تاریخ اهلحق
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
-
-
- این گفتار درباره تاریخ و پيدايش دین يارسان (اهل حق) است؛ برای مقاله مربوط به دین یارسان نگاه کنید به: دین یارسان
-
اگر چه بسياري از پژوهشگران غیر ایرانی و ایرانی كوشيدهاند، شناسنامه كهنه مهرپرستی و پاك دينی زرتشتی و مانیگری و مزدكیگری برای مذهب يارسان بهدست دهند و آن را به دورانهای پیش از اسلام برگردانند تا بهدرستی و به حق اين آئين تناسخی را از اسلام دورنگهدارند، ولی واقعيت آنست كه آئين ياری (یارسان) با وصف تشابهات و پذيرش نكاتی از دینهای پيش از اسلام، كمترين ارتباط و همراهی با آنها را دارد و اين دين يك آئين ابداعی پس از اسلام است كه با مطرح نمودن فلسفه “سر مگو“ (رازداری) و تناسخ روح درمقابل دين وارداتی عربها برجسته گرديدهاست. از آنجا كه يارسانيان، مهر يا خورشيد را مقدس میدانند و پایبند به پاكی و راستی و درستی و مساوات و برابری هستند، به همين دليل پژوهشگران خاورشناس را به اين راه كشانده كه ريشه مهرپرستی و مزدكی برای يارسانيان بجويند.
بعداز غلات يا غلو گويان، از اولين درویشهایی كه علنا تئوری تناسخ روح را به شيوه امروزی يارسانيان مطرح نمود، بهلول كوفی يا قرمسی، معروف به بهلول دانا در اواسط قرن دوم تا اوايل قرن سوم هجری يعنی در دوره خلافت هارونالرشيد بود. عبدالحسين زرينكوب تاريخنويس ايرانی آورده است كه: هارونالرشيد خليفهٔ عباسی در سال ۱۸۸ هجری قمری بهلول را در كوفه ملاقات كرده و به سخنان عبرتانگيز او گوش فراداده است.[1] و گفتهشدهاست که گاهی هارونالرشيد از اندرزهای بهلول دانا و داود طائی به گريه میافتادهاست. بهلول كه ذات خدایی را در وجود انسان تبليغ میكرد، حواريونی نيز داشت و بهخاطر دوری جستن از خطر مرگ، خود را به ديوانگي میزد، در صورتيكه آنگونه که تاريخ نويسان آوردهاند، او يكی از دانايان زمان خويش بودهاست. بنا به فلسفه آئين ياری خداوند برای تماس با بندگانش و هدايت آنان در هر دورهای كه لازم بداند، همراه فرشتگان مقربش در جسم پاكترين آفریده خود بر روی زمين ظاهر میشود. اين ظهور خدا در جسم انسان را به دورههای كامل و ناكامل ردهبندي كردهاند. دوره ناكامل مانند دوره بهلول و يا شاه فضل ولی، يكی ديگر از صاحبذاتان يارسان و ديگران، كه قادر به تشكيل ديوان عالی ياران حقيقت نبودهاند، گفته میشود و دورههای كامل مانند دوره شاهخوشين و سلطانسهاك و غيره هستند كه با حضور خداوند برروی زمين، ديوان عالی ياران حقيقت برگزار میگرديدهاست. در تاريخ پيدايش جهان گويا پنج مرتبه اين ديوانعالی يا نشست بزرگ تشكيل شدهاست: دو بار در عالم شريعت و يك بار در فاصله بين طريقت و معرفت و دو بار در عالم حقيقت.
