بحث کاربر:Zborhani

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

فمينيسم براي زنان نسخه نمي‌پيچد


زن سخنران با صراحت از ستمي كه بر زنان رفته است حرف مي‌زند و با لحني تهييج‌كننده مي‌گويد: «قرن‌هاست كه در اين كشور در حق ما زنان اجحاف مي‌شود، قرن‌هاست كه ما را ناديده مي‌گيرند.» او مكثي مي‌كند و سپس ادامه مي‌دهد: «اما من فمينيست نيستم!» اين زن سخنران ممكن است نخست‌وزير، استاد دانشگاه يا هنرمندي باشد كه به احتمال زياد، مثل هر زن توانمند ديگري، همة عمرش براي كسب موفقيت در دنياي مردان مبارزه كرده است. با اين حال، او هرگونه ارتباطي را با فمينيست‌ها حاشا مي‌كند. مخاطبان منتظر مي‌مانند تا او دربارة مفهوم «فمينيست» توضيح دهد، انتظاري كه البته بي‌پاسخ مي‌ماند.


مقصودِ آن دسته از زناني كه قاطعانه اعلام مي‌كنند «من فمينيست نيستم» فقط اين نيست كه آنها فمينيست نيستند. آنها با بيان اين جمله، در واقع، به‌نوعي فمينيست بودن را تقبيح و فمينيست‌ها را افرادي گمراه و منحرف معرفي مي‌كنند. با شنيدن چنين اظهاراتي، ناخودآگاه به فكر فرو مي‌رويم كه چرا بعضي افراد نياز دارند آنچه را بسياري ديگر جدي مي‌گيرند، تقبيح كنند و فقط مي‌توانيم چنين نتيجه بگيريم كه اين افراد يا دربارة فمينيسم هيچ نخوانده‌اند و يا تبليغات دروغيني را كه در سطحي وسيع عليه فمينيست‌ها و فمينيسم صورت مي‌گيرد، پذيرفته‌اند. مثلاً رسانه‌ها، كه عمدتاً در كنترل مردان‌اند، با معرفي فمينيست‌ها به‌عنوان زنانِ «مردنما»، «از مرد بيزار» و «خانمان‌برانداز» به رواج تعابير غلط از فمينيسم دامن زده‌اند. ديگر گروه‌هايي كه رهايي و آزادي زنان را تهديدآميز مي‌بينند فمينيست‌ها را با برچسب‌هايي نظير زنان «طبقة متوسط»، «غرب‌زده» و «بي‌ريشه» مورد عتاب و خطاب قرار مي‌دهند و به اين ترتيب به تثبيت تعابير منفي از فمينيسم دامن مي‌زنند.

البته كه فمينيست‌هاي شرقي هرگز، حتي به شكلي نمادين، سعي نكرده‌اند مثل مردان لباس بپوشند. بسياري از آنها متأهل‌اند و بچه دارند و خانه‌داري‌شان هم به همان خوبي ـ‌ يا بدي ـ خانه‌داري زنان ديگر است. اما چرا اين‌قدر به فمينيست‌ها حمله مي‌شود و چرا فمينيسم اساساً غلط تعبير شده است؟ زيرا، به باور ما، شمار كمي از مردم به خود زحمت داده‌اند تا بفهمند فمينيسم واقعاً به چه معناست و فمينيست‌ها واقعاً به‌ دنبال چه هستند. در اين نوشته مي‌خواهيم به پاره‌اي از پرسش‌هاي مطرح در مورد فمينيسم پاسخ دهيم. به اين اميد كه حداقل بخشي از ابهامات و تفاسير نادرستي كه در اين زمينه وجود دارد، رفع شود.

 فمينيسم چيست؟  فمينيسم، برخلاف بسياري از «ايسم»هاي ديگر، در طرح نظري واحدي ريشه ندارد. هيچ شخص واحدي هم تلاش نكرده تا آن را به‌گونه‌اي تعريف كند كه براي همة ما در همة زمان‌ها كاربرد داشته باشد. در نتيجه، تعريف فمينيسم مي‌تواند تغيير كند و تغيير هم مي‌كند. چون فمينيسم بر واقعيات ملموس تاريخي و فرهنگي و سطوح متفاوت آگاهي، ادراك و كنش افراد مبتني است. همان‌طور كه آب به شكل ظرف خود در‌مي‌آيد، فمينيسم نيز بسته به وضعيت و مسائل خاص هر منطقه به اشكال گوناگوني بيان مي‌شود. مقصود اينكه فمينيسم در قرن هفدهم (زماني كه اين مفهوم براي اولين بار به‌ كار گرفته شد) معناي خاصي داشت كه با معناي آن در دهة 1990 بسيار متفاوت است. فمينيسم را زنان متفاوت در نقاط متفاوت جهان، و يا در نقاط متفاوت يك كشور، بسته به طبقه، پيشينه، ميزان تحصيلات و آگاهي‌شان مي‌توانند به شيوه‌هاي گوناگوني بيان كنند (و چنين هم مي‌كنند). زناني كه با توجه به همة اين معيارها مشابه به‌‌نظر مي‌رسند نيز ممكن است به گرايش‌ها و مباحث گوناگوني در حوزة انديشه‌هاي فمينيستي اعتقاد داشته باشند. اينكه فمينيست‌ها در تبيين پدرسالاري و سلطة مردان به چه دلايل تاريخي‌اي اشاره مي‌كنند و اينكه براي مبارزات خود چه اهدافي را برمي‌شمرند دو عاملي است كه مباحث مطرح در حوزة انديشه‌هاي فمينيستي را از هم جدا مي‌كند.

با اين حال، دو تعريف از فمينيسم وجود دارد كه زنانِ فمينيستي از بنگلادش، هند، نپال، پاكستان و سريلانكا در نشستي بر سر آنها به توافق رسيده‌اند. فمينيسم، مطابق يكي از اين تعاريف، «آگاهي از سركوب و استثمار زنان در جامعه، محل كار و خانواده، و اقدام آگاهانه براي تغيير اين وضعيت است». تعريف دوم قدري واضح‌تر است: «فمينيسم يعني اينكه بفهميم كار زنان، جسم آنها و تمايلات جنسي‌شان با ايدئولوژي پدرسالاري كنترل مي‌شود و زنان در خانواده، محيط كار و به‌طور كلي در اجتماع تحت ستم هستند و استثمار مي‌شوند. و سپس براي دگرگون كردن وضعيت فعلي آگاهانه قدم برداريم». طبق اين تعريف ساده و نسبتاً كلي، هركس (اعم از زن و مرد) كه جنس‌گرايي (اعمال تبعيض بر اساس جنسيت)، سلطة مردان و پدرسالاري را در جامعه تشخيص دهد و به‌نوعي عليه آن گام بردارد فمينيست است. فمينيست‌ها واقف‌اند كه زنان در سراسر جهان، صرفاً به‌دليل جنسيتشان، براي دسترسي به غذا، بهداشت، آموزش، اشتغال، و مشاركت در فرايندهاي تصميم‌گيري در نهادهاي اجتماعي، فرهنگي، ديني، سياسي، و اقتصادي تبعيض و نابرابري را تجربه مي‌كنند. از اين تعريف چنين برمي‌آيد كه آگاهي از جنس‌گرايي به‌تنهايي كافي نيست. اين آگاهي مي‌بايد با اقداماتي براي به چالش كشيدن سلطة مردان همراه شود.

