خانواده برجسته ایرانی برمکیان از همین لقب گرفته شده. برمکیها عهده دار و گرداننده این نیایشگاه بودایی بودند.
- بتازگی روزنامه آساهی ژاپن از قول یک باستان شناس برجسته ژاپنی بنام نوگوچی از یافته شدن ۱۹ تندیس بودا در استان فارس گزارش داد. در گزارش دیگری از شبکه بودیست نیوز درازای این تندیسها میان ۵ تا ۲۰ سانتیمتر و جنس آنها از گچ و گل اعلام شده است.
[ویرایش] گردونه مهر در آیین بودا
گردونه مهر يا گردونه خورشيد كه به چليپاي شكسته نيز مشهور است ، نماد و نشانواره بسيار كهنسالي ست كه آن را به قوم آريا و سرزمين ايران نسبت مي دهند ، هرچند كه يافته هاي باستان شناسي در زمينه ي پيشينه ي گردونه ي مهر بسيار اندك و تفسير پيرامون آن بسيار دشوار است ، اما از همين يافته هاي نادر باستان شناسي مي توان چنين برداشت كرد كه گردونه ي مهر نمادي مختص ايرانيان باستان بوده و به احتمال قريب به يقين ، اين نشانواره از نمادهاي آيين مهري يا ميتراييسم بوده است . آييني كه پيش از ظهور زرتشت در ايران رواج داشته و پس از تولد دين زرتشت نيز همچنان موقعيت خود را حفظ نمود و در دين زرتشتي نيز نفوذ يافت و بعدها ( حدوداً در سدة يكم پيش از ميلاد ) به غرب آسياي صغير گسترش يافت . خصوصاً ورود آيين مهر به روم و اروپا كاملاً محسوس است ، چنانكه دستاوردهاي باستان شناسي در اين زمينه اين امر را تأكيد مي كنند . البته اين در حالي ست كه پس از قدرت يافتن مسيحيت در اروپا و رقابت سرسختانه ي دين مسيحيت با آيين مهرپرستي ، سرانجام مسيحيت در اواخر قرن چهارم ميلادي بر دين ميتراييسم چيره شده و در اين ميان آثار باستاني مهري بسياري توسط مسيحيان نابود شده و يا تغيير شكل يافتند . گرامي داشت نماد گردونه ي مهر ، ريشه اي بس كهن دارد . گروهي از محققان بر اين باورند كه اين نشانواره نمادي از خورشيد است كه به مرور تغيير شكل داده شده . گروهي نيز بر اين باورند كه در جامعه هاي آغازين ، مردم به نماد چليپا چون مظهر آتش ، احترام مي گذاشتند و اين نماد ، نقشي از ابزار ابتدايي براي بدست آوردن آتش بود . ذكر يك تاريخ و مفهوم دقيق و حتي ذكر يك تاريخ حدودي پيرامون زمان پيدايش گردونه ي مهر بسيار دشوار و دور از دست است . اين امر دلايل گوناگون دارد . يافته هاي باستان شناسي پيرامون گردونه ي مهر ، هر چند كه اصالت آن را به سرزمين ايران نسبت مي دهند اما در بسياري از نقاط جهان و با قدمتي بسيار دور نيز مشاهده مي شوند . در بسياري از تمدن هاي باستاني كهن ، اين نماد مشهود است و نيز در سرزمين هاي بسيار دور نيز مشاهده شده . علاوه بر آن يكي از دلايل آنكه مفهوم گردونه ي مهر به درستي در متون و لوح هاي باستاني ذكر نشده آن است كه آيين مهر ، آييني بسيار راز آميز بوده و پيروان آن ، مفاهيم آييني را به صورت يك راز به نسل هاي بعدي منتقل مي كردند . از اين رو نه تنها مفهوم گردونه ي مهر ، بلكه بسياري از آداب و رسوم و باورهاي مهري ( ميترايي ) نيز در پرده اي از ابهام نهفته است و معدود اطلاعاتي كه امروزه در دست است از تفسير تصاوير به جاي مانده بر مهرابه هاي ميترايي و مختصر متون قديمي به جاي مانده استخراج شده . اين در حالي ست كه بسياري از مسيحيان و مخالفان آيين مهر در اروپا ، علاوه بر تخريب و نابودي آثار مهري ، متون مهري كاذب و دروغيني نيز بر جاي گذاشتند تا وجهه ي دين مهري را در نزد عوام و آيندگان خراب جلوه كنند . آنچه در ميان تفاسير مختلف پيرامون معنا و مفهوم گردونه ي مهر مورد توجه مي نمايد علاوه بر مفهوم نماد خورشيد ، مهر و آتش ، اشاره ي اين گردونه به آخشيج هاي چهارگانه( آب ، آتش ، خاک و باد ) است كه ممكن است نشانواره ي گردونه ي مهر به معناي آن باشد . همانگونه كه ذكر شد اين نماد در بسياري از تمدن هاي كهن يافت شده و نيز در بسياري از فرهنگ ها و باور ها راه يافت . از آن جمله اين نماد در دين بودايي نيز مشهود است كه موضوع اين نوشتار حول محور آن قرار دارد ، از اين رو در راستاي بررسي مفاهيم اين نماد و مختصر شناختي پيرامون باستان شناسي و ظهور آن در سرزمين ها و باورهاي گوناگون ، در ادامه ، ذكري كوتاه پيرامون مباحث فوق به ميان خواهد آمد و پس از آن نوشتار به بررسي مفهوم گردونه ي مهر در كيش بودايي خواهد پرداخت .