در فلسفه ياری آمده است كه يارسان به تكامل جهان در مراحل مختلف، مانند مرحله شريعت (از زمان آدم تا دوره محمد)، طريقت (از زمان علی تا دوره شاهخوشين)، معرفت (از زمان شاه خوشين تا دوره سلطان سهاك) ونهايتا دورهٔ حقيقت (از زمان سلطان سهاك به بعد) اعتقاد دارد. يعنی يارسانيان مرحله يا دوره شريعت را اطاعت بیچونوچرای آفریده از آفریدگار و دوره طريقت را در جستجو و تعيين راه و طريق برای نزديكی انسان به خدا و معرفت را دوره عرفان و دوری و بيزاری از خود خواهی و ماديات دانسته و دوره حقيقت كه مرحله تكامل يافته تر خودشناسی و خداشناسی است، مرحله حق و حقيقت میداند كه در آن، بقاء را در فنا، يا به گفته بودا در نيروانا میجويد. اما تقسيم بندي تاريخی را با حفظ اين مراحل و بنا به كتابهای مقدس يارسان، به چهار مرحله به ترتيب زيرين میتوان تفکیک نمود:
فهرست مندرجات |
[ویرایش] مرحله تاريخي اول
مرحله تاریخی یکم از دوره علی بن ابيطالب تا دوره شاه خوشين لرستانی را در بر ميگيرد كه از نظر فلسفه اعتقادی، آن را مرحله طريقت نامند. آنگونه كه در كتب مقدس يارسان آمده است، علي بن ابيطالب (تولد ۵۹۸ ميلادی و قتل ۶۶۱ ميلادی برابر سال ۴۰ هجري قمري) خلیفه چهارم مسلمین، امام اول شيعيان و پسر عمو و داماد محمد اولين كسی در اسلام است كه اهل حقان او را دارای ذات خدایی میدانند. به همين دليل به يارسانيان علیالهی هم میگويند. در واقع بسياري از صاحب نظران ملت شناس و پژوهشگران در امور مذاهب براين باور اند كه چون مسلمانان در آن ايام هيچ مسلك غيراسلامی را تحمل نمیكردند، بنابراين پيروان ياری مجبور بودهاند خودرا به زير پرچم محبوبترين شخصيتهای اسلام بكشانند كه از آزار آنان در امان بمانند. همين كار، بسياري از محققان را به بيراهه كشانده است كه گويا اينان از شييعيان افراطي و مسلمانند. درصورتيكه اين طور نيست و مرام و مسلك يارسانيان با مسلمانان كاملا متفاوت است. پيروان يارسان در اين مرحله و بعدها نيز به پيروان “سر مگو“ معروف شدند. زيرا اينان مجاز نبودند آئين و مرام خودرا درملاء عام بيان و تبليغ كنند. لذا آن را بصورت سرّ (راز) در سينه خويش نگاه میداشتند.
[ویرایش] مرحله تاريخي دوم
مرحله تاریخی دوم از دوره شاه خوشين تا آغاز دوره سلطان سهاك بوده كه به دوره معرفت معروف است. شاه خوشين لرستانی كه همانند عيسی مسيح از مادری باكره بدنيا آمده بود، از اولين رهبران يارسان بود كه از آلات موسيقي (تنبور) جهت بيان عرفاني و ذكر در مراسم مذهبی يارسان استفاده نمود. تولد و غايب شدن شاه خوشين (۴۰۶-۴۶۷ هجری برابر ۱۰۱۴ تا ۱۰۷۴ ميلادی) همزمان بود باضعف خلفای اسلام در بغداد و حاكميت غزنويان و سلجوقيان كه اين سلاطين تركنژاد، در مناطق لرستان و كردستان اميرنشين، چندان تعصب مذهبی نشان نمیدادند. به همين دليل اين ولايات، به صورت مركز جنبش صوفيگری و دراويش درآمده بود. بنابر اين شاه خوشين كه گويا نهصد شاگرد يا همراه داشتهاست، علنا در اين سرزمينها شفاها و حضورا درشهرهایی مانند همدان، دينور، كرمانشاه و غيره به تبليغ مرامی خود پرداخته بودهاست. او درباره برخورد با منتقدين خويش میگويد:
“من آن درم در ويرانها گنجم/سخندان و سخن فام و سخن سنجم
سرحلقه ده و دو و چهار و پنجم/از كور و نابينايان نمیرنجم“[2]
دراويش يا حواريون شاه خوشين به دلايلي كه روشن نيست شرح مرام و فعاليت دينی خودرا ثبت نكردهاند و آن را سينه به سينه به نسلهاي بعد از خود رسانده اند. با در نظر گرفتن جو حاكم میتوان دلايل آن را بدين ترتيب توضيح داد كه يا آنان باسوادي درميان خود نداشتهاند كه اين وظيفه را انجام دهد و يا با پيروي از همان سر مگو، مجاز بودهاند كه مسائل را فقط به افراد محرم و قابل اعتماد برسانند. در دفاتر يارسان قيد گرديده كه بابا طاهر عريان و با سواد، همزمان با شاه خوشين لرستاني و حتا گويا يكي از حواريونش بوده است. البته اين مسئله نمیتواند درست باشد، زيرا شاه خوشين در سال ۴۰۶ هجري قمري متولد شده و بنا به سند تاريخي هنگامي كه فقط چهار سال عمر داشته يعني در سال ۴۱۰ هجري قمري، بابا طاهر فوت نموده است. در هر حال اشعار و روايات دوره شاه خوشين و پيروانش كه امروزه در دست است، در زمان سلطان سهاك به رشته تحرير درآمدهاند. در فاصله بين دوره شاه خوشين و سلطان سهاك دراويش ديگري مانند بابا نائوس جاف و بابا سرهنگ دودانی ظهور نمودهاند و هركدام از اينان گويا مامور و موظف بودهاند ظهور سلطان سهاك و دوره حقيقت را به پيروان بشارت دهند.