اما اين اقدامات مي‌تواند اشكال متفاوتي داشته باشد: اقدامات زناني كه تصميم مي‌گيرند ادامة تحصيل بدهند، حرفة خاصي پيشه كنند، به خفت و تحقير تن ندهند، محدوديتي را كه به واسطة پوشاك بر آنها تحميل مي‌شود، نپذيرند يا بچه‌دار نشوند همان‌قدر فمينيستي محسوب مي‌شود كه سازمان‌يافته‌ترين مبارزات براي رفع تبعيض از زنان. به عبارت ديگر، براي فمينيست بودن لازم نيست به گروه خاصي تعلق داشت، هرچند براي انجام اقدامات مؤثر بهتر است كه به‌هرحال عضو يكي از گروه‌هاي فعال بود. بنا به تعريف فوق، مردان نيز مي‌توانند فمينيست باشند هرچند بعضي گمان مي‌كنند اين امر غيرممكن است و باور دارند كه فمينيسم بر تجربة فردي مبتني است. اين گروه، مردانِ موافق را حامي فمينيسم مي‌دانند نه فمينيست. عمده‌ترين تفاوت فمينيست‌هاي اوليه با فمينيست‌هاي امروزي در اين است كه فمينيست‌هاي اوليه براي كسب حقوق دموكراتيك زنان (حق تحصيل، اشتغال، مالكيت، رأي، ورود به پارلمان، طلاق و غيره) تلاش مي‌كردند. به عبارت ديگر، فمينيست‌هاي اوليه، براي دستيابي به جايگاهي برابر با مردان در جامعه، خواستار اعمال اصلاحات قانوني بودند. مبارزات آنها ضرورتاً خارج از محيط خانه و خانواده صورت مي‌گرفت. آنان پدرسالاري را نظامي كه باعث تداوم فرودستي زنان مي‌شود، در نظر نمي‌گرفتند. امروزه، فمينيست‌ها براي پايان دادن به تبعيض عليه زنان اصلاحاتي فراتر از اصلاحات قانوني خواستارند. آنان خواهان رهايي كامل زنان هستند.

فمينيسم، امروزه، به مبارزه عليه فرودستي زنان نسبت به مردان در خانه، استثمار آنها در خانواده، جايگاه نازلشان در محيط كار، جامعه، فرهنگ و اعتقادات اطلاق مي‌شود. علاوه بر اين، فمينيسم به فشار مضاعفي كه زنان در امر توليد و توليد‌مثل متحمل مي‌شوند نيز معترض است. فمينيسم «زنانگي» و «مردانگي» را به‌عنوان مقولاتي انحصاري، زيست‌شناختي و از‌پيش‌تعيين‌شده به چالش مي‌كشد. بنابراين، فمينيست‌ها معتقدند كه زنان نه‌تنها مي‌بايد عليه اعمال تبعيض مبارزه كنند بلكه بايد براي رهايي از همة اشكال سركوب كه حكومت، جامعه و مردان اعمال مي‌كنند، بكوشند. اين زنان‌اند كه قرباني استثمار (دستمزد نابرابر، حقوق اندك)، فرودستي (تحت سلطة مردان) و سركوب (خشونت) هستند. ما زنان در موقعيتي قرار داريم كه مي‌توانيم مشكلاتي را كه زنان با آن دست به گريبان‌اند، بفهميم و مي‌دانيم اين ما هستيم كه بايد آستين‌ها را بالا بزنيم و براي تغيير جامعه و جايگاه خودمان در آن بكوشيم.

 بنابراين، فمينيسم ماهيتاً مبارزه براي كسب برابري، عزت و آزادي انتخاب براي زنان است، مبارزه براي آنكه اختيار زندگي و جسممان را در داخل و خارج خانه به‌دست آوريم.  البته نبايد در اجتماعي معين فقط در پي برابري زنان با مردان باشيم، چرا كه اگر زني از طبقة محروم جامعه به برابري با مردي از همان طبقه دست يابد چندان سودي نبرده است چون مردان طبقة محروم نيز در جامعه مورد خشونت قرار مي‌گيرند و استثمار و سركوب مي‌شوند. از اين‌رو، بسياري از فمينيست‌ها صرفاً براي «برابري زنان با مردان» مبارزه نمي‌كنند بلكه هدفشان استقرار جامعه‌اي مبتني بر عدل و داد و برابري براي زنان و مردان است.

 پس، بنا به گفتة شما، فمينيسم تلاش مستمر براي ايجاد تغيير در نظام پدرسالار موجود است؟  بله، همين‌طور است. اما فمينيسم علاوه بر اينكه برنامه‌اي براي انجام مجموعه‌اي از اقدامات است، يك سيستم عقيدتي هم هست. همة اقدامات فمينيستي بر مجموعه‌اي از باورها مبتني‌اند. فمينيسم دكتريني است كه از حقوق اجتماعي‌ـ سياسي برابر زنان و مردان حمايت مي‌كند. فمينيسم همچنين مجموعة دانش، انديشه و نظريه‌هايي است كه محققان و انديشمندان فمينيست براي به چالش كشيدن دانش و ايدئولوژي پدرسالارانه خلق كرده‌اند. به قول ساسكيا ويرينگا، فمينيست دانماركي، فمينيسم فرايندي است كه طي آن جنسيت، زنانگي و هويت معاني جديدي مي‌يابند. ما با آنچه ساسكيا در كتاب خود با عنوان زن شورشي در مورد فمينيسم مي‌گويد موافقيم و آن اينكه فمينيسم دربرگيرندة معاني متعددي است كه به جنبش‌هاي اجتماعي اخير و شرايط اجتماعي مغرب‌زمين محدود نيست. فمينيسم نقدي تك‌بعدي از اجتماع نيست بلكه اقدامي چندوجهي، دگرگون‌كننده، سياسي و اخلاقي است. فمينيسم، به‌عنوان جنبش سياسيِ طالبِ تغيير، هميشه با مطالعات فمينيستي همراه بوده است. محققان، در اين‌گونه مطالعات، جامعه، نهادهاي اجتماعي و روابط اجتماعي را از منظر زنان بررسي مي‌كنند. در اين مطالعات، زن به‌عنوان زن مورد بررسي قرار مي‌گيرد و نه به‌عنوان مقوله‌اي مستتر در مفهوم «انسان» يا «بشر». در مطالعات فمينيستي زنان هم محقق‌اند و هم موضوع تحقيق. زنان حق ارائة تعريف، معنا و تفسير را از آنِ خود كرده‌اند؛ حقي كه از ابتداي شكل‌گيري دانش و آگاهي در انحصار مردان بوده است. زنان در مطالعات خود بر موضوعاتي همچون خانواده، تمايلات جنسي و روابط بين فردي متمركز مي‌شوند كه تا پيش از اين يا فاقد ارزش مطالعه تلقي مي‌شدند و يا هرگز از منظر زنان به آنها پرداخته نشده بود. از آنجا كه تعصبات مردانه در نظريه‌هاي موجود ناشناخته مانده بود، در مطالعات فمينيستي جامعه و نظرية اجتماعي مورد بررسي مجدد قرار گرفته و چنين جمع‌بندي شده است كه علوم اجتماعي، تاريخ، ادبيات و... در بهترين حالت صرفاً بيانگر نيمي از حقيقت هستند. چون زنان و رويكردهاي آنان همواره در اين حوزه‌ها غايب بوده‌اند. فمينيسم براي زنان و مردان هم به منزلة مبارزه‌اي شخصي و دروني است و هم به منزلة مبارزه‌اي عمومي و اجتماعي. فمينيسم هم اقدامي فردي است و هم تلاش/جنبشي سازمان‌يافته براي پيشبرد حقوق زنان.