گردونه ي مهر در ايران باستان
بسياري از صاحبان نظران بر اين باورند كه منشاء اين نشانواره نزد قوم آريا بوده ، قومي كه بيشتر در قسمت هاي غربي ايران سكني گزيده بودند و تمد ن هاي شگفت آوري را موجب شدند . در مورد خاستگاه اين قوم جنجال بر انگيز ، صاحبنظران و محققان نظريات بسياري ارائه داده اند . آريايي ها به صورت دو شاخه ي غربي و شرقي در فلات ايران منتشر شدند كه از مهمترين آنها مادها و پارس ها مي باشند . آريايي ها نخستين پادشاهي جهاني را تأسيس كردند . گردونه ي مهر نشانواره اي ست بس كهن كه زادگاه و ريشه هاي آن بوضوح مشخص نيست و در اكثر تمدن ها و فرهنگ ها ي باستاني خود را نمايانده است . آنچنان كه مشهود است ، اين نشانه نخستين بار در خوزستان با قدمتي پنج هزار ساله ديده شده و گواه بر اين است كه ريشه اي عميق و ژرف در باورهاي ايرانيان داشته . نشانواره بر روي تكه سفالي كه توسط باستان شناسان بدست آمده مشهود است . در شهر سوخته1 نيز مهرهايي از جنس مرمر ، لاجورد ، مفرغ واستخوان و سفال كشف شده كه بر روي برخي از اين مهرها با قدمتي حدود پنج هزار سال ، اين نماد ديده مي شود . در هزار ه ي چهارم قبل از ميلاد در تل باكون مردوشت ( شيراز ) آوندهاي سفالين ، سفالينه هاي شكسته و منقوش نيز اين نشانواره را بر خود دارند . در حفاريهاي باستان شناسانه در گيلان فسا در استان شيراز، ظرف سفالين قرمز رنگي مربوط به هزاره چهارم قبل از ميلاد بدست آمده كه طرح اين نماد را بر روي آن مي بينيم . اين نشانواره را در تپه سيلك كاشان ، يكي از شاخص ترين تپه هاي پيش از تاريخ ايران بر روي ظرفي سفالي كه قدمتش به هزاره ي اول قبل از ميلاد مي رسد و همچنين بر روي يك كوزه از همين تپه نيز ، مي توان ديد . جام زريني در كلاردشت در سال 1318 خورشيدي به دست آمده كه بر روي آن پيكره ي شيري را مشاهده ميكنيم كه بر روي كپلش چليپاي شكسته مشهود است . لازم به ذكر است كه شير در نزد آرياييان مقام بالايي داشته و داراي عظمت بوده و نیز یکی از مظاهر آیین مهری نیز محسوب می شده . كاسه زرين زيبايي در كاوشهاي تپه ي حسنلو واقع در جنوب اروميه كشف شده كه اين كاسه نيز پيكره ي شير و شيربان را نشان مي دهد و جالب آنكه دوباره در اينجا بر روي كپل شير ، نشانواره ديده مي شود . گردنبند زريني كه سه چليپا را در خود نشان مي دهد ، در كاوشهايي كه توسط آقاي شهيدزاده در سال 56- 1355 خورشيدي در شهر رودبار گيلان به دست آمده كه مربوط به هزاره ي اول قبل از ميلاد مي باشد . همان طور كه مشخص است اين نشانواره از دوران هاي مختلف گذر كرده . در گرمي آذربايجان گورهايي به صورت خمره مانند يافت شده كه در ميان آنها تكه پارچه اي با طرح چليپاي شكسته مشهود است . در همين دوران و همين مكان تكه سفالي از يك خمره بدست آمده كه بر سطح آن ، نشانواره را به صورت برجسته مشاهده ميكنيم . هم اكنون اين تكه سفال در موزه ي ايران باستان حفاظت مي شود . اين نشانه تنها بر سطح ظروف سفالين و زرين و اشياء زرين و تكه پارچه ها مشهود نیست . این نشانواره بر روی سکه های باستانی نیز مشهود است از جمله سکه مهرداد دوم كه 38 سال سلطنت كرد و اشك نهم . در آن دوران نيز نشان چليپاي شكسته را بر روي گردنبند ها تصوير مي كردند و اين مطلب زماني روشن مي شود كه ما به آويزه ي گردني از جنس عقيق كه از جوبن گيلان يافت شده بر مي خوريم كه در سال 1345 خورشيدي به دست آمده . در ويرانه هاي كاخي در كوه خواجه سيستان كه قدمتي طولاني دارد و مقر فرمانداري اشكانيان بوده و داراي گچبريهاي زيبايي ست ما شاهد نماد چليپاي شكسته هستيم . بر روي كلاه اردشير ساساني ، بينانگذار شاهنشاهي ساسانيان در پارس نيز نشانواره مشهود است . در ويرانه هاي كاخي در بيشابور مربوط به ساسانيان چليپاي شكسته حضور دارد و نيز در گچبريهاي قلعه ي يزد گرد كه از جزيره ي كيش به دست آمده و كاخ تيسفون در عراق امروزي . نشانواره بر سكه ي سيميني كه در موزه ي بريتانيا نگهداري مي شود و به پاكه ( فرمانداري پارسي كه قبل از پيدايش دولت ساساني فرمانروايي مي كرده ) تعلق دارد ، ديده مي شود ، همچنين بر روي سكه ي بهرام ، سكه ي نرسي پسر شاپور كه اين سكه ها با نام شاهنشاه در شهرها ي ايران ضرب مي گرديده اند . آوند پايه دار سفاليني متعلق به 3500 فبل از ميلاد در بررسي هاي 1310 خورشيدي از تپه ي باستاني حصار دامغان يافت شده كه چليپا را نشان مي دهد . گردونه ي مهر در بسياري از آثار مشابه بدست آمده توسط باستانشناسان در طول تاريخ ديده مي شود . اين نماد حتي در نگاره ها و معماري مذهبي پس از اسلام نيز مشهود است .