[ویرایش] مرحله تاريخی سوم
مرحله تاریخی سوم از دوره سلطان سهاك تا آغاز دوره سيد براكه گوران را در بر میگيرد. اين دوره كامل را به دليل حضور خداوند و چهار فرشته و چهل تنان و ۷۲ پير در اورامان و تشكيل جم بيا وبس (ديوان عالی ياران حقيقت) و تدوين مرام و مسلك يارسان به شكل نوشتاری، آغاز دوره حقيقت گويند. پس يارسانيان يا اهل حقان در دوره سلطان سهاك به مرحله حقيقت رسيدهاند، زيرا سلطان سهاك دستورات و مراسم ديني را براي پيروان خود در يك دفتر يا كتاب مقدس به نام ديوان گوره يا نامه سرانجام به همراه يارانش به رشته تحرير در آورده اند.
ظهور سلطان سهاك (۶۷۰ - ۸۰۳ هجري فمري برابر ۱۲۷۰ تا ۱۴۰۰ ميلادي) كه گويا ۱۳۰ سال نيز عمر نموده و در سال ۷۸۸ هجري (۱۳۸۵ ميلادي) امير تيمور لنگ در راه خرمآباد به تبريز در كوههای اورامان به حضورش بار يافته است، در شرايط تاريخیای به وقوع پيوست كه اروپایيان در جنگهای صليبی شكست خوردهبودند و شهر مقدس بيتلهم (بیتاللحم)را از دست داده بودند و مغولان خونخوار بر سراسر خاورميانه و ايران تسلط داشتند و مركز قدرت اسلام در دست مغولان و نوادگان تازه مسلمان شده آنان بود. در اين برهه از زمان بود كه امكاناتي براي رشد جنبش صوفيگری و گسترش مكتب وازایش (تناسخ) روح و در لواي اين مكاتب طرح مسائل اجتماعي به وجود آمده بود. در چنين جوی، سلطان سهاك فرزند شيخ عيسی برزنجهای در كوههای اورامان كردستان در فاصله سالهای ۷۰۰ تا ۷۷۰ هجری برابر با ۱۳۰۱ تا ۱۳۶۹ ميلادي، مكتب يارسان و قوانين و دستورات مذهبي آن را به شكل امروزي آن پايهگذاري و تدوين نمود. چه بسا مكان گزيدن در كوههاي صعب العبور اورامان يكي از عواملي بوده كه وقايع نگاران زمان نتوانستهاند به او دسترسي پيدا كنند و در نتيجه به ندرت در تاريخ شرحش آمدهاست. در عوض اين كوه نشيني حسنی ديگر داشت كه دور از چشم قدرتمندان متعصب هم بود. البته با تمام اين توصيف و ضعف نسبی اسلام و دور از ديد حاكمان مستبد، نه اينكه اينان در امان كامل نبودند بلكه ديگر مذاهب اقليت حتی آنهاییكه داراي كتاب بهاصطلاح آسمانی هم بودند، موقعيت بسيار درخشاني در همسايگي متعصبان و افراطيون مسلمان نداشتند. اين اقليتها به عناوين مختلف تحت پيگرد قدرتهاي محلي مسلمان و افراطيون خشك مغز بودند. اگر چه سلطان سهاك، پيروان و حاميان فراواني حتا در ميان مسلمانان سني مذهب هم داشت، ولي مدام به بهانههای گوناگون او و حواريونش تحت اذيت و آزار قرار میگرفتند و عاقبت نيز بهدست همان مسلمانان متعصب به اين بهانه كه بيشتر هم كيشان مسلمان سنی مذهب آنها و از جمله يكي از سر كردگان كرد بهنام پير ميكائيل دودانی را به آئين خود كشاندهاست، در فرصتی به قتل رساندهشد. حورايون مهم سلطان سهاك از اورامان گريختند و به كوههای دالاهو، به مكانی معروف به سرانه پناه بردند و نوشتههای مذهبي خودرا نيز نجات دادند. با وصف گذشت هفتصد سال از تاريخ نگارش اين نوشته ها، هنوز هم رسما اجازه چاپ در كشورهاي اسلامي به آنها داده نشده است.