 آيا فمينيسم انواع گوناگون دارد؟  در واقع چنين است و بنابراين ما نبايد از فمينيسمِ واحدي كه مورد پذيرش همگان است، سخن بگوييم. فمينيسم به اشكال گوناگوني رخ مي‌نمايد و، از آنجا كه به همة وجوه زندگي اجتماعي و شخصي مربوط مي‌شود، مسائل مورد علاقه و اظهارات فمينيست‌ها متنوع است. مثلاً فمينيست‌ها ممكن است دانشمند، متكلم، فيلمساز، شاعر، مددكار اجتماعي يا محقق علوم اجتماعي باشند كه دغدغه‌ها و آگاهي‌هاي فمينيستي خود را به اشكال متفاوتي مطرح مي‌كنند. در واقع، مسائل مورد علاقه، دغدغه‌ها و كانون مبارزات هر فمينيستي در مراحل گوناگون زندگي‌اش دستخوش تغيير مي‌شود. او ممكن است به‌عنوان دانشجو عليه تبعيض و جنس‌گرايي در نهادهاي آموزشي مبارزه كند، به‌عنوان كارمند به ايجاد فضاي كاري مناسب براي زنان علاقه‌مند شود، در مقامِ مادرِ شاغل در پي ايجاد مهدكودك و مبارزه عليه جنس‌گرايي موجود در متون درسي بچه‌ها باشد و يا در مقامِ زني كه طلاق گرفته است با همة آن مسائل اجتماعي‌اي درافتد كه گريبانگير زنان مجرد است. به همين دليل هم فمينيسم چندصدايي، چندمحوري و چندوجهي است.

ايدئولوژي و گرايش‌هاي پدرسالارانه بر همة نهادهاي اجتماعي (خانواده، دين، قانون، رسانه‌ها، آموزش و پرورش و...) در همة سطوح سايه انداخته است. براي مقابله با اين پديدة همه‌گير، فمينيسم ايدئولوژي و استراتژي‌هاي گوناگوني به‌وجود آورده است. شاخه‌هاي اصلي فمينيسم عبارت‌اند از: ليبرال فمينيسم، راديكال فمينيسم، فمينيسم ماركسيستي، سوسيال فمينيسم و اكوفمينيسم. ممكن است عباراتي همچون فمينيسم فرهنگي، فمينيسم اسلامي و گانديَن فمينيسم نيز به گوشتان خورده باشد. همة اين فمينيسم‌ها در صدد ارتقاي موقعيت زنان هستند و متعهدند كه جايگاه كنوني زنان را در جامعه مورد تجزيه و تحليل قرار دهند، علل جايگاه نازل زنان را شناسايي كنند و در جهت بهبود آن بكوشند. البته، به‌رغم اين درك مشترك، جا براي اختلاف‌نظرهاي قابل توجه هم وجود دارد. بنابراين فمينيسم انواع و اقسام دارد.

 آيا فمينيسم مفهومي غربي و در نتيجه با شرايط زنان شرقي ناسازگار نيست؟  اين مسئله كمتر به صورت پرسش مطرح مي‌شود و هميشه عده‌اي آن را به‌عنوان اتهام، نقد يا حتي واقعيت پيش مي‌كشند و در نتيجه فمينيسم را «ماهيتاً» مردود مي‌شمرند و به آن اهميت نمي‌دهند. جالب اينكه اين اتهام را اغلب مردان و زناني مطرح مي‌كنند كه خود «غرب‌زده» هستند؛ مردان و زناني كه به مدارس و كالج‌هاي انگليسي‌زبان رفته‌اند، انگليسي صحبت مي‌كنند و لباس‌هاي غربي مي‌پوشند. و البته چنين اتهاماتي كمتر در مورد ساير علوم و يا مفاهيم غربي مطرح مي‌شود. اين افراد هرگز ريشه‌هاي غربي نظام پارلماني، رياست‌جمهوري و دموكراسي را زير سؤال نمي‌برند. اين درست است كه «فمينيسم» در مشرق‌زمين متولد نشده است، اما اين مسئله در مورد انقلاب صنعتي، ماركسيسم، سوسياليسم يا حتي بعضي اديان رايج در مشرق‌زمين هم صادق است.

اينشتين در لاهور، ماركس در كلكته و لنين در داكا متولد نشده بودند، اما اين مسئله باعث نشده است كه ايده‌هاي آنها به‌‌نظر ما بي‌ربط بيايد چرا كه ايده را نمي‌توان به مرزهاي ملي يا جغرافيايي محدود كرد. به‌هرحال، با اينكه اصطلاح فمينيسم اصطلاحي خارجي است (و از واژة «Femme» در زبان فرانسه مشتق شده است)، مفهوم «فمينيسم» به فرايندي اطلاق مي‌شود كه دگرگون‌كننده است؛ فرايندي كه در آسياي جنوبي در قرن 19 به‌عنوان حركتي سازمان‌يافته و آشكار عليه فرودستي زنان شكل گرفت. بنابراين، فمينيسم نه‌تنها به‌طور مصنوعي به اين منطقه تحميل نشده است بلكه ايدئولوژي بيگانه‌اي هم نيست. فمينيسم و مبارزات فمينيستي در آسيا زماني پديد آمد كه نسبت به حقوق دموكراتيك زنان آگاهي ايجاد شده و اين درك به‌وجود آمده بود كه محروم كردن نيمي از جمعيت از بنيادي‌ترين حقوق انساني روا نيست. در واقع، آگاهي فمينيستي در مقاطع خاصي از تاريخ در آسيا به‌وجود آمد؛ مقاطعي كه در آن آگاهي سياسي افزايش يافته بود، بخصوص در قرن 19 و اوايل قرن 20، زماني كه مبارزات عليه حاكميت بيگانه و استبداد محليِ فئودال شروع شده بود. اعتراض عليه فرودستي زنان در اين مقطع تاريخي در قالب خواسته‌هاي گوناگون مطرح مي‌شد؛ خواسته‌هايي همچون امكان ازدواج مجدد بيوگان، منع چند‌همسري، دسترسي به امكانات تحصيلي و اِعمال اصلاحات قانوني به ‌نفع زنان. با تغيير شرايط اجتماعي، موضوع و اشكال سركوب نيز تغيير مي‌كند. به همين دليل خواسته‌هاي فمينيست‌ها در دهة 1990 با خواسته‌هاي آنان در دهة 1880 متفاوت است. مهم اين است كه ريشه‌هاي سركوب زنان تغيير نمي‌كند و ديگر اينكه اين تغييرات بخشي از مبارزة بزرگ‌تر و فرايند حركت به سوي رهايي است. موضوعاتي كه فمينيست‌هاي معاصر در آسياي جنوبي و خاورميانه مطرح مي‌كنند بر فرهنگ بومي منطقه مبتني است. موضوعاتي مثل جهيزيه، خشونت عليه زنان، تجاوز، دستمزد نابرابر، قوانين شخصي تبعيض‌آميز، سوءاستفاده از مذهب براي سركوب زنان، تصوير منفي زنان در رسانه‌ها، همه و همه، موضوعاتي محلي هستند. بسياري از اين موضوعات را فمينيست‌هاي غربي نيز مطرح كرده‌اند. اما اين مسئله نه اين موضوعات را براي ما نامربوط مي‌سازد و نه ثابت مي‌كند كه فمينيست‌هاي شرقي دنباله‌روي فمينيست‌هاي غربي هستند.