گردونه ي مهر در سرزمين هاي ديگر
چليپاي شكسته علاوه بر ايران در بسياري از اقوام و ملل ديگر نيز مشهود است كه گاه تاريخ آن بسيار كهن مي باشد . نشانواره در نزد اقوام و سرزمين هايي نظير مصر ( از دوره ي بطميوس به بعد ) ، هندوستان ، چين ، رم ، ژاپن ، آشور در شمال عراق ، انگلستان ، ايسلند ، ليتواني و آلمان و در ملت هايي چون سرخ پوستان امريكايي ، بوداييان ، اسكانديناوي و تيوتني ، سامي ، هيتيت ها و ... حضور داشته و در اماكني چون آنورديك عشق آباد ، اوزكند ، آرامگاه يوسف فرزند قيصر ( نخجوان ) ، مدرسه ي ميرعرب ، مدرسه ي كاراتاي ( تركيه ) ، آرامگاه خواجه عبدالله انصاري ( افغانستان ) و ... حضور داشته و دارد . مورد باستان شناسي بسيار جالب توجه و شگفت آوري نيز پيرامون اين نماد در دهكده اي به نام مزين در اكراين يافت شده كه در آن نماد بر روي عاج يك ماموت ديده شده . البته هنوز مشخص نيست كه آيا اين عاج در سيبري به دست آمده و در همان زمان ماموت ها نشانواره بر روي آن حكاكي شده و يا بعدها توسط افرادي ديگر اين نماد بر روي آن به تصوير در آمده . به هر حال تاريخ نماد حكاكي شده بر اين عاج به وضوح مشخص نيست . گردونه ي مهر نزد اقوام غير ايراني معاني و مفاهيم مختلفي داشته از جمله : 1- نماد الوهيت آريايي 2- چهار عنصر اصلي ( آب ، باد ، خاك ، آتش ) 3- زندگاني طولاني 4- حركت آب 5- هست و نيست ، بود نبود ، بست وگسست 6- يك پيكره ي قرار دادي انسان با دو دست و دو پا 7- دور كننده ي چشم زخم و اهريمنان و نيروي درمان بخش 8- دو تركه ي بر هم نهاده براي روشن كردن آتش 9- نگاره مثبت و دارنده ي بار مثبت و سازنده 10- نمودار پرواز 11- دوكهاي نخ ريسي آغازين 12- خورشيد 13- نماد ستارگان و... اين احتمال وجود دارد كه ريشه ي معاني و مفاهيم چليپا در اقوام گوناگون در نزد قوم آريا باشد ، هرچند كه هنوز دستاوردها نتيجه اي قطعي را به ارمغان نياورده اند . در اين ميان ، بنابر گزارشات و شواهد به دست آمده ، خالق احتمالي اين نشانواره در رده ي نخست ، آرياييان هستند .
چليپاي شكسته در هند
چليپاي شكسته در هند سواستيك يا سواستيكا2 ( سانسكريت ) ناميده مي شود . این نماد در باور هنديان نماديست از حركت خورشيد ، نيك بختي و افزوني . در گروهي از اماكن مذهبي هند ، چه در گذشته و چه در زمان حال ، سواستيكا مشهود بوده و ريشه هايي بسيار كهن دارد . در شماري از نگاره هاي كف پاي بودا متعلق به سده هاي قبل و بعد از ميلاد ، اين نشان به كار مي رفته و در آيين بودا نيز كاربرد يافته است . چليپاي شكسته در آيين جينسيم3 نيز حضوري محسوس دارد . بسياري از جينيست ها ، اين نشان را بر سر در خانه هاي خود نقش زده و بر اين باورند كه سواستيكا داراي نيرويي ست كه خوشي ، بركت و ثروت را به ارمغان مي آورد. به طور كل ، سواستيكای راست گرد در هند نماديست از خورشيد ، روشنايي ، خوشي ، بهار و تابستان و در مقابل ، سواستيكای چپ گرد نماد تاريكي ، شب ، وحشت ، جادو ، پاييز و زمستان است .