[ویرایش] مرحله چهارم
مرحله چهارم از دوره سيد براكه گوران تا به امروز را در بر میگيرد. در فاصله مرحله سوم و چهارم دورههای ناكامل ديگري از بهاصطلاح ظهور خداوند بر روي زمين مانند ظهور خان الماس و خان آتش و يا سيد فرضی و شيخ امير زولهای و حواريون آنان بهوقوع پيوست، كه هيچكدام از اين دورهها جمع بيا و بس يا ديوان عالي ياران حقيقت را تشكيل ندادند.
ظهور اين دراويش و دوره هاي ناكامل همزمان بودند با سقوط سلسله صفوي و روي كار آمدن سلسلههای افشاريه و زنديه و قاجاريه در ايران كه در واقع سر رشته كارها در مملكت نيز از هم گسسته بود و حكومتهای خانخانی محلی كمترين توجهی به دولت مركزی داشتند. فيلسوف نامدار ايران در قرن بيستم، احسان طبری، با استفاده از نوشتههای جيمز موريه در كتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی، موقعيت جامعه ايران آن عصر را در سطور زير بدين گونه ترسيم كرده است: “ايران، درآغاز قرن نوزدهم (ميلادي)، در قياس با جوامع اروپای غربی كه در آنها سرمايهداری صنعتی ديگر سلطه اقتصادی خويش را استوار كرده و به تدريج سيطره سياسي خود را محكم مينمود، يك كشور عقب مانده فلاحتی قرون وسطایی آسيایی بود، داراي يك نظام اجتماعي ديرينه كه ديگر بهطور قطعي و نهائي بسوي فروپاشي، تلاشي و انحطاط میرفت“. درچنين شرايطي نيز همانند ضعفهاي دوران قبل حاكمان، زمينه براي رشد عرفان و محفلهاي مذهبي غير از مذهب حاكم فراهم بود، و چون در جوامع كرد نفوذ دين حاكم نيز از حلقه هاي ضعيف قدرت حكومت مركزي بود، بنابر اين در كردستان، اين امكانات بيشتر وجود داشت.
قابل ذكر است كه در طول تاريخ نوين ايران هميشه بين حاكمان مستبد و ملايان مذهب قدرتمند در مملكت نيز، اگر چه هر دو به منافع خود و در خلاف خواست تودههای مردم گام برميداشتند، اختلافاتي وجود داشت و اغلب حاكمان مستبد میكوشيدند از نارضايتي هاي مردم كه بهصورت تشكيل مذاهب نو بروز میكرد، با پشتيباني نسبي از اين مذاهب تازه تاسيس، عليه ملايان بهره گيرند. در تاريخ ايران نمونه هاي فراواني داريم كه گاهي اين مستبدان و پادشاهان براي تهديد روحانيون مذهب رسمي، بهكيشهاي بهاصطلاح الحادی عليه دين مسلط، نيز ميدان میدادند. همانگونه كه شاهپور در اوايل به مانیگری و قباد به مزدكی در مقابل مغهای زرتشتی و ميرانشاه تيموري به حروفيه و محمد شاه قاجار به شيخيه در مقابل روحانيون متعصب شيعه در آغاز روي خوش نشان دادند تا باصطلاح روي مغها و آخوندهاي تن پرور را كم كنند. البته اين حاكمان اغلب در چنين سياستي موفق هم نمیشدند و عاقبت مجبور بودند عقب نشيني كنند و تن به آشتي و سازش بدهند و حتا در سركوب دگر انديشان نيز با روحانيون دين حاكم، هم آوا شوند. در چنان جو ناسازگار اوايل قرن نوردهم، مرحله چهارم تاريخي يارسانيان آغاز گرديد. در اين دوران مورد بحث يا به زبان تاريخ از همان غروب قرن هيجدهم و طلوع قرن نوزدهم، شاهد غضب آتشين روحانيون متعصب شيعه در سركوب جريان هاي به بزعم خود بهاصطلاح انحرافی و كفرآميز هستيم. به عنوان مثال مبارزه عليه اصوليون و اخباريون (ميرزا محمد اخباری)، شيخيون (شيخ احمد احسایی، مرگ بسال ۱۲۴۱ هجري، برابر ۱۸۲۴ميلادي) وبعدها بابيان (سيد علی محمد باب اعدام بهسال ۱۲۶۸ هجري برابر ۱۸۵۰ ميلادي) و تصوف میتوان نام برد.