حال كه بعضي از اشكال سركوب زنان جهان‌شمول است، مبارزه عليه اين مسئله نيز مي‌بايد مبارزه‌اي جهان‌شمول باشد و اين‌گونه هم هست. به همين دليل زنان در سراسر جهان صداي اعتراضشان را عليه جنس‌گرايي در رسانه‌ها، تبعيض در محيط كار، تبعيض در نهادهاي اعتقادي و همة اشكال خشونت عليه زنان بلند كرده‌اند. در رويارويي با همة اين واقعيات چطور مي‌توانيم فمينيست‌هاي آسيايي را غربي و خواسته‌هايشان را نامربوط بخوانيم؟ در هر صورت چيزي به نام «فمينيسم غربي» وجود ندارد چرا كه حتي در غرب هم انواع متفاوتي از فمينيسم با تحليل‌ها، استراتژي‌ها و رويكردهاي گوناگون وجود دارد.

 آيا پيش از استعمارگري در آسيا، دربارة جايگاه زنان در جامعه بحث مي‌شد؟  بله. «بحث دربارة زنان» بحثي قديمي است. مثلاً بودا و پيروانش در قرن ششم اين مسئله را مطرح كردند كه آيا زنان مي‌توانند سلسله‌مراتب مذهبي را طي كنند و راهبه شوند يا خير. در آن زمان، خالة بودا كه سرپرستي او را بعد از مرگِ مادرش برعهده گرفته بود به ‌همراه 50 زن ديگر از بودا خواست كه آنها را به رتبة كشيشي منصوب كند. بودا ابتدا از پذيرش اين خواسته سر باز زد و گفت شرايط زمانه براي ورود زنان به معابد مساعد نيست. اما خالة بودا و زنان ديگر به اين سادگي‌ها از خواستة خود نگذشتند. آنها به نزد آناندا رفتند و اين پرسش را پيش كشيدند كه چرا زنان نمي‌توانند مانند مردان به رتبة كشيشي منصوب شوند؟ بنا به درخواست آناندا، بودا موضوع را با راهبان رده بالا در ميان گذاشت و سرانجام موافقت كرد كه زنان را به سمت كشيشي منصوب كند؛ هرچند كه كشيش‌هاي زن مرتبه‌اي پايين‌تر از كشيش‌هاي مرد داشتند. بعد از گذشت 2500 سال، زنان همچنان از داشتن چنين حقوقي در بعضي اديان محروم‌اند. به‌نظر ما، اين داستان بيانگر بحث فمينيستي جديدي است كه به تغييرات بنيادين جايگاه زنان در دين منجر شد. از آن زمان تاكنون زنان و مردان بسياري هنجارهاي پدرسالارانه را به چالش كشيده‌اند. به عقيدة ما، فمينيسم را ايدئولوژي وارداتي خواندن حاكي از جهالت، و اهانت به سنت‌هايي است كه قرن‌ها انديشه و ساختارهاي پدرسالارانه را به چالش كشيده‌اند.

به همين ترتيب، در بسياري از كشورهاي آسيايي بحث‌هاي مستمري در مورد حق زنان براي تحصيل درگرفته است. در قرن 18، پيش از آنكه مري ولستون كرافت اثر معروف خود را بنويسد، چن هانگ ـ مو، محقق چيني، دربارة آموزش زنان مطلبي نوشته و گفته بود: «هيچ‌كس در دنيا نيست كه آموزش‌پذير نباشد، و هيچ‌كس هم نيست كه نتوانيم آموزشش دهيم. پس چرا بايد نسبت به دختران بي‌توجه باشيم؟ دختران، درست پس از طي دوران طفوليت، در اندروني‌ها بزرگ مي‌شوند و به‌شدت تحت كنترل قرار مي‌گيرند. آنان نمي‌توانند مثل پسران از خانه بيرون بروند و از معلمي خارج از خانه درس بياموزند. دختران مثل پسران نمي‌توانند از تشويق معلم‌ها و دوستان خود بهره‌مند شوند... وقتي هم كه بزرگ‌تر مي‌شوند گلدوزي مي‌آموزند و مشغول تهيه و تدارك جهيزية خود مي‌شوند، فقط همين».

 آيا منظور شما اين است كه مردان هم از مسائل زنان حمايت كرده‌اند؟  بله. بسياري از مُبلغان اولية رهايي زنان در شرق مردان بوده‌اند. مثلاً در چين، كانگ‌يو‌ـ وي به فرودستي زنان و مظاهر آن از جمله بستن پاهاي دختربچه‌ها براي ظريف ماندن آنها1 انتقاد كرد: «من اكنون وظيفه‌اي دارم و آن اينكه فرياد اعتراض شمار نامحدودي از زنان دوران گذشته را به گوش شما برسانم. اينك من فقط يك خواستة بزرگ دارم و آن اينكه 80 ميليون زن عصر خودم را از غرق شدن در درياي درد و عذاب برهانم. من اينك يك آرزوي بزرگ دارم و آن اينكه براي بسياري از زنان آينده سعادت و امكان بهره‌مندي از تساوي و استقلال را فراهم آورم.» در مصر، در سال 1855، كاظم امين با نوشتن كتاب زن جديد هياهو ايجاد كرد. در ايران، شمار متعددي از مردان روشنفكر در دهة 80 و 90 بحث حقوق زنان را پيش كشيدند و با چند‌همسري و حبس زنان در اندروني‌ها مخالفت كردند. در هندوستان نيز مردان بسياري نظير رابيندرانات تاگور، رام. كِي. گاندي و جواهر لعل نهرو در طول سال‌ها عليه بردگي زنان و خودسوزي بيوه زنان2 مبارزه كرده‌اند.

 آيا در اين دوره هيچ زني در آسيا براي احقاق حقوق زنان فعاليت نمي‌كرد؟  چرا، حتي در قرن 19 نيز زنان بسياري براي احقاق حقوق زنان فعاليت مي‌كردند. پنديتا رامابي (1858ـ1922) در هند يكي از زنان مبارزي است كه كمتر شناخته شده است. او آيين هندو را زير سؤال برد و در دهة 1880 با طرح بحث آزادي زنان خود زندگي مستقل پيشه كرد. كارتيني (1879ـ1904) از پيشگامان آموزش و رهايي زنان در اندونزي بود كه براي تأسيس مدرسة دخترانه با سنت درافتاد. جيو جين (1875ـ1907) در چين خانة پدري خود را ترك كرد و براي تحصيل به توكيو رفت تا بتواند در طرح سياست‌هاي انقلابي و مسائل زنان مداخله كند. او را براي اين‌گونه اقداماتش دستگير و سپس اعدام كردند. هم او بود كه مي‌گفت: «انقلاب بايد از خانه‌هاي ما و با كسب حقوق برابر براي زنان شروع شود.» سوگالا و نانا نيز دو زن سريلانكايي هستند كه با كليشة انفعال زنانه درافتادند و فرديتشان را به‌عنوان يك زن مطرح كردند. سوگالا در دفاع از قلمرو حكومتي خود با پادشاه وقت جنگيد و نانا شاعري بود كه مردان بعضي شعرهايش را هرزه‌گويي مي‌دانستند.