چليپاي شكسته در چين و ژاپن
چليپاي شكسته در چين با نام باستاني وان4 داري تاريخي كهن است . اين نماد بيشتر در آيين دائو5 تجلي يافت . دائو يا تائو6 از آيين هاي باستاني چين محسوب مي شود كه بنيانگذار آن را شخصي به نام لائوزه7 به معناي استاد پير مي دانند ، گويي كه گروهي از تاريخ دانان وي را شخصيتي خيالي و افسانه اي مي پندارند. لائوزه حدوداَ همدوره ي كنفوسيوس8 ( ح 551 تا 479 ق.م ) بود ، اما از زندگي و تعليمات وي اطلاعات بسيار مختصري در دست است كه صحت آنها هنوز در پرده اي از ابهام است . تنها اثر مكتوب به جا مانده از استاد پير ، كتابي تحت عنوان دائو د جينگ9 مي باشد كه نويسنده ي آن را لائوزه مي دانند . بنیانهاي فلسفي آيين دائو بر تعادل و تعامل ميان دو نيروي يين10 و يانگ11 استوار است . يين نماد نيروي زنانه ، زمين ، روشنايي و ... مي باشد كه در مقابل يانگ يا نيروي مردانه ، آسمان ، تاريكي و ... قرار دارد . دائو گرايان بر اين باورند كه اين دو نيرو در جهان هستي در گردشند و اين گردش بر اساس قوانين طبيعت صورت مي گيرد . در اين ميان ، طبيعت و هستي خود پيرو دائوست . گردونه مهر در فرهنگ و آیین های چینی حضور يافته و مفاهيم جديدي را در بر گرفت . چليپاي شكسته ي راست گرد نماديست از يانگ و چپ گرد ، نماد يين . رنگ هاي اين نشانواره نيز در چين معاني و مفاهيم ويژه اي داشت ؛ رنگ سبز نماد بركت در كشاورزي ، آبي مظهر بركت آسماني ، قرمز نماد بركت قلب بودا و زرد نمودار خوشبختي و نيك فرجامي . بنابر گزارشات تاريخي ، امپراتوريس چين با نام وو12 ( 704 – 684 م ) در زمان دودمان تانگ13 ، چليپاي شكسته را به عنوان نماد و سمبلي از خورشيد مقرر كرد . اين نماد در چين مفاهيمي نظير تداوم ابدي بدون آغاز و انجام ، تجديد ابدي حيات ، تكامل و تعالي ، حركت بر طبق قاعده و قانون ، طول عمر ، بر كت ، طومار رعد و ... را در بر دارد. چليپاي شكسته از چين به كره و سپس به ژاپن راه يافت و در زبان ژاپني با نام مانجي14 شناخته شد . اين احتمال وجود دارد كه نشانواره از طريق ورود آيين بودا به ژاپن راه يافته ، هر چند كه اين نظر نمي تواند قطعيت كامل داشته باشد . در هر حال در ژاپن ، عموماَ چليپاي شكسته نمادي ست از معابد بودايي و آيين بودا . در حالت كلي هر دو جهت گردش نشانواره در ژاپن معاني و مفاهيم سازنده و خجسته اي را در بر دارد . گردونه ي چپ گرد با نام ئوموته مانجي15 نمادي ست از عشق و رحمت و گردونه ي راست گرد يا يورا مانجي16 نمادي از بصيرت ، آگاهي و قدرت .
بودا
در حدود دو هزار و پانصد سال پيش ، در قلمرو پادشاهي شاكيا17 در هند ، شاهزاده اي تولد يافت كه امروزه او را از بزرگترين انديشمندان و تاريخ سازان جهان قلمداد مي كنند . نام واقعي وي گوتمه سيدارتا18 بود . در داستانها و افسانه ها آمده است كه مادر سيدارتا ، ملكه مايا19 و همسر پادشاه قلمرو شاكيا ، سود هدانا20 ، شبي در خواب ديد كه فيل سپيدي از پهلوي وي وارد رحم اش شد . پيشگويان و بزرگان دربار ، خبر تولد فرزندي را پيش بيني كردند . قصر پادشاهي سرشار از شادي و شور گشت ، زيرا راجه21 و ملكه مايا ، پس از بيست سال صاحب فرزند مي شدند . همانطور كه انتظار مي رفت ملكه مايا باردار شد و بنابر رسم آن دوران ، براي تولد فرزند خود ، رهسپار خانه ي پدري گشت . در مسير اين سفر ، در منطقه اي به نام لومبيني22 ، ملكه قبل از رسيدن به مقصد ، فرزند خود را به دنيا آورد23. در افسانه ها نقل شده است كه بودا پس از تولد ، قادر به تكلم و راه رفتن بود و با هر قدمي كه بر مي داشت ، در جاي پايش نيلوفري مي روييد . تاريخ دقيق تولد وي به وضوح مشخص نيست . تاريخ نگاران بر اين باورند كه تولد بودا در سال 563 قبل از ميلاد بوده است . زاهدي وارسته ، پيشگويي كرد كه وليعهد تازه