در اين ايام روحانيون افراطي مذهب رسمی براي مرعوب كردن حاكمان مملكت و گاهي براي وحشت ايجاد نمودن در ميان مردم، مسئله يهودیكشی، ارمنیكشی، شيخیكشی، بابیكشی و صوفیكشی را بهراه انداختند. دتاین میان كم نبودند از مردم ناآگاه و ساده لوح، كه چه بسا از ترس جان خويش در اين دگرانديش كشی، به عامل دست روحانيون وحكومتگران تبديل میشدند. اين دوران مصادف بود با گسترش نسبي فرقه شاه نعمه اللهي در سراسر ايران. اگر چه اين فرقه از صوفيه نيز مانند بقيه فرقههای ديگر، بنا به آنچه از نوشته هاي دكتر زرين كوب و سعيد نفيسی بر میآيد، از اواخر عهد زنديه تا آغاز قاجاريه از دست فقهاي متشرعه نظير آقا محمدعلي بهبهاني كرمانشاهي (مرگ ۱۲۱۶ هجري ق.)، كه به صوفي كش معروف بود، روزگار خوشي نداشتند، ولي از اواسط حكومت فتعلي شاه بهبعد، بهويژه پس از بي نتيجه ماندن جهاد سيد محمد بن سيد علي طباطبائي (مرگ ۱۲۴۲ هجري ق.) عليه روسيه و شكست ايران در آن جنگ و از دست رفتن ولاياتي چند نظير گنجه و شيروان و غيره، از احترام اين روحانيون نزد فتحعلي شاه بهمراتب كاسته شد و ديگر كمتر به حرفهايشان توجه میشد. اين موضوع خود از فشار بر صوفيه و دراويش و تعقيب آنها هم كاست و در نتيجه در غرب ايران و بهويژه مناطق كردنشين، ميدان فعاليت نسبتاً وسيع تري براي آنان بدست آمد.[3] در چنين جوي بود كه در ميان كوهها و دشتهاي دول دالان گوران در منظقه كرمانشاه (كردستان ايران)، شخصيتي عارف و صلح طلب بنام، سيد حيدر، معروف به سيد براكه گوران، فرزند سيد منصور گوران و نوه سيد يعقوب گوران، يكي از صاحب ذاتان و از دراويش منفرد دوره صفوي بوده است، در سن چهل و چهار سالگي (۱۲۵۴ هجري ق.) مدعي خدا مهماني شد و بهمرور زمان ۳۶ درويش (حواريون) به او گرويدند كه باخود و دو فرزند و يك نوه اش جمع چهل تنان را تشكيل دادند. قابل ذكر است كه سال تولد سيد براكه، بنا به حروف ابجد (“از داخل بي نه سمت“)، الف=۱ و ز=۷ و د=۴ و الف=۱ و خ=۶۰۰ و ل=۳۰ و ب=۲ و ي=۱۰ و ن=۵۰ و ه=۵ و س=۶۰ و م=۴۰ و ت=۴۰۰ جمع آن برا بر ۱۲۱۰ (۱۷۹۴ ميلادي) است در دفاتر مقدس يارسان نيز آورده اند، نوشته شده و سال وفاتش را، آنهم بنا به حروف ابجد “راصغ“، يعني ر=۲۰۰ و الف=۱ و ص=۹۰ وغ=۱۰۰۰ كه جمع آن ۱۲۹۱ هجري قمري برابر با ۱۸۷۳ ميلادي است، آورده اند.
امروزه بيش از چهار ميليون يارسانی در خاورميانه زندگي ميكنند كه بيش از دو و نيم ميليون از آنان در ايران هستند. متاسفانه وضع سياسي اجتماعي اين مردم بمراتب بدتر از بقيه اقليتهاي مذهبي است، زيرا اولا؛ بدلايلي كه در فوق به آنها اشاره شد، دين يارسان، نه فقط از طرف حكومتها و مذهب حاكم درمنطقه، بلكه از طرف اروپائيان نيز بهعنوان يك مذهب اقليت (مثلاً مانند بهاییان ايران و ايزدیهای تركيه و سوريه و عراق) شناخته نشده و مورد حمايت قرار نمیگيرد. قابل ذكر است كه ايزديان شاخه جدا شده اي از يارسانيان دوره شاه خوشين هستند كه امروزه در سه كشور نامبرده فوق زندگي میكنند.
فهرست منابع:
این مقاله نوشته پژوهشگر ایرانی دکتر گلمراد مرادی است. و در تهیه آن از منابع زیر استفاده شده است.
^ تاريخ ايران بعداز اسلام، ص۴۹۶ و ۵۳۹ نقل از نگاهي گذرا بتاريخ و فلسفه يارسان ص۶۶
^ ر. ك. به نگاهي گذرا به تاريخ و فلسفه يارسان از نگارنده، ص ۷۶
^ ر. ك. به مرادي همانجا،ص۱۸۸