 اما آيا چنين مبارزاتي امروز محلي از اعراب دارند؟ هرچه باشد، زنان عصر حاضر از بسياري از حقوق دموكراتيك نظير حق آموزش، حق اشتغال و حق رأي بهره‌مندند. امروزه ما زناني داريم كه نخست‌وزير، رهبر سياسي يا متخصص هستند. پس چرا همچنان به فمينيسم احتياج داريم؟  اكثر زنان، در آسياي جنوبي و خاورميانه، گرچه بخش فعال نيروي كار ما را تشكيل مي‌دهند و بعضي حتي به لحاظ اقتصادي مستقل شده‌اند اما آنان همچنان مشاغل كم‌درآمد دارند. حتي از ميان آنان كه به سطوح بالا مي‌رسند شمار كمي در پست‌هاي تصميم‌گيري، اجرايي يا مديريتي هستند. اكثر زنانِ شاغل در آسياي جنوبي يا «خدمتكار خانواده‌هاي ديگر» هستند يا در بخش‌هاي غيررسمي به‌ كار مشغول‌اند و درآمد كمي دارند. زنان همچنان آخرين كساني هستند كه استخدام مي‌شوند و اولين كساني هستند كه اخراج مي‌شوند. به محض مكانيزه و مدرن شدن كارخانه‌ها، زنان از كار بركنار مي‌شوند و مردان يا ماشين‌آلات جاي آنها را مي‌گيرند. بدترين وضعيت مربوط به صنعت نساجي در هندوستان است كه در آن زنان را به‌‌دليل بحران اقتصادي اخراج و سپس با دستمزد كمتري دوباره استخدام كردند.

موقعيت زنان در سريلانكا، جايي كه متوسط عمر و ميزان سواد زنان در آن زماني به لحاظ آماري بسيار قابل توجه بود، طي 10ـ 15 سال گذشته نزول كرده است. در هندوستان نسبت جنسي براي زنان بسيار نامطلوب است و اين نشان مي‌دهد كه بسياري از زنان و دختران به‌سختي مي‌توانند بقاي خود را تضمين كنند. چندين ميليون زن و دختر به‌‌دليل جهالت‌هاي پدرسالارانه، تبعيض و خشونت جان خود را از دست مي‌دهند. در اغلب كشورهاي آسياي جنوبي و خاورميانه، به‌رغم آنكه آگاهي در مورد مسائل جنسيتي افزايش يافته، فرصت‌هاي بيشتري در اختيار زنان گذاشته شده و قوانين بهتري به نفع آنان به تصويب رسيده است، پدرسالاري همچنان به قوت خود باقي است. تعصبات اعتقادي، از هر نوع، به معناي اعمال محدوديت‌هاي بيشتر براي زنان بوده است. مثلاً در پاكستان، قوانين مترقي خانواده جاي خود را به قوانيني داده‌اند كه ضد زن هستند. در بنگلادش، بنيادگراها گروه‌هاي در حال رشد زنان و سازمان‌هاي غيردولتي را، كه براي توانمندسازي زنان كار مي‌كنند، مورد حمله قرار داده‌اند. گروه‌هاي راست‌گراي هندو در هند در حال احياي الگوهاي رفتاري پدرسالارانه هستند.

بنيادگراهاي بازار در حال اشاعة هرزه‌نگاري هستند و با سرعتي اعجاب‌آور زنان را به‌گونه‌اي خوار و خفيف به تصوير مي‌كشند. مسابقات انتخاب ملكة زيبايي كه ديگر از رونق افتاده و بي‌اعتبار شده بود دوباره، و اين‌ بار به‌‌دليل جهاني شدن، رونق يافته است. تنگناهاي اقتصادي هم تبعيض عليه زنان را افزايش داده است. مثلاً در هند، رسم كشتنِ نوزاد دختر در روستاهاي جنوبي هم رواج يافته است و مسئلة جهيزيه در اجتماعاتي پيش كشيده مي‌شود كه تا پيش از اين مطرح نبوده است. به‌طور كلي، زنان در همة كشورها و در همة حوزه‌ها از مردان عقب‌ترند. ارقام مربوط به مشاركت سياسي زنان همچنان اسفناك‌اند، هرچند كه در 4 كشور از 7 كشور آسياي جنوبي زنان رهبران دولت‌ها هستند. در هيچ‌يك از كشورهاي آسياي جنوبي، از زمان استقلال تاكنون، شمار زناني كه به عضويت پارلمان‌ها درآمده‌اند از شمار انگشتان دست تجاوز نكرده است. به همين دليل ما معتقديم كه حضور شمار كمي از زنان در پست‌هاي مهم دولتي به‌هيچ‌وجه ثابت نمي‌كند كه جايگاه كلي زنان در كشورهاي ما به سطحي رضايت‌بخش رسيده است و فمينيست‌ها مي‌توانند آرام بگيرند. بنابراين، فمينيسم همچنان لازم است.

 يقيناً سياست‌هاي اخير به آزادي زنان منجر شده است. با اتخاذ اين سياست زمينه براي آنكه زنان از خانه‌ها بيرون بيايند، به نيروي كار بپيوندند و به لحاظ اقتصادي مستقل شوند، فراهم آمده است؟  البته كه بعضي زنان طبقة متوسط از اين تحولات بهره برده‌اند اما شمار آنها اندك است و بايد افزايش بيابد. ما همچنين بايد به ياد داشته باشيم كه زنان طبقة كارگر هميشه درگير فعاليت‌هاي توليدي بوده و بخشي از نيروي كار را تشكيل مي‌داده‌اند. در نتيجة صنعتي ‌شدن، شمار زيادي از زناني كه در كارگاه‌هاي خانگي مشغول بوده‌اند از كار بركنار شده‌اند. در نتيجة مدرنيزه كردن كشاورزي، شمار زيادي از زنان كشاورز به حاشيه رانده شده‌اند. وقتي كه خانه‌ها ديگر كانون توليد محسوب نشود، زنان هم ديگر در فعاليت‌هاي توليدي نقشي نخواهند داشت و در نتيجه جايگاه خود را در خانواده و جامعه از دست مي‌دهند. اين مسئله در سراسر آسياي جنوبي رخ داده است.