متولد شده ، در صورت ديدن رنج ها و مشقات جهان ، زندگي درباري را رها كرده و به بي خانگي روي مي آورد و نجات دهنده اي بزرگ خواهد شد . از اين رو پادشاه ، فرزند خود را در نهايت خوشي و لذتهاي دنيوي پرورش داد. سه قصر براي بوداي كوچك ساخته شد ، قصرهايي براي فصل باران ، زمستان و تابستان . شاهزاده از هفت سالگي دروس و فنون حكومتي و نظامي را آموخت و در جواني تيرانداز و سواركاري ورزيده شد . در شانزده سالگي و يا در روايتي نوزده سالگي با دختردايي خود شاهزاده یسودرا24 ازدواج كرد . بودا در يكي از گشت و گذارهايش در خارج از قصر به چهار پديده برخورد كه تا آن زمان چنين مسائلي را نديده بود . اين چهار مورد كه به چهار نشانه25 معروفند عبارتند از پيري ، بيماري ، مرگ و ترك خانمان . برخورد با اين نشانه ها كه وي تا آن زمان نديده بود ، انقلابي ذهني در او به وجود آورد. آنگاه بود كه رنج و سختي را دريافت و براي درك حقيقت زندگي و رهايي از رنج ، مخفيانه قصر پادشاهي را ترك گفت . اين واقعه درست در زماني روي داد كه فقط يك روز از تولد تنها فرزندش راهوله26 گذشته بود . وي در سحرگاه با همسر و فرزند خود كه در خواب بودند وداع كرد ، قصر را ترك گفت و زندگي بي خانماني را آغاز نمود ؛ در آن زمان وي بيست و نه ساله بود27 . در آغاز راهش به سوي بيداري با مكاتب و اساتيد مختلفي آشنا شده و انواع راهها را پيمود ، در اين ميان با پنج مرتاض همگام شد . پس از شش سال رياضت و سختي در راستاي كشف حقيقت هيچ راهي از پيش نبرد ، از اين رو بر بيهودگي رياضت پي برد . بودا در واقع دو مرحله افراط و تفريط را طي كرده بود و هر دو راه را عبث و بي نتيجه يافت . دوران خوشگذراني و رياضت را پيمود و ناگاه به راه ميانه پي برد . از اين رو رياضت را رها كرده ، تن شست و خوراك خورد . پنج مرتاض او را بع علت شكستن رياضتش ترك گفتند . پس از آن بودا به مراقبه عميق پرداخت و راه ميانه را پيمود . در مراقبه اي در زير يك درخت به نام درخت بدي28 ، وي به مبارزه با شيطان يا نفس خويش پر داخت . مبارزه وي با شيطان يك داستان افسانه اي ست . در اين داستان شيطان يا مارا29 ، پنج دختر خود را كه نمادي از تكبر ، طمع ، ترس ، جهل و شهوت هستند ، براي فریفتن سيدارتا به سوي او فرستاد ، اماشكست خورد و آنگاه خود به فريب بودا پرداخت اما كاري از پيش نبرد و نابود شد . پس از آن ، بودا به بيداري30 رسيد و حقيقت جهان بر وي نمايان گشت . از آن پس بود كه وي را بودا ناميدند ، به معناي روشن شده و كسي كه به بيداري رسيده است . در آن زمان وي سي و پنج ساله بود . از آن پس بودا به گسترش آموزه ها و دريافت هاي خود پرداخت . ابتدا به سمت گردشگاه آهوان ايسيپته31 ، محلي كه پنج مرتاض دوران رياضت وي در آنجا ساكن بودند رفت و اولين موعظه ي خود كه به موعظه ي بودا در بنارس32 مشهور است را بيان كرد و پنج مرتاض نخستين شاگردان وي شدند . وي تا سن هشتاد سالگي به گسترش آيين خود پرداخت و راه رهايي را در پيمودن راه ميانه ، كه راهي ست ميان افرط و تفريط دانسته و آن را روشنگري كرد . در راستاي آموزش آيين به اقصي نقاط كشور سفر كرده و همواره به ارشاد و آموزش رهروان مي پرداخت . آموزه هاي منحصر به فرد ، بي چشم داشت و ناب او ، نام وي را در رديف معلمان بزرگ تاريخ جهان رقم زد . وي طريق رهايي و رستگاري را بر پايه هاي يكساندلي ، احترام و شفقت بنا نهاد . بودا پس از چهل و پنج سال تلاش و كوشش پي گير در راه بيداري رهروان ، كمك به تمامي انسانها و ابراز عشق به تمامي موجودات هستي ، در سال 483 قبل از ميلاد ، در زير دو درخت در منطقه كوسينارا33 كالبد جسملانيش را بدرود گفت و به نيروانا34 و آگاهي مطلق پيوست . جسد وي چند روز بعد از مرگش سوزانده و خاكسترش بين هفت خاندان بزرگ تقسيم شد .
آموزه هاي بودا ؛ آیين
آموزه هاي بودا به دارما35 يا آيين مشهور است . خود بودا همواره آيين را مرجع قلمداد مي كرد و نه آموزگار آيين را . سه اصل اساسي طريقت بودا عبارتند از بودا ، آيين و انجمن36 . هر فرد بودايي ملزم است به اين سه اصل معتقد بوده و پيرامون آن آگاهي يابد و همواره به اين اصول پايبندي داشته و آنها را محترم شمارد. اصول آيين بسيار گسترده و گاه پيچيده است . نخستين ويژه گي اساسي آيين ، فاني بودن و ناپايداري جهان هسني ست ، از اين رو تمامي موجودات هستي و تمامي جهان فاقد پايداري و جاودانگي مي باشد و دل بستن به چنين عناصر فنا پذيري ، رنج و زايش هاي مجدد را خلق خواهد كرد . چهار اصل اوليه آيين بر همين اساس استوار است و چهار حقيقت عالي نام دارد . حقيقت اول : حقيقت رنج37؛ بودا زيستن را ذاتأ رنج مي دانست . تولد و مرگ ، پيري ، بيماري ، عدم رسيدن به خواسته ها و آرزوها و ... همگي رنج آورند. حقيقت دوم : خاستگاه رنج38 ؛ ريشه رنج و ناخوشي در اين جهان همانا آرزوها ، تمناها ، طمع و خواسته هاي آدمي ست كه هرگز پاياني ندارد . حقيقت سوم : رهايي از رنج39 ؛ رهايي از رنج همانا دل كندن از آرزوها و ريشه هاي به وجود آورنده رنج است . حقيت چهارم : راه رهايي از رنج ؛ اين راه همان طريقت ميانه است و به گردش در آوردن چرخ آيين40 ، يعني قرار گرفتن در مسير راههاي هشتگانه عالي41 كه عبارتند : 1- شناخت درست : درك حقيقت رنج ، خاستگاه رنج ، رهايي از رنج و راه رهايي از رنج و همچنين شناخت آيين . 2- انديشه درست : انديشه ی آزاد ، فارغ از جهل و ناداني . 3- گفتار درست : خوداري از دروغ گويي ، بدگويي ، درشتگويي ، ياوه گويي و هر كلام نادرست . 4- كردار درست : پرهيز از قتل موجودات زنده ، دزدي ، بي عفتي و زنا و پرهيز از هر آنچه موجب رنج و آزردگي انسانها و تمامي موجودات هستي شود . 5- زيست درست : خوداري از درآمد هايي كه براي ديگران و يا موجودات زنده دنيا ايجاد رنج و مزاحمت كند .خوداري از خريد و فروش موجودات زنده ، خريد و فروش اسلحه ، خيانتكاري ، كلاهبرداري ، ربا خواري ، طالع بيني ، شعبده بازي و ... . 6- كوشش درست : تلاش و كوشش بسيار براي دوري از بدي و ناپاكي و نزديكي به نيكي و رستگاري . 7- آگاهي درست : كسب آگاهي و دانش پيرامون آيين و به كار بستن آن در راه مراقبه و راه ميانه . 8- يكدلي درست : تمركز صحيح و آگاهي پيرامون نگرش اصولي .
اين هشت طريق در كنار هم سمبلي را بوجود مي آورند كه به چرخ آيين مشهور است . رهروان در راه رسيدن به رهايي و بيداري مطلق ، موظفند هشت راه عالي را به وادي عمل كشانند . بودا در اولين موعظه خود در گردشتگاه آهوان ، پيرامون اين هشت طريق سخن گفت . لذا به گردش در آوردن چرخ آيين ، همانا به معناي عمل به تمامي اين موارد است و رهرو در اين راه موظف است در راه ميانه قدم بردارد و در طي مسير همواره با احترام و يكساندلي نسبت به تمامي موجودات هستي ، به سوي مقصد رهسپار شود .
گردونه مهر در كيش بودايي
در ابتداي آيين و پس از مرگ بودا ، هيچ تمثالي از وي ساخته نشد . آغاز زمان پيكره سازي و تصويرگري از بودا به وضوح مشخص نيست . تاريخ نگاران بر اين باورند كه ابتدا وي را به صورت يك چتر ، يك فيل و يا جاي پا مجسم مي كردند . زمان آغاز تصوير گري از بودا به صورت نماد يا نشانه ، احتمالاَ دويست سال پس از وفات وي بوده است . در اوايل قرن اول ميلادي بود كه هنرمندان بودايي به ساخت پيكره هاي بودا به صورت جدي و حرفه اي روي آوردند . سنگ تراشه هاي بدست آمده از هنر گندهارا42 مربوط به قرن هاي اول ، دوم و سوم ميلادي در هند و نيز تمثال هاي بر جا مانده از هنر آسياي ميانه در همان دوران ، از معدود بقايايي ست كه امروزه بر جاي مانده . حمله مسلمانان به هند آيين بودا را به كلي محو ساخت ، از اين رو بسياري از منابع و ساختارهاي بودايي از ميان رفت و بررسي هاي تاريخي دشوار شد . بوديسم در هند از جايگاه بسيار مناسبي برخوردار بود . در دوران پادشاهي آشوكا43 (273 تا 232 ق.