ما مي‌خواهيم موقعيتي فراهم شود كه زنان بتوانند به ميل خود و يا در صورت نياز از خانه‌ها خارج شوند و به نيروي كار بپيوندند. ما مخالف سياست‌هايي هستيم كه راه را براي استثمار كار زنان هموار مي‌كنند و به آن تداوم مي‌بخشند، يعني در واقع با اتخاذ سياست‌هايي مخالفيم كه به موجب آن زنان دستمزدي كمتر از مردان دريافت مي‌كنند، در شرايطي مضر و غيربهداشتي به كارهاي شاق و طاقت‌فرسا تن مي‌دهند، به‌طور سليقه‌اي استخدام يا اخراج مي‌شوند، حق تشكيل انجمن‌ها از آنان سلب مي‌شود و يا مورد استثمار جنسي قرار مي‌گيرند. گرچه دست‌ يافتن به استقلال اقتصادي يكي از جنبه‌هاي مهم تلاش براي رهايي زنان است اما كافي نيست. بسياري از زناني كه به لحاظ اقتصادي مستقل‌اند نسبت به مردان خانواده‌شان در مرتبة پايين‌تري قرار دارند و در خانه‌هاي خود با تبعيض مواجه مي‌شوند. وجه ديگر اين تلاش بايد به ايجاد تغيير در ايدئولوژي و شيوة انديشة پدرسالارانه معطوف باشد زيرا به‌دليل طرز تفكر پدرسالارانه است كه زنان فروتر و پست‌تر از مردان تلقي مي‌شوند. بنابراين، استقلال اقتصادي زنان بايد با تغيير در عقايد، گرايش‌ها و الگوهاي رفتاري نيز همراه باشد.

 اما اگر بخواهيم اهداف خود را پيش ببريم بايد تا حدي به بعضي از اشكال استثمار تن بدهيم. وقتي به اهدافمان رسيديم يقيناً همة جلوه‌هاي منفي محو مي‌شوند، اين‌طور نيست؟  در واقع هيچ تضميني وجود ندارد كه اشكال متفاوت سركوب، استثمار و... با توسعه محو شوند. تجربيات قبلي نشان مي‌دهد كه در بيشتر موارد چنين نشده است. مدل توسعه‌اي كه ما در كشورهايمان دنبال مي‌كنيم بر شيوة توليد سرمايه‌داري مبتني است. به لحاظ تاريخي، گسترش سرمايه‌داري نقش‌هاي جنسيتي را تقويت و استثمار زنان را تشديد كرده است. مثلاً در اروپا، خانه‌ها زماني كانون توليد، كشاورزي و پرورش حيوانات بودند؛ كانون اموري كه زنان در انجام آنها نقش مهمي داشتند. اما با وقوع انقلاب صنعتي نقش زنان تغيير كرد. زنان فقير به‌ناچار در كارخانه‌ها و معادن (به‌عنوان نيروي كار ارزان) به‌ كار مي‌پرداختند و همزمان نسل بعدي كارگران را توليد مي‌كردند. همزمان، زنان بورژوا به‌عنوان زنان خانه‌دار در خانه نگه ‌داشته مي‌شدند و نقششان به توليد وراث محدود بود. زنان بورژواي مستقلي كه مخالف اين وضعيت بودند و از پذيرش آن سر باز مي‌زدند، تنبيه و طرد مي‌شدند. و اين‌گونه بود كه ايدئولوژي استثمار زنان فقير و عزلت زنان ثروتمند شكل گرفت.

با توجه به ماهيت توسعه در كشورهاي ما، جريانات مشابهي در حال وقوع است و احتمالاً تداوم مي‌يابد. شكل فعلي توسعه نه‌تنها زنان را به حاشيه مي‌راند بلكه آنها را روزبه‌روز فقير و فقيرتر، فاصلة طبقاتي را بيشتر، و شكاف درون و بين كشورها را زيادتر مي‌كند و به‌علاوه اسفناك‌ترين ضربه‌ها را به طبيعت و اكوسيستم وارد مي‌كند.

 اما تحولات قرن 18 در اروپا چه ربطي به زنان در آسياي جنوبي و خاورميانه دارد؟  امپرياليسم اروپايي به‌طور مستقيم نظام سرمايه‌داري را به كشورهاي مستعمره وصل كرد و به اين ترتيب در اين كشورها تحولاتي اساسي پديد آمد. اين تحولات صرفاً سياسي يا مديريتي نبودند بلكه براي سيستم‌هاي اقتصادي و اجتماعي موجود بنيادين بودند. به اين ترتيب، آنها زندگي مردمان سرزمين‌هاي مستعمره را دگرگون كردند. زندگي زنان نيز دستخوش اين تحولات شد. مثلاً، پيش از دوران استعمار زنان عمدتاً در توليد غذا سهيم بودند. در دوران استعمار تغييراتي در كشاورزي كشورهاي مستعمره پيش آمد كه به موجب آن زنان ناگزير يا در توليد چاي، قهوه، كائوچو و ديگر كشت‌ها درگير شدند و يا به كار در كارخانه‌ها و معادن روي آوردند. در آسياي جنوبي هم، درست مثل اروپا، زنان بورژوا در خانه نگه داشته شدند اما از حق آموزش تا حد كمي بهره‌مند بودند و حقوق محدود ديگري هم داشتند.

بنابراين، با رشد و توسعة سرمايه‌داري در اروپا و در كشورهاي مستعمره، ساختارهاي پدرسالارانه تقويت شدند. زنان حقوق پيشين خود را از دست دادند و به‌‌ناچار يا در كارخانه‌ها مورد استثمار قرار گرفتند و يا در چهارديواري خانه‌هاي خود محبوس شدند. فرهنگ سرمايه‌داري كه استعمارگران در قرن 19 وارد كردند در همة عرصه‌ها ارزش‌هاي اقتصادي‌ـ اجتماعي پدرسالاري را تثبيت و تقويت كرد.

 اگر ممكن است، پدرسالاري را به‌طور خلاصه تعريف كنيد چون اين كلمه را زياد مي‌شنويم.  اين كلمه خود به معناي حاكميت پدر يا پدرسالار است اما معمولاً مقصود از «پدرسالاري» يك سيستم اجتماعي است كه در آن مردانْ اعضاي خانواده، دارايي و ساير منابع اقتصادي را كنترل مي‌كنند و تصميم‌گيرندگان اصلي هستند. اين باور كه مردان برتر از زنان هستند، كه زنان بايد در كنترل مردان باشند و در واقع بخشي از دارايي مردان به‌شمار مي‌روند، در اين سيستم اجتماعي ريشه دارد. اين نوع انديشه پايه و اساس بسياري از قوانين و اعمال اعتقادي ما را شكل مي‌دهد و توجيه‌كنندة همة آن اعمال اجتماعي است كه به موجب آن زنان را در خانه‌ها محبوس و زندگي‌شان را كنترل مي‌كنند. معيارهاي دوگانة اخلاقي و قوانين ما كه به موجب آن مردان حقوقي بيشتر از زنان دارند نيز مبتني بر پدرسالاري است؛ چيزي كه زنان را هم در عرصة خصوصي و هم در عرصة عمومي زير دست قرار مي‌دهد.