م ) آيين بودا بسيار پيشرفت كرده و هنر بودايي كمي سازمان يافته شد . به علت نابودي آثار بودايي . پس از حمله مسلمانان ، منابع بسيار اندكي از هنر بودايي در هند ، افغانستان و پاكستان به يادگار مانده . همانطور كه ذكر شد ، هنرمندان بودايي در ابتدا ، بودا را تنها با نمادها و نشانه ها به تصوير مي كشيدند . يكي از نمادها جاي پا يا اثر پاي بودا بود . در نگاره هاي بدست آمده از جاي پاي بودا ، نقش چليپاي شكسته مشهود است . آيين بودا نيز همانند ديگر مكاتب و اديان ، تحت تأثير گروهي از عوامل خارجي قرار گرفته و مفاهيم و نمادهايي بيروني به آن راه يافت . بي شك بوداييان چليپاي شكسته را در راستاي ايجاد مفاهيم جديد و نيز همآغوشي با بنیانهاي فرهنگي و مذهبي جامعه ي آن دوران ، به آيين بودا وارد كردند ؛ همانگونه كه در ديگر مكاتب ، نظير اين عمل مشاهده مي شود . چليپاي شكسته با پيشرفت آيين بودا و هنر پيكره سازي و تصوير گري از بودا ، در تمثال هاي بودا راه يافت . محل قرار گرفتن نشانواره كه در ابتدا بر روي انگشتان پاي بودا به تصوير كشيده مي شد ، در تمثال ها ، بر روي سينه ي بودا ترسيم شد . جالب آنكه چليپاي شكسته ي چپ گرد در نزد هنديان آنچنان خوشايند نبوده و يا شايد منفي بودن نيروي نماد چپ گرد ، بعدها و پس از اين نگارگري بوجود آمده باشد . اين امكان وجود دارد كه شايد اقوامي در راستاي خدشه دار كردن آيين بودا ، نماد چپ گرد آن را كه در تمثال هاي بودا به كار مي رفته ، در اذهان عمومي به صورت منفي و شيطاني جلوه كرده باشند44 . عموماً چهار چليپاي شكسته برروي چهار انگشت پا ترسيم شده و گاهي بر روي هر پنج انگشت مشهود است . در نگاره هاي كف پاي بودا علاوه بر نقش چليپای شكسته ، ديگر نشان ها ، رمزها و سمبل هاي آيين بودا نيز مشهود است از جمله نيلوفر ، چرخ دارما ، ناگا45 (شاه مار ) و ... كه هر يك در جايگاه خود مفاهيم و معاني بسيار عميقي را در بر دارند . نشان چليپاي شكسته در آيين بودا داراي مفاهيم متعددي ست ؛ از جمله چهار نشانه ، چهار حقيقت عالي ، به گردش در آوردن چرخ آيين ، رفتن راهبان و آموزگاران به چهار گوشه ي هند و جهان ، در چرخش بودن نظام طبيعت و چهار عنصر ، كه نماديست از فنا پذيري و عدم پايداري موجودات و ... در اين ميان دو تفسير ، بسيار جالب توجه است . نخست آنكه اين نماد را راز پنهاني آيين بودا مي نامند . عمق آيين بودا و تجربه ي بوداگي صرفاً يك تجربه ي انحصاري ست ، غير قابل انتقال و غير قابل تفسير و توضيح و يا شايد اين نماد به مفهوم ديگري اشاره دارد كه بايد آن را كشف كرد . دومين مفهوم و معنا كه عموميت بيشتري دارد آن است كه چليپاي شكسته نمادي ست از قلب بودا ، به همين علت در تمثال ها ، نشان چليپا بر روي سينه ي برهنه ي بودا ترسيم مي شود و به مهر دل بودا مشهور است . اين نشانواره بيشتر در تمثال هاي بودا در چين ديده مي شود و شايد نشان از همآغوشي آيين دائو و آيين بوداي چيني داشته باشد . معناي ديگر چليپا در آیین بودا كه صرفأ يك گمانه زني شخصي ست آن كه ممكن است اين نماد نقطه ي اتصال بودا و قوم آريا باشد . هر چند كه اين نماد در بسياري از نقاط جهان و بسياري از فرهنگ ها و اقوام يافت مي شود اما نكته ي فابل توجه آن است كه به ندرت چليپاي شكسته بر روي بدن تمثال ها به تصوير آمده و عموماَ در كنار ديگر موضاعات جاي گرفته و يا به صورتي مجزا و با اشكال گوناگون ترسيم شده . اين كه آيا بودا از اقوام آريايي بوده يا نه صرفاَ يك گماني زني شخصي46 بر اساس دستاوردهاي ابتدايي پيرامون اين مسئله مي باشد كه نيازمند بررسي هاي گسترده است . استفاده از نشان چليپاي شكسته در تمامي تمثال هاي بودا عموميت ندارد ، اما اين نشان در بسياري از معابد بودايي جهان و شماري از تمثال ها و نگاره ها مشهود است . همانگونه كه در ژاپن اين نشان ، نمادي از آيين بوداست . اين نشانواره خود از اسرار آميز ترين نمادهاي چهان بوده و بسيار جالب است كه بوداييان بار ديگر آن را به صورت يك راز معرفي مي نمايند . اين نماد علاوه بر تمثال هاي بودا ، گاه در نگاره ها و پيكر ه هاي ديگر افراد آيين و بودي ستوه ها47 ديده مي شود. از جمله خدا بانوي رحمت ، بودي ستوه گوان يين48 كه در چين محبوبيت بسياري دارد . گردونه ي مهر در آيين بودا ، نشاني ست از تداخل و تعامل بسيار پيچيده ي فرهنگ ها ، باورها و تاريخ جهان باستان كه گوشه هاي بسياري از آن ، در پرده اي از ابهام نهفته است .
پی نوشت ها :
1- در سیستان
2- wastika يا Suvastika
3- Jainism
4- Wan
5- Dao
6- Tao
7- LaoTzu يا Laozi
8- Confucius ،كه در واقع شهرت اصلي وي كونگ زه Kong Zi ، به معناي استاد كونگ مي باشد ( غربي ها به لاتين كنفوسيوس مي نامند . ) در حقيقت نام اصلي او Kon Qin بوده .