 آيا علت اصلي نابرابري شغلي اين نيست كه زنان به دليل مشغله‌هاي خانوادگي كمتر از مردان در محيط كار بازدهي دارند؟  اين بحث را سرمايه‌داري پيش مي‌كشد، چون مطابق با رويكرد سرمايه‌دارانه هر مردي به‌عنوان سرپرست خانوار «دستمزد خانوادگي» مي‌گيرد؛ درآمدي كه هزينه‌هاي لازم براي امرار معاش خودش، همسرش و فرزندانش را تأمين مي‌كند. مطابق اين رويكرد، زناني كه در كارهاي توليدي شركت مي‌كنند فقط «كمك خرج خانواده» هستند و به همين دليل، حتي در صورت انجام كاري هم‌ارز، دستمزدي كمتر از مردان دريافت مي‌كنند. واقعيت تا حدي متفاوت است. مطالعات نشان داده است كه در بسياري از كشورها 25 تا 40 درصد خانواده‌ها يا به درآمد زنان متكي‌اند و يا خانوارهاي تك‌والدي هستند كه سرپرستشان زن است. اغلب اين زنان يا در فقر زندگي مي‌كنند يا مشاغلي كم‌درآمد دارند و يا از طريق سرمايه‌دار و پيش‌فرض‌هاي پدرسالارانه‌اش در محل كار مورد تبعيض واقع مي‌شوند.

زنان، علاوه بر كار در كارخانه، بر روي زمين يا كشت‌زار، بايد زمان زيادي را هم براي انجام امور خانه (آشپزي، نظافت، شست‌وشو، آوردن آب و هيزم، مراقبت از فرزندان و...) صرف كنند. زنان به همين دليل در دو شيفت كار مي‌كنند، روزشان 48 ساعت است و فشار مضاعفي را هم متحمل مي‌شوند. اين فشار مضاعف ناشي از انجام «كار با دستمزد» (در محيط كار) و «كار بدون دستمزد» (در خانه) است. زنان به دليل اين فشار مضاعف نمي‌توانند كارهاي بهتري پيدا كنند، آموزش ببينند و از نردبان ترقي شغلي بالا بروند. زنان، به دليل كمبود فرصت‌هاي آموزشي، به مشاغل كم‌تخصص و كم‌درآمد وارد مي‌شوند. البته، به‌رغم همة اين عوامل، هيچ‌كس نمي‌تواند بگويد كه زنان در كارشان كارآمدي كمتري دارند. در واقع، صاحبان بسياري از صنايع زنان كارگر را ترجيح مي‌دهند چون آنها كوشاتر، ورزيده‌تر و منظم‌ترند.

 به‌رغم مواردي كه مطرح مي‌كنيد، زنان از مدرنيزاسيون نفع خواهند برد: با پيشرفت تكنولوژي، از فشار كار خانگي كاسته خواهد شد، در نتيجه زنان از خانه بيرون خواهند رفت و به لحاظ اقتصادي مستقل خواهند شد.  شواهد نشان مي‌دهد كه مفهوم مدرنيزاسيون و شيوة اجراي برنامة مدرنيزاسيون با تعصبات مردانه همراه است و همين تعصبات مردانه باعث شده كه زنان به حاشيه رانده و در بعضي موارد كنار گذاشته شوند. مثلاً، در پاكستان و هند، وقوع انقلاب سبز همراه با مكانيزاسيون فزاينده زنان را از بسياري از كارهاي كشاورزي سنتي‌شان محروم كرده است و از آنجا كه مهارت‌هاي فني عمدتاً و صرفاً به مردان آموزش داده مي‌شود زنان ناچار به بيكاري تن داده‌اند. علاوه بر اين، ثروت فزاينده‌اي كه اين بنگاه‌ها توليد مي‌كردند مردان كشاورز ثروتمند را قادر ساخت كه زنان خانواده‌شان را در خانه‌ها محبوس كنند تا ترقي روزافزون و موقعيت برتر خود را به رخ ديگران بكشند. در سريلانكا، طرح اصلاحاتِ اراضي مشكلات مشابهي را در پي داشته است چرا كه زمين‌هاي بسيار كوچكي را به زنان كشاورز مستقل تخصيص دادند. در نتيجه، اين زنان از اعتبار، آموزش و امتيازات مشابه محروم شدند و به اين ترتيب يا به سمت كارهاي كم‌درآمد و غيرتخصصي رانده شدند و يا به خانه‌ها برگشتند و از دستيابي به هرگونه فرصتي براي كسب استقلال اقتصادي محروم شدند.

جريانات مشابهي در بنگلادش و نپال هم وجود دارد. بنابراين، چندان اميدي نيست كه توسعه و مدرنيزاسيون به شيوة فعلي‌اش جايگاه واقعي زنان را در كشورهايشان ارتقا دهد و شرايط آنها را بهبود بخشد. همين مسئله فمينيست‌ها را ملزم مي‌كند كه نشان دهند توسعه در چه مقطعي و به چه صورت به ضرر زنان است و خواستار سياست‌ها و برنامه‌هاي بهتري باشند. بسياري از محققان زن در سراسر آسياي جنوبي برنامه‌هاي توسعه را ارزيابي كرده و از تعصبات مردانة موجود در آنها پرده برداشته و چنين نتيجه گرفته‌اند كه، از منظر فقرا و زنان آسياي جنوبي، برنامة موجود «ناتوسعه» يا «توسعة مردانه» است.

 آيا زني را كه تصميم مي‌گيرد فقط خانه‌دار بماند مي‌توان فمينيست ناميد؟  در درجة اول بايد بگوييم كه با توجه به حجم كار خانگي نبايد آن را كم‌ارزش تلقي كرد. فمينيست‌ها زنان خانه‌دار و يا خانه‌داري را خوار و خفيف نمي‌دانند. در واقع، يكي از عمده‌ترين موضوعات مبارزة فمينيست‌ها اين است كه كار خانگي رسميت يابد و به آن بها داده شود. اگر كار خانگي ارج و قربي را كه درخورش است پيدا كند، مردان هم ممكن است نه‌تنها قدر آن را بدانند بلكه بخشي از آن را برعهده بگيرند. در واقع، تلاش فمينيست‌ها در سراسر جهان دولت‌ها را وادار ساخته است كه ارزش مادي كار خانگي را محاسبه كنند و به اين ترتيب سهم زنان را در اقتصاد كشور به رسميت بشناسند. دفتر توسعة سازمان ملل، در گزارش توسعة انساني سال 1995، ارزش سالانة كار بدون دستمزد زنان را 11 تريليون دلار امريكايي برآورد كرده است.

زني كه تصميم مي‌گيرد خانه‌دار باشد و حس مي‌كند كه فرديت و استعدادهايش در اين كار كاملاً شكوفا مي‌شود نيز مي‌تواند فمينيست باشد. فمينيست بودن الزاماً به معناي خارج از خانه كار كردن نيست. فمينيسم يعني «انتخاب واقعيِ مبتني بر فرصت‌هاي برابر». هرچند كه به‌نظر ما بسياري از زنان اگر واقعاً حق انتخاب داشتند از خانه‌ها بيرون مي‌پريدند. اما اين انتخاب بايد اصيل باشد. تصميم‌گيري نبايد به دليل فشار مستقيم و غيرمستقيم ديگران و يا فقدانِ گزينه‌هاي ديگر صورت بگيرد. در حال حاضر، البته به‌سختي مي‌توان تشخيص داد كه كدام تصميم با توجه به شرايط اتخاذ شده است و كدام نه. حالا كه اين مسئله مطرح شد خوب است تكرار كنيم كه يك فمينيست مي‌تواند خانه‌دار تمام‌وقت باشد، به شرط آنكه اولاً، اين تصميم او را راضي كند؛ ثانياً، بتواند استقلال و فرديت خود را حفظ كند؛ ثالثاً، همسرش به دليل پولي كه به خانه مي‌آورد اعمال زور نكند. در خانه مي‌بايد برابري و احترام متقابل حكمفرما باشد. فمينيسم براي زنان نسخه نمي‌پيچد كه چه بكنند يا چه نكنند.

فمينيست‌ها براي رسيدن به جامعه‌اي مي‌جنگند كه در آن هر زني حق انتخاب دارد، مجبور نيست خانه‌دار بماند و ايفاگر نقش‌هاي نوعاً «زنانه» باشد و به سمت مشاغل كم‌درآمد «زنانه» رانده نمي‌شود؛ جامعه‌اي كه در آن با او با احترام برخورد مي‌شود. ما دوگانگي زن/مرد و كليشه‌هاي زنانه/مردانه را نفي مي‌كنيم. هر دختري مي‌بايد آزاد باشد كه هر آنچه دوست دارد بكند و به آن جايگاهي دست يابد كه قابليتش را دارد. نبايد به صرف دختر بودن به هر دختربچه‌اي براي بازي عروسك و ديگ و قابلمه داد، نبايد به صرف دختر بودن به تن هر دختربچه‌اي لباس‌هايي پوشاند كه جلوِ حركت آزادانة دست‌ها و پاهايش را بگيرد و نبايد هيچ زني را به صرف زن بودن در چهارديواري خانه محبوس كرد يا به آموختن علوم يا فنون خاصي چون خانه‌داري سوقش داد و يا به‌اجبار، براي خوشايند خانوادة شوهر، مقهور و مطيع بارش آورد. خواسته‌هاي فمينيست‌ها به همين سادگي و همين قدر منطقي هستند.

البته خواسته‌هاي فمينيست‌ها فقط به «مسائل زنان» (تجاوز، كتك خوردن، باروري، برابري دستمزد و...) محدود نمي‌شود. بسياري از ما باور داريم كه همه‌چيز در اين دنيا مي‌بايد مورد توجه زنان باشد چون زنان از همه‌چيز تأثير مي‌پذيرند. همة مسائل، مسائل زنان است و فمينيست‌ها در صددند تا با ايجاد نظام عادلانة اجتماعي‌ـ اقتصادي در عرصة ملي و بين‌المللي همة اشكال نابرابري، سلطه و سركوب را حذف كنند. آنها مي‌خواهند رويكرد فمينيستي را هم به زندگي شخصي افراد و هم به حيات ملي پيوند بزنند. با توجه به شعار اصلي كنفرانس پكن در سال 1995، فمينيسم يعني نگاه كردن به دنيا از منظر زنان. اگر همة مسائل، مسائل زنان است، زنان بايد در مورد هر مسئله‌اي نظري داشته باشند: اين مسئله ممكن است مربوط به جنگ‌افزارهاي هسته‌اي باشد يا به جنگ بين دو كشور، تضادهاي قومي و اجتماعي، سياست‌هاي اقتصادي و توسعه‌اي حقوق بشر و آزادي‌هاي مدني و يا مسائل زيست‌محيطي مربوط باشد. در واقع، به‌رغم محدوديت نيروهاي انساني و ساير منابع، سازمان‌هاي زنان هم‌اكنون در بسياري از موضوعات فوق درگير هستند.

مثلاً در سريلانكا، زنان فعالانه خواستار يافتن راه‌حلي سياسي براي رفع مسائل قوميتي هستند. در پاكستان، زنان به‌طور مستمر و با شجاعت قوانين ضد زن و مهجوري را كه به نام دين به آنان و جامعة پاكستان تحميل شده است، زير سؤال برده‌اند. زنان پاكستاني به اين ترتيب با قانون خانواده و بنيادگرايي به مخالفت پرداخته‌اند. در نپال، زنان در مبارزه براي دموكراسي فعال بوده‌اند. در بنگلادش، فمينيست‌ها در مبارزه عليه عدم تساهل ديني سهيم بوده و با برنامه‌ها و سياست‌هاي توسعه‌اي «ضد فقرا»، كه براي محيط‌زيست هم مخرب بوده است، مخالفت كرده‌اند. در هندوستان نيز زنان با طيف گسترده‌اي از موضوعات شامل موضوعات زيست‌محيطي و خشونت‌هاي اجتماعي درگير بوده‌اند. گروه‌هاي زنان در آسياي جنوبي مطالبي انتقادي با رويكرد فمينيستي در مورد سياست‌ها و برنامه‌هاي توسعه‌اي دولت نوشته و در ساير حوزه‌هاي حيات ملي مشاركت كرده‌اند. آنها همچنين عليه استفاده از جنگ‌افزارهاي هسته‌اي و ارتش در آسياي جنوبي بسيج شده و با اين شعار پيش آمده‌اند كه «ما آسياي جنوبي را در صلح مي‌خواهيم، نه تكه تكه!»3

 اما آيا فمينيست‌ها خود را بيش از اندازه درگير جزئيات و مسائل بي‌اهميت نمي‌كنند؟ مثلاً آيا اين مهم است كه زني را «دولتمرد» خطاب كنيم؟ ما، يقيناً، نمي‌توانيم همه‌چيز را تغيير دهيم.  اگرچه مسائل زبان‌شناختي هرگز به مسئلة برجسته‌اي در مبارزات فمينيستي تبديل نشده است، به چالش كشيدن و تغيير آن را ضروري مي‌دانيم چون زباني هم كه ما به‌كار مي‌گيريم پدرسالارانه است. زبان و كلمات مهم‌اند و ما بايد بدانيم زباني كه با آن سخن مي‌گوييم نيز تبعيض‌آميز است و به صورتي پنهان بر فرادستي مردان و فرودستي زنان دلالت دارد. زبان مثل ايدئولوژي به تعصبات مردانه دامن مي‌زند، پس چرا بايد پذيراي چيزي باشيم كه تبعيض‌آميز است، تحقيرمان مي‌كند و وجود ما و سهم واقعي‌مان را در جامعه به رسميت نمي‌شناسد؟ پيش‌ترها، زماني كه زنان هنوز وارد حوزه‌هاي گوناگون حيات عمومي نشده بودند، مثلاً زماني كه هيچ زني مدير، ورزشكار يا گزارشگر نبود، يا زماني كه هيچ زني دانشمند يا متكلم نبود، زبان با در برگرفتن كلماتي چون «دولتمرد» و «جوانمرد» واقعيت را منعكس مي‌كرد. اما، امروزه، بعضي ابعاد زبان به دليل تغيير واقعيات اجتماعي منسوخ شده‌اند. از آنجا كه زنان به‌طور فزاينده در حوزه‌هاي گوناگون حيات عمومي حضور يافته‌اند، هيچ دليلي وجود ندارد كه كلمات جديد نسازيم و مثلاً «دولتفرد» را جايگزين «دولتمرد» نكنيم. تلاش زيادي نمي‌خواهد تا زبان را با زنان آشتي دهيم.■

ادامه دارد

منبع What is Feminism?, Kamla Bhasin & Nighat Said Khan, Kali Primaries, 1996


پي‌نوشت‌ها 1) Footbinding 2) Sati 3) We want peace in South Asia not pieces of South Asia.

پرسش‌هايي دربارة فمينيسم

ترجمة نازنين شاه‌ركني nshahrokni@yahoo.com