9- Tao Te Ching یا Dao De Jing
10- Yin
11- Yang
12- Wu
13- Tang
14- Manji
15- Omote Manji
16- Ura Manji
17- Shakya يا Sakya ساكيا
18- Siddhartha Gautama ( سانسكريت )Siddhattha Goatama ( پالي )
19- Maha Maya Davi
20- Suddhodana
21- Raja لقب پدر بودا در بعضي مدارك و گزارشات تاريخي .
22- Lumbini ،اين منطقه كه در زمان تولد بودا يك بيشه پر درخت بوده است ، اكنون در نپال واقع شده ، در دويست و سي كيلومتري شمال بنارس .
23- در گروهي از گزارشات ذكر شده است كه بودا از پهلوي مادرش متولد شد ، عملي شبيه به سزارين .
24- Yasodhara براي وي نامهاي گوناگوني ذكر شده است از قبيل بهدا ( Bhadda ) ، سوبهدكا ( Subhaddaka ) و بمبه ( Bimba )
25- Nimithe
26- Rahula (در رواياتي ذكر شده كه راهوله در زمان خروج بودا از قصر هفت روزه بوده )
27- بنابر گزارشاتي احتمالاً سي ساله.
28- Bodhi به معناي روشن شدگي . در واقع اين درخت يك درخت استه (Assattha ) يا (Pippala ) بوده ، نوعي انجيربن كه به انجير بزچرانان هم معروف است .
29- Mara . در آيين بودا ، شيطان نه يك وجود يا نيرويي خارجي ، بلكه وهم و نيرويي ست دروني . شيطان در داستانها شکلی نمادين داشته و بيشتر در افسانه ها حضور دارد .
30- بدي یا بدهي (سانسكريت ) معادل وو (چيني ) و ساتوري (ژاپن )
31- Isipatana باغ آهوان : منطقه اي در بنارس كه امروزه سرنات Sarnath گفته مي شود .
32- Benares ، (موعظه بودا در بنارس ) به ( گفتار به گردش در آوردن چرخ آيين ) يا Dhammacakkappavatana مشهور است .
33- Kusinara - كاسياي كنوني ، در پنجاه و پنج كيلومتري شرق گواخپور .
34- Nirvana ( سانسكريت ) – مقصد نهايي بوداييان است كه فرد پس از رهايي به آن مي پيوندد و از دايره مرگ و زندگي خارج شده و ديگر تولدي نخواهد داشت .
35- Dharma ( سانسكريت ) يا Dhamma ( پالي ) ، در كتب فارسي آن را درمه ، دارمه ، دمه ، دارومه ، داروما و ... هم نوشته اند .
36- سنگه Sangha به معناي انجمن بوداييان
37- Dukkha Sacca
38- Dukkha Samudaya
39- Nirodha
40- Dharma Cakra يا Dharra Chakra
41- Ariya Atthangika Magga
42- Gandhara
43- Ashoka
44- برداشت شخصي مولفين مقاله
45- Nagga
46- گمانه زني شخصي مولفين مقاله
47- Bodhisattva
48- Guan yin یا Kuan yin ( چینی ) و Cannon ( ژاپنی )
منابع و ارجاعات :
1- بختور تاش ، دكتر نصرت الله ، نشان رازآمیز ، انتشارات فروهر ، 1380
2- پاشايي ، ع ، بودا ، انتشارات فيروزه ، 1375
3- جلالي نائيني ، دكتر سيد محمد رضا ، هند در يك نگاه ، نشر شيرازه ، 1375
4- شايگان ، داريوش ، اديان و مكتب هاي فلسفي هند ، نشر امير كبير ، 1383
5- فيروزمندي ، بهمن و سرافراز ، علي اكبر ، باستان شناسي و هنر دوران تاريخي ، نشر عفاف ،1381
6- فيروزي ، حميد ، سهم ايران در تمدن جهان ، 1379
7- كريدز ، مايكل ، بودا ، ترجمه علي محمد حق شناس ، نشر طرح نو ، 1372
8- ولفگانگ شومان ، هانس ، آيين بودا ، ترجمه ع . پاشايي ، نشر فيروزه ، 1375
9- ويلسون راس ، نانسي ، بوديسم ، ترجمه منوچهر شادان ، انتشارات بهجت ، 1374
10- پاسپرس ، كارل ، فيلسوفان بزرگ ، ترجمه دكتر اسدالله مبشري ، انتشارات پيام ، 1353
11. Aigner ,Dennis J , The Swastika in Navajo Textiles – laguna Beach , California : DAI Press (2000)
12. Sagan , Carl, and Ann Druyan, Comet , New York : Rand House (1985)
13. Wilson , Thomas , The Swastika : The Earliest Known Symbol, Washington (1896)
14. about .com
15. answers . com
16. collectorsguide .com
17. crystalinks .com
18 . dpjs .co.uk
19. heathenworld . com
20 . loksley .com
21. redaimthe swa stika .com
22. swastika – info .com
23 . wikipedia .org
[ویرایش] جستارهای وابسته
![]() |
بوداگرایی | ![]() |
||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
مفاهیم و اصطلاحات | تاریخ | شاخهها و فرقهها | مشاهیر | کشورها | ||||
فهرست موضوعات | گاهشمار | نیایشگاهها | متون | فرهنگ